خانه / فرهنگ و هنر / ترازوی طلایی

ترازوی طلایی

نوروز آیینی خوشگوار

برچهره‌ی گل نسیم نوروز خوشست درصحن چمن روی دلفروزخوشست از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست، خوش باش و زدی مگوکه امروز خوشست نمی خواهم به تکرار مکررات روی آورم و آنچه بار ها بر برگه های اجتماعی ثبت شده است را بازگشایی کنم وبا تاریخ پیدایی این روز بزرگ که آن را نوروز (روزجدید) نامند صفحه پرنمایم. می ...

ادامه مطلب »

خیام و حافظ در خط گفتان هستی

حافظ و کیش لذت جویبار کوچک زنده‌گی انسان، روزی به ریگ‌زار تفتیدۀ مرگ می‌رسد و همان جا می‌خشکد. خیام و حافظ هردو از بی‌وفایی روزگار و زنده‌گی بسیار نالیده‌ و بر مرگ انسان‌ها مویه کرده‌اند. با این حال خیام و حافظ ما را به سوی نا‌امیدی و انزوا فرا نمی‌خوانند. برای آن که پادزهری دارند و این پادزهر همان بی‌اعتنایی ...

ادامه مطلب »

سفرنامه‌ی ناصر خسرو و چند نکته‌ی دیگر

“سفرنامه” از شمار بهترین و با شُکوه‌ترین آثار ابو مُعین حمیدالدین ناصر خُسرو قبادیانی بلخی است؛ بهترین از بهر آن گفتم که هیچ سفرنامه‌ای در زمینه‌ی زبانِ پارسی به‌پیمانه‌ی آن نیست و با شُکوه هم از آن‌ست که نثرش مجذوب کننده و خالی از پیچیده‌گی‌های لفظی و معنوی است. چند صد سال پس از ایجاد این اثر هنگامی که آن ...

ادامه مطلب »

بخش دوم ـ نفیسه خوش‌نصیب «در آن سوی دریچۀ دل»

خوش‌نصیب در شعرهایش با شکیبایی اندرزپردازی می‌کند. به ویژه برای زنان. چنین است که اگر او را می‌سوزانند، از خاکستر او گل می‌روید. این گل ثمره‌یی است که او از شکیبایی خود به آن می‌رسد. در میان سوخته‌گان من تنها کسی هستم که بی‌صدا می‌سوزم و از خاکسترم گل می روید. همان،ص ۷۶ او شاعر تنهایی‌ست. از سکوت سخن می‌گوید. ...

ادامه مطلب »

بخش اول ـ نفیسه خوش‌نصیب «در آن سوی دریچۀ دل»

وقتی خواستم تا در پیوند به گزینۀ شعری «دریچۀ دل» سروده‌های بانو نفیسۀ خوش نصیب، چیزی بنویسم نمی‌دانم چرا ذهنم یکی و یک بار به آن سال‌های سیاه برگشت که دروغ را به نام حقیقت به رنگ سرخ می‌نوشتند. با دریغ‌ بعدها دیدیم که این واژۀ سیاه را به رنگ‌های سبز و سپید، نیز نوشتند؛ اما دروغ با این همه ...

ادامه مطلب »

آموزه‌ای از “مولوی” (دیوانِ شمس)

آموزه‌ای از "مولوی" (دیوانِ شمس)

انسان طبیعتن دچار دو گونه هستی است؛ یکی هستیِ درون و دیگری هستی بیرون. به‌تعبیر دیگر یکی منِ درونی (عالم بی‌خودی) و دیگری منِ ظاهری (عالم باخودی). برخی از دیدگاه “مولوی” هستی ظاهر و باطن شان در نَفَس که این‌جا اشاره به هستی و حیات آدمی است، به‌یک هستی که همانا هستی جاودانه و مطلق و وابسته به‌خداوند است؛ یعنی ...

ادامه مطلب »

گپ‌هایی در باره‌ی زبان‌های افغانستان

در کشورهای پس‌مانده از ره‌گذر فرهنگی و مدنی مانندِ افغانستان، تعدد زبان‌ها، مانند تبار و قوم، هم‌واره مشکل‌ساز بوده‌است. عمده‌ی این مشکل از گذشته‌ها تا اکنون سیاسی بوده‌است؛ اما بخشِ دیگرش بر می‌گردد به پنداشت‌های نادرستِ ما از مفهومِ زبان و در کُل برداشت‌های نادرستِ فرهنگی ما از آن. بخشِ دیگرش هم دربرگیرنده‌ی واکنش‌های گویش‌وران و گوینده‌گان در برابر کنش‌هایی ...

ادامه مطلب »

آموزه‌ای به‌زبانِ ساده از مثنویِ معنوی

آموزه‌ای به‌زبانِ ساده از مثنویِ معنوی

هر چند جُستارهایی در باره‌ی “جبر و اختیار” و تعلق آن‌ها به‌خداوند و انسان، محلِ اما و اگرهای فراوان میانِ اهالی حکمت، فلسفه و کلام است، و مشتاقانه هر دو طرف برای رّد و تاییدِ باورهای شان، برهان می‌آورند و تفلسف می‌ورزند؛ اما “مولوی” با پرسشی در “مثنوی” شریفش، به‌این نکته قشنگ می‌پردازد و اراده‌ی آدمی را معطوف به‌خواستش می‌داند ...

ادامه مطلب »

گشتی در یُمگان‌سرای شعرِ ناصرِ خسرو

پس از تبعیدِ ناصر خُسرو به شهرستانِ “یُمگانِ” بدخشان، حکیم روزها و شب‌ها در دل‌ِ کوه‌پایه‌های یمگان، در خَلوتِ عارفانه با خدا به‌سر می‌بُرد و گاه چنان اندوه بر او غلبه می‌کرد که دلش را به‌کمک واژه‌ها روی پرده‌ی جان نقاشی می‌کرد و برای مردمی که یک عُمر در غفلت به‌سر می‌بُردند، آگاهی می‌داد و بی‌ هیچ چشم‌داشتی، اندیشه‌اش در ...

ادامه مطلب »

غریو آب از آتشفشان؛ هویت و رنج در موسیقی مقاومت افغانستان

هویت و رنج در موسیقی مقاومت افغانستان

«مرا زآتشفشان‌های بلند برج‌های کوه گرد شهر همان شهری که رفته خاک پاکش جاویدان برباد کرا گویم خدای من غریو آب می‌آید؟» صبورالله سیاه‌سنگ درآمد حروف استبداد در متن وضعیت فعلی افغانستان چنان بزرگ نوشته شده‌اند که حاشیه‌ها و پاورقی‌ها به چشم نمی‌آیند. رگ‌بار بی‌امان درد چنان در روان جامعه جا باز می‌کند که یادمان می‌رود «تنها صداست که می‌ماند.» ...

ادامه مطلب »