کابل/۲۳جوزا/فرهنگستان
با تسلط گروه طالبان بر افغانستان، همانند هزاران شهروند دیگر، بسیاری از شاعران و نویسندگان زن در افغانستان از فعالیتهای گروهی شان باز ماندند و عدهای هم مجبور به ترک افغانستان شدند. وضعیت شعر و شاعری برای زنان در افغانستان چگونه است؟ محرومیت زنان از اشتراک در نشست های فرهنگی چقدر روی انگیزهی شان تاثیر داشته است؟ آیندهی شعر و ادبیات زنان در حالت محرومیت چگونه خواهد بود؟
به این منظور با سعدیه ذهین، بانوی شاعر گفتوگو کردم و در این متن فعالیتهای زنان را در صنعت شعر و ادبیات به بررسی گرفتهام.
از «سعدیه ذهین» برای ما بگویید!
– سعدیهی ذهین زادهی شهرستان “امید به زندگی” متولد سال ۱۳۷۹، دانشآموختهی خبرنگاری، شاعر شعر های نیمه تمام و گاه هم آمیخته با درد و امیدواری..
چه زمانی به ادبیات رو آوردید و خواستید شاعر شوید؟
– شعر برای من از وقتی یادم میاید و خودم را شناختم ارزش ویژه داشت. فکر میکنم صنف ۵ یا ۶ مکتب بودم که خواندن شعر برایم لذت خاصی داشت و با خواندن شعر احساس آرامش و خوشحالی میکردم. وقتی صنف نهم مکتب بودم علاقه ام به شعر بیشتر شد و بیشتر وقت خود را صرف شعر خواندن میکردم تا این که حس کردم استعداد نوشتن شعر را هم دارم. از همان زمان کم کم با دانشی اندکی که در مورد شعر داشتم به شعر نوشتن آغاز کردم و شعر را برای نوشتن درد ها و حرف های نگفته ام انتخاب کردم.
تعریف شما از شعر چیست؟
به نظر من شعر یکنوع خیالپردازی قشنگیست که دنیا را با آن میتوان نوعی دیگری تعریف کرد، درد هارا طوری دیگری تفسیر کرد و با دید متوافتی به پدیده ها نگاه کرد.
در چه قالبهایی شعر میسرایید و موضوع شعر تان بیشتر چیست؟
– از همان وقتی که شروع به نوشتن شعر کردم علاقمند غزل نوشتن بودم و بیشتر شعر هایم در همین قالب است. فقط چند پارچه شعر های کوتاه در قالب سپید هم دارم.
موضوع شعر هایم بیشتر عاطفیست که از درد و رنج های خودم سخن گفتم و گاه هم عاشقانه مینویسم.
تا اکنون اثری از شما منتشر شده؟
-به طور شخصی تا حال مجموعهی شعری از خودم منتشر نکرده ام برخی چالش ها و محدودیت ها باعث شد نتوانم از خودم مجموعهی شعری منتشر کنم.
شعر هایم فقط در صفحههای مختلف شعری در فضای مجازی، نشریهی “نون”، سایت شعری آسترالیا و یک مجموعهی مختلط شعری به اسم “پادگانهی ۱” نشر شده است.
به نظر شما، شعر سرودن ذاتیست یا قابل یاد گرفته میشود؟
– به نظر من همه چیز بستهگی به عشق و علاقهی یک فرد دارد. وقتی به چیزی علاقهی فراوان داشته باشی میتوانی در آن رشد کنی، یاد بگیری و پیشرفت داشته باشی. شعر سرودن هم همینطور است برای کسی که علاقمندش باشد فرق نمیکند در آن استعداد ذاتی داشته باشد یا خیر، میتواند پیشرفت داشته باشد.
ولی با آن هم فکر میکنم استعداد ذاتی بیشتر میتواند در نوشتن شعر های قشنگ مارا کمک کند.
شاعر چگونه با مخاطب خود ارتباط برقرار میکند؟
-شعر به طور معمول از حس و حال عمیقی سرچشمه میگیرد که شاعر را وادار به نوشتن کرده است. به قول معروف ” آنچه از دل برخیزد بر دل بنشیند”.
پس وقتی شعری با یک حس عمیق نوشته شده باشد طبیعی است که روی مخاطب تاثیر میگذارد و باعث ایجاد ارتباط میان شاعر و خوانندهی شعر میشود.
شاعر با بیان حس و حال اش با زبان متفاوت و زیبا، با خیالپردازی ها و جسارت شعری اش می تواند تاثیر روی خوانندهی شعر بگذارد و با او ارتباط برقرار کند. ممکن چیزی را که شاعر در شعر بیان میکند درد یا حس مشترک وی با خوانندهی شعر باشد و این میتواند در ایجاد ارتباط عمیق میان شاعر و مخاطب اثر داشته باشد.
آثار چه شاعرانی را بیشتر مطالعه میکنید و در سرودن تحت تاثیر کدام شاعر/شاعران هستید؟
– برای من معیاری برای شعر خواندن فقط قشنگی شعر است یعنی دوست دارم شعر های قشنگ با خیالپردازی های متفاوت بخوانم و فرق نمیکند شعر مال کدام شاعر باشد؛ پس از شاعران مختلف میخوانم به خصوص: ضیای رفعت، فاضل نظری، ظریف رستمی، عفیف باختری، نجمه زارع، یاسر قنبرلو، علی بهمنی و شاعران دیگر.
در شعر سرودن فکر میکنم تحت تاثیر کسی نیستم هرگاه هر چه به ذهنم میرسد در قالب شعر در میاورم.
نخستین بار چگونه شعر شما را در آغوش گرفت که نخواستید آن را رها کنید؟
– هر چند من شعر نوشتن را از دورهی دانشآموزی ام آغاز کرده بودم و از همان زمان برایم شعر نوشتن خوشایند بود؛ ولی وقتی صنف اول دانشگاه بودم عضو یکی از کانون های شعری به اسم کانون شعر دانشجو شدم، آنجا وقتی با ظرافت های شعری بیشتر آشنا شدم و توانستم شعر های متفاوتتری بنویسم، شعر برایم تعریف متفاوتتری پیدا کرد طوری برایم جذاب شد که نتوانستم ترک اش کنم. وقتی می دیدم میتوانم شعر های خوبی بنویسم بیشتر به شعر نوشتن تشویق میشدم و بیشتر مینوشتم.
شما یاد آور شدید که در کانونی شعری عضویت داشتید؟! حالا هم عضویت این کانون را دارید و در آن فعالیت میکنید؟
– نخیر با تاسف پس از تحولات اخیر کانون های شعری به روی بانوان شاعر بسته شده است و اکنون کانونی را سراغ ندارم در آن فعالیت های فرهنگی جریان داشته باشد. البته تعداد اندکی از کانون های فرهنگی وجود دارد که به روی شاعران طبقه ذکور باز است؛ اما اشتراک در محفل های فرهنگی برای تعدادی زیادی از بانوان متوقف شده است.
به نظر شما بسته شدن کانون های فرهنگی چه تاثیری بر انگیزهی بانوان شاعر دارد؟
– با بسته شدن کانون های شعری انگیزهی شعری شماری زیادی شاعران بانو کاهش یافته است. دوستان شاعرم مدتی زیادیست شعر نمیسرایند چون فکر میکنند کسی نیست که شعر های شان را بشنود و آن ها را رهنمایی کند. فعالیت در کانون های شعری به دلیل دورهمی صمیمانه و فضای خوب روی انگیرهی شعری شاعران تاثیری خوبی داشت؛ اما اکنون بسته بودن این کانون ها باعث کاهش انگیزهی شاعران شده و حتا باعث شده است تعدادی زیادی از شاعران بانو از شعر سرودن دست بکشند.
از نظر شما اشتراک نکردن زنان در محفل های فرهنگی چقدر روی نوع نگاه شان به مسایل و دغدغه ها تاثیر گذاشتهاست؟
– به طور طبیعی محرومیت میتواند در نوع نگرش افراد تاثیر داشته باشد. وقتی بانوان شاعر اجازهی بیان افکار شان در قالب شعر را نداشته باشند و از اشتراک در محفل های فرهنگی و خواندن شعر های شان در حضور مردم محروم باشند واضح است که دیگر با شور و شوق سابق نمیتوانند شعر بسرایند و نگاه متفاوت و عمیق به پدیده ها و مسایل داشته باشند.
با این حال آیندهی شعری بانوان شاعر را چگونه میبینید؟
– اگر این محرومیت ها ادامه پیدا کند ممکن شاعران زیادی دست به ترک کشور بزنند و انتخاب کنند که دور از شکور خودشان زندگی کنند و تعدادی هم که باقی میمانند ممکن از شعر نوشتن دست بکشند.
شعر و ادبیات زنان افغانستان را چگونه ارزیابی میکنید؟
– متاسفانه از وقتی افغانستان در تسلط طالبان در آمده است فعالیت های شعری بسیاری از شاعران و به خصوص شاعران زن کمرنگ شده است. قبل از سقوط حکومت این فعالیت ها در حال شکوفا شدن بود و بانوان زیادی را میشناختم که به شعر سرودن رو آورده بودند و تلاش داشتند در این عرصه پیشرفت داشته باشند؛ ولی متاسفانه حالا این فعالیت ها کمرنگ شده است و بانوان زیادی از و شعر ادبیات فاصله گرفته اند؛ با آن هم بانوانی شجاعی را میشناسم که دست از فعالیت های شان برنداشته اند و همواره تلاش دارند از غنیمت های شعر و ادبیات باشند. در مجموع به نظر من وضعیت شعر و ادبیات زنان افغانستان آنچنان که باید باشد، نیست.
وضعیت شاعران زن در افغانستان را چگونه بررسی میکنید؟
شاعران زن در افغانستان نیز مانند دیگر شاعران متاثر از تحولات اخیر در کشور شده اند و تا حدی زیادی به انگیزهی شعری شان صدمه وارد شده است. حتا خودم مدتی زیادیست شعر ننوشته ام، زیاد شعر نمیخوانم و در کل از شعر فاصله گرفته ام. محرومیت، محدودیت و چالش ها فرا راه بانوان شاعر تاثیری زیادی در انگیزهی شعری شان گذاشته است و باعث کمرنگ شدن فعالیت های شعری شان شده است.
زندگی یک بانوی شاعر با دیگر بانوان، چه تفاوتی دارد؟
– در مجموع دید یک شاعر دید متفاوت است یک شاعر چه زن، چه مرد دید متفاوتی نسبت به پدیده ها دارد و به هر چیزی طوری دیگری نگاه میکند. یک شاعر سعی دارد همه رویداد هارا برای خودش زیبا تعریف کند و با خیالپردازی هایش به آن رنگ دیگری ببخشد.
زندگی یک بانوی شاعر زندگیِ سرشار از آرزو ها، خیالپردازی ها، زیبایی ها، احساس، درد، ناامیدی و امیدواری و در کل یک زندگی جالبیست که گاه او را به سمت تلخترین و گاه سمت شیرینترین لحظه های زندگیش میبرد.
برخی، شاعران امروزی را به فقر مطالعاتی، عدم وجود منابع مطالعاتی و حتی عدم آگاهی از آنها متهم میکنند؛ نظر شما در این مورد، چیست؟
– در جامعهی سنتی افغانستان که هنوز شعر به صورت درست برای مردم تعریف نشده است طبیعی است که چنین انتقاد هایی وجود دارد. متاسفانه مردم آنچنان که باید، با شعر معاصر آشنایی حاصل نکرده اند و هنوز از دایرهی شعر های حافظ، مولانا و سعدی بیرون نشده اند. به نظر مردم شعر باید بیانگر پند و اندرز باشد و جنبهی نصیحتی و آموزشی داشته باشد به همین دلیل با شعر های معاصر که سرشار از عشق و عاطفه و خیالپردازی های متفاوت است هنوز سر سازگاری ندارند و برای شان جذابیت ندارد. به نظر من یک مدت نیاز است تا شعر معاصر جا افتاده شود و مردم با آن آشنایی لازم حاصل کنند آنگاه ممکن شاهد چنین انتقاد هایی نباشیم.
بهعنوان یک شاعر جوان، انتظار دارید در شعر به چه افقی، دست پیدا کنید؟
– دوست دارم معرف شعر نوین برای مردم باشم و با شعر هایم بتوانم حس و حال قشنگی برای خوانندگان ایجاد کنم.
یک شعر برای خوانندگان ما!
درنیاوردم درین مدت کمی، سر از خودم
میشوم فردِ روانی، آنطرف تر از خودم
دیشب آن موقع که باخود جنگ میکردم بهخود
وعده کردم تا شوم انسانِ بهتر از خودم
چون که دیدم خویش در آیینه پرسیدم چنین
این منم؟یا نیمهی پنهانِ دیگر از خودم؟
هرچه لبخند و خوشی ام بود رفت آنسوی درد
قرض میگیرم کمی لبخند، آخر ازخودم
معذرت میخواهم از پرحرفی ام از اینکه خاص
در درون شعر گفتم من سراسر ازخودم
سعدیهی ذهین
به عنوان اخرین سوال حرفهای نگفتهای که باید میگفتید و نگفتید؟
– شاعر پر از حرف های نگفته است که گاهی خودش هم نمیداند چطور میتواند بیانش کند. دوست دارم کشورم را آباد و آزاد بیبینم، بانوان سرزمینم را شاد و به دور از محرومیت. به امیدی روزی که اشکی در چشم دختری نباشد و برای محروم بودن از حق تحصیلش کنج خانه نشسته و از شدت درد آرزو هایش را به دار نکشد. همه مردم همکار و دوستدار همدیگر باشند و بدون توجه به جنسیت برای آبادی کشور شان تلاش کنند.
زندگی اینقدر دشوار نباشد، شعر و ادبیات بخشی از زندگیِ مردم باشد و هنر به بالاتر درجه اش رشد کند.
خبرنگار فرهنگستان از کابل
سمیع صدیقی