خانه / خبرها / دریچه ویژه / هشت مارچ؛ زن گورستان آرزوها

هشت مارچ؛ زن گورستان آرزوها

افغانستان جغرافیای که زن در آن زندانی‌‌ست، هر زنی کوله‌باری از درد و رنج را با خودش حمل می‌کند، گاهی در تملک دولت، گاه قربانی خشونت‌های خانوادگی، گاه اسیر هوس‌های مردان، گاه جان‌سپار خانواده‌ها است؛ اما با این وجود باز هم خم به ابرو نمی‌آورد و این بانوان تلاش می‌کنند تا تکیه‌گاهی محکم برای اعضای خانواده‌ی خویش باشند.
بهار (نام مستعار) یکی از بانوانی که قبلاً فعالیت‌های اجتماعی داشت و حال ضربه‌ی مهلکی را متحمل شد؛ این بانو با مشکلات بی‌شماری دست و پنجه نرم می‌کند و تنها خواسته‌اش ایستادگی در کنار خانواده‌اش و همکاری با آن‌ها است.
او می‌گوید:« من ۲۴ سال سن دارم. در زمان حکومت جمهوریت ابتدا شروع به کار رضاکارانه کردم و بعدش اندکی مصارف خودم را تامین کرده می‌توانستم؛ اما این وضعیت زیاد دوام نکرد، دانشگاه‌ها و مکتب‌ها بسته شدند و بیکار شدم.»
به باور او بزرگ‌ترین مشکل در زندگی‌اش به تعویق افتادن تحصیل و نیافتن شغل مناسب است.
او از خود چنین می‌گوید: قرار بود چند ماه قبل فارغ شویم که متأسفانه نشدیم تمام آرزوهایم خاکستر شد؛می‌خواستم روی خود و اعضای خانواده‌ام سرمایه‌گذاری کنم تا با مشقت‌هایی که من مواجه شدم، آن‌ها نشوند.
بهار از زنده‌به گور کردن آرمان‌هایی که قبلن داشت سخن می‌زد؛ می‌خواستم در یک مکان اکامیک که شیوه‌ی تدریس‌شان خوب باشد، برای فهمیدن معانی قرآن‌کریم عربی و تجوید را فرا بگیرم تا قرآن‌کریم را خوب بخوانم؛ همچنان کمپیوتر و انگلیسی که در زمان حال یکی از مهارت‌های اساسی هر فرد به شما می‌رود، این‌‌ها را هم فرا بگیرم، بر علاوه نقاشی و خطاطی هم از جمله هنرهایی بود که علاقه‌ی وافر به آن داشتم؛ ولی به خاطر مشکلات مالی نتوانستم این‌ها را بخوانم.
تنها این مشکل نیست، کدام را اول‌تر بگویم؟
در حین گفتن این حرف‌ها بعض گلوی بهار را فشرد و اشک‌ از گونه‌هایش می‌لغزد، اشک‌هایش را دور کرد و گفت: «حس می‌کنم که آرزوهایم همان آرزو می‌پایند و این است تقدیر تلخ من!»
او در اکثر دفاتر با وجودی‌که تجربه‌ی کاری داشت، به علت نداشتن سند فراغت قبول نشد. ناراحتی‌های بهار ساعت‌ها شنیدن می‌خواست من هم مانع حرف زدنش نشدم و ادامه داد: «وقتی بیش‌تر جای‌ها به خاطر کار پیداکردن می‌رفتیم و می‌گفتیم که محصل هستیم، جواب رد می‌گرفتم. می‌فهمید اکثر دخترها به خصوص محصلان در مکاتب خصوصی دنبال وظیفه هستند، اولین پرسش از فراغت و سند فراغت‌شان است. در ضمن بیش‌تر جای‌ها سند مهم نبود، کسانی که فارغ‌التحصیل ۱۲ بودند به خاطر شناخت و واسطه‌داشتن استخدام شدند و ما رد شدیم.»
او گفت چند وقت پیش در یک‌جای انترویو داشتم و به خاطر کدر بودنم مطمین بودم که انتخاب می‌شوم؛ ولی باز هم کسانی ترجیح داده شد که در همان مرکز یا مکتب شناخت داشتند و من دست زیر الاشه ماندم.
این مشکل جدی دیگری است که بیش‌تر دختران با آن روبرو هستند، خودم هم چندین بار تجربه کردیم و برای ما به یک چالش حل‌ناشدنی مبدل شده است.
بارها وقتی می‌فهمیدم خانواده نیاز به کمک مالی دارند و من کمک نمی‌توانستم، پیش خود خجالت می‌کشیدم که تحصیل کردم؛ ولی نتوانستم به پای خود ایستاد شوم و خانواده‌ام را حمایت کنم.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*