دکتر یعقوب ابراهیمی، استاد سیاستشناسی در یکی از دانشگاههای کانادا و پژوهشگر مرکز مطالعات استراتیژیک افغانستان در پروژهی تحقیقیای در مورد تلاشهای صلح افغانستان به این نتیجه رسیده است که طالبان در شرایط کنونی در موضع قدرت قرار دارند و بسیار بعید است که به مذاکره با کابل حاضر شوند.
این تحقیق مرکز مطالعات افغانستان در شرایطی منتشر شده است که عدهای میخواهند این باور را القا کنند که جنگ افغانستان به زودی از طریق مذاکره به پایان میرسد. عدهای با اشاره به مذاکرهی امریکاییها با طالبان فکر میکنند که این مذاکرات در نهایت نمایندگان کابل و طالبان را روی در روی هم قرار میدهد، اما نظر به پژوهشی که دکتر ابراهیمی انجام داده است، تحقق چنین سناریویی در کوتاهمدت ممکن نیست.
واقعیت مهم دیگر این است که امریکا هم بدون در نظر گرفتن منافع دولت افغانستان و نیروهای سیاسی دیگر نمیتواند به طور یکجانبه به جنگ با طالبان پایان دهد. پایان جنگ با طالبان زمانی ممکن است که گروه طالبان با نمایندگان دولت افغانستان وارد گفتوگوهای مستقیم شود.
دکتر یعقوب ابراهیمی با توجه به تجربههای تاریخی جنگ با شورشگری در کشورهای دیگر و نظرات کلی دانشمندان رشتهی سیاستشناسی و مطالعات جنگ و صلح، آورده است که وقتی شورشیان در موضع ضعف نباشند، به براندازی میاندیشند و نیازی به مذاکره و یافتن راه حل سیاسی برای جنگ نمیبینند. در تحقیق مرکز مطالعات استراتیژیک افغانستان آمده است که وقتی جنگ به مرحلهی بنبست نظامی میرسد، طرفهای درگیری به یافتن راه حل سیاسی فکر میکنند، اما برای رسیدن به راه حل سیاسی برای پایان جنگ، تنها بنبست نظامی کافی نیست و باید متغیرهای دیگری هم وجود داشته باشد تا بنبست نظامی را بدل به آتشبس و مذاکرات سیاسی کند. در تحقیق آقای ابراهیمی به چندین موضوع دیگر از جمله ارادهی طرفهای درگیر جنگ، نقش بازیگران منطقهای، جهانی و داخلی و نقششان در بدلکردن بنبست به آتشبس و مذاکره اشاره شده است. نگارنده در کنار اینکه نتیجهگیری آقای ابراهیمی را قبول دارم، برای تأیید نظریاتشان به یک دلیل مهم دیگر هم اشاره میکنم.
همانطوری که در تحقیق مرکز مطالعات استراتیژیک افغانستان آمده است، یک بنبست نظامی به خودی خود و به صورت خودکار، به آتشبس و مذاکره بدل نمیشود، مگر اینکه در کنارش عوامل تسریعکنندهی دیگری هم وجود داشته باشد. یکی از عواملی که یک بنبست نظامی را بدل به آتشبس و مذاکره میسازد، پر هزینه شدن بنبست برای طرفهای دیگر است. اگر طرفهای درگیری برای جلوگیری از پیروزی کامل طرف مقابل و حفظ بنبست هزینهی سنگینی نپردازند، به مذاکره حاضر نمیشود. بنبست نظامی باید برای هر دو طرف به بدل به زخم ناسور و ناخن افگار شود و طرفهای درگیر به یک اندازه از این زخم ناسور رنج ببرند. به تجربهی جنگ اتحاد شوروی در افغانستان نگاه کنید.
جنگ ارتش سرخ در افغانستان با نیروهای اسلامگرا در دههی هشتاد، از همان سال ۱۹۸۳ به بنبست رسید. در همان سال تقریباً روشن شده بود که ارتش سرخ نمیتواند مقاومت چریکهای اسلامگرای مخالفش را درهم بشکند. چریکهای مخالف اتحاد شووری هم نمیتوانستند قشون سرخ و متحدان داخلیاش را از شهرهای بزرگ، شاهراهها و مناطق استراتیژیک بیرون کنند. جنگ در همان سال به بنبست رسیده بود، اما این بنبست در آن زمان برای اتحاد شوروی زیاد سنگین نبود. درست است که اقتصاد بیمار شوروی و ضعف فنآوری نظامی ارتش سرخ سبب شده بود که جنگ افغانستان بار بزرگی بر دوش کرملین بگذارد، اما این جنگ تا سال ۱۹۸۶ بدل به زخم ناسور برای مسکو نشده بود.
در سال ۱۹۸۵ ارتش سرخ عملیاتهای ویژهی جستجو و شکار را برای از بین بردن مخالفانش به راه انداخت. نیروهای ویژهی ارتش سرخ به قرارگاههای مخالفانشان حملهور میشدند، فرماندهان آنان را بازداشت میکردند و قرارگاهشان را از بین میبردند. در آن سال، بنبست نظامی برای مخالفان شوروی دردناک شده بود. جنرال مرزا اسلم بیگ، معاون جنرال ضیاالحق در دههی هشتاد، در یکی از یادداشتهایی که برای یک روزنامهی پاکستانی نوشته است، به این نکته اذعان کرده است. اسلمبیگ بسیار به روشنی مینویسند که حملههای کماندوی نیروهای ارتش سرخ به قرارگاههای چریکهای ضد شوروی، نیروهای ضد شوروی را در وضعیت دشواری قرار داده بود. چرخبالهای روسی به راحتی در کوهها، درهها و روستاهای دوردست، نیروهای ویژهی ارتش سرخ را پیاده میکردند. این نیروها هم در کوهها، درهها و روستاهای دوردست، قرارگاههای مخالفانشان را جستجو میکردند و با آنان درگیر میشدند.
وضعیت در سال ۱۹۸۶ با ورود جنگافزار تحولآفرین استنگر تغییر کرد. موشک ضد هوایی استنگر ابزار تحولآفرینی بود. این موشک سرنوشت جنگ را تغییر داد. چریکهای ضد شوروی موشکهای استنگر را که از شانه شلیک میشدند، به هدف شکار چرخبالها و هواپیماهای روسی به فضا فرستادند و این امر، برتری هوایی نیروهای شوروی در جنگ افغانستان را تا حد زیادی درهم شکست. استفادهی تهاجمی از این جنگافزار کل محاسبهی اتحاد شوروی را تغییر داد.
چریکهای ضد شوروی در نزدیکی فرودگاههای نظامی سنگر میگرفتند و با پرتاب یک موشک زمین به زمین، وضعیتی میآفریدند تا هواپیماهای جنگی ارتش سرخ برای مهار تهدید پرواز کنند، وقتی هواپیما بلند میشد، با استنگر هدف قرار میگرفت. استنگر بنبست جنگ افغانستان را برای اتحاد شوروی آنقدر دردناک ساخت که گرباچف، آخرین زمامدار این امپراتوری لیننیستی در سخنرانی سال ۱۹۸۶اش در نشست سران حزب کمونیست شوروی گفت که جنگ افغانستان بدل به زخم ناسور شده است. تعبیر زخم ناسور نشان میدهد که شوروی چقدر از بنبست جنگ افغانستان درد میکشید. به همین دلیل بود که توافقات ژنو در اپریل سال ۱۹۸۷ امضا شد و شوروی تا فبروری سال ۱۹۸۹، خاک افغانستان را ترک کرد و مسئولیت حفظ بنبست دردناک را به ارتش حکومت دکتر نجیب سپرد تا یک راه حل سیاسی پیدا شود. این راه حل سیاسی هم به دلیل نابودی شوروی و فروپاشی درونی حکومت دکتر نجیب به دست نیامد.
امروز هم جنگ افغانستان بدل به بنبست استراتژیک شده است، اما این بنبست برای طالبان زخم ناسور نیست. از این بنبست مردم و دولت افغانستان درد میکشند. هر انتحاری در شهرهای بزرگ و لشکرکشی طالبان برای اشغال مراکز ولایات، فشار سنگینی بر ناخن افگار مردم و دولت افغانستان وارد میکند، ولی طالبان در مقایسه با دردی که مردم افغانستان به ویژه ساکنان شهرهای بزرگ میکشند، رنج بنبست را احساس نمیکنند. تا زمانی که این بنبست برای طالبان هم دردناک نشود، امکان اینکه رهبران این گروه به مذاکره با دولت افغانستان حاضر شوند، بسیار ضعیف است. تا بنبست برای طالبان رنجآور نشود، بسیار بعید است که نمایندگان این گروه به مذاکره با دولت افغانستان تن دهند. رهبران طالبان میدانند که قادر به تسخیر کامل شهرهای افغانستان و براندازی کامل دولت نیستند، اما بنبست برای آنان دردناک نشده است و دوام بنبست نیز رنج زیادی بر آنان تحمیل نمیکند. یکی از راههای دردناک شدن بنبست برای طالبان، زیر فشار قرار گرفتن رهبری این گروه در پاکستان است. رهبران این گروه در پاکستان اگر زیر فشار مالی و نظامی قرار بگیرند، بنبست برای آنان هم رنجآور میشود.
نویسنده : فردوس
چهارشنبه، ۲۱ سنبله ۱۳۹۷
منبع : هشت صبح