خانه / خبرها / گزارش‌های افغانستان / افغانستان بعد از دو سال؛ کانون تروریسم و مواد مخدر در جهان

افغانستان بعد از دو سال؛ کانون تروریسم و مواد مخدر در جهان

کابل/۲۳اسد/فرهنگستان
دو سال پیش در ۲۴ اسد ۱۴۰۰، با تبانی دولت اشرف غنی با ایالات متحده آمریکا و خیانت دولت‌مردان افغانستان، دولت بایدن از جابه‌جایی قدرت در این کشور حمایت کرد و نیروهای طالبان بدون هیچ مقاومتی، وارد ارگ ریاست‌جمهوری در کابل شدند و قدرت را قبضه کردند. بنیاد جمهوریت هم که غرب از حامیان و مروجان اصلی آن بود، یعنی حکومت مردم بر مردم از طریق انتخابات و مراجعه به آرای عمومی، به‌سادگی نادیده انگاشته و یک ‌شبه نابود شد.

جمهوری اسلامی ایران، کشوری که یکی از طولانی‌ترین مرزهای خاکی با افغانستان را دارد، مانند بیشتر کشورهای جهان هنوز حکومت طالبان را به رسمیت نشناخته است. منافعش اقتضا می‌کند که اصلا انتخاباتی در این کشور نباشد و از نظر حاکمان در تهران، شرایط فعلی مطلوب‌ترین وضعیت سیاسی است.

جمهوری اسلامی هنگام سقوط کابل و پس از آن قتل‌عام گسترده مقام‌های دولت پیشین و مردم بی دفاع به دست طالبان سکوت اختیار کرد. چرا؟

در چند ماه گذشته، درگیری‌های مرزی بین نیروهای طالبان و مرزبانان ایران و کشته شدن یک مرزبان ایرانی نیز عواطف و احساسات ملت ایران را تحریک کرد، اما دولت ایران برای تنبیه این گروه اقدامی عملی انجام نداد. آیا توانش را نداشت؟

رسانه‌های ایرانی مملو از اخباری بودند که از اقدام طالبان در قطع حقابه ایران از رود هیرمند خبر می‌دادند و این درگیری‌ها را مربوط به این اختلاف می‌دانستند.

جمهوری اسلامی ایران میزبان رهبران القاعده‌ بود که در سال ۲۰۰۱ از افغانستان گریختند و به ایران پناه بردند (گزارش سرویس اطلاعاتی امنیتی آمریکا، سازمان سیا) و اینک نیز گزارش‌ سرویس‌های اطلاعاتی می‌گوید که سیف‌العدل، رهبر فعلی القاعده در ایران است.

بگذارید این عبارت را ساده بنویسم: رابطه جمهوری اسلامی ایران با طالبان نزدیک و تنگاتنگ است و حضور آن‌ها در قدرت منافع نظام حاکم بر ایران را تامین می‌کند؛ به همین دلیل وجود نیروهای القاعده در ایران تضمین‌کننده رابطه جمهوری اسلامی با طالبان‌ است.

جمهوری اسلامی ایران برای پیشبرد سیاست‌های منطقه‌ای و حمایت از گروه‌های شبه‌نظامی وابسته به خود، به همکاری با گروه‌ تروریستی القاعده در افغانستان وابسته است.

پرسودترین و آسان‌ترین راه برای کسب درآمد، قاچاق مواد مخدر است و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران از راه همکاری با مافیای مواد مخدر افغانستان به‌آسانی می‌تواند شبه‌نظامیان وابسته به خود را حمایت کند و بنابراین با کارتل‌های مسلح و قدرتمند توزیع و فروش مواد مخدر همکاری می‌کند.

بخش مهم دیگر در تبادلات مرزی بین دو حکومت در مرز نیمروز، قاچاق سلاح‌های آمریکایی موجود در افغانستان به ایران است؛ راه دیگری برای کسب درآمد طالبان و همچنین جمهوری اسلامی ایران.

دولت بایدن پس از خروج شتاب‌زده از افغانستان،میلیاردها دلار اسلحه مدرن آمریکایی را در این کشور باقی گذاشت. این سلاح‌ها برای سرکوب و کشتار گروه‌های مقاومت مردمی به کار گرفته شدند و اینک بخشی از آن‌ها به منظور کسب درآمد برای طالبان قاچاق و فروخته می‌شود تا سیاه پاسداران نیز آن‌ها را در اختیار شبه نظامیان وابسته به خود در منطقه قرار دهد.

بنابراین درگیری‌ در نقطه صفر مرزی بین ایران و افغانستان که گهگاه از آن تبادل آتش هم گزارش می‌شود، آنگونه که ادعا می‌شود بر سر آب نیست، بلکه درگیری قاچاقچیان با مرزبانان بینوایی است که به دلیل هماهنگ نبودن با سپاه، با قاچاقچیان سلاح و مواد مخدر درگیر می‌شوند.

چند روز پیش از این بود که احمدعلی گودرزی، فرمانده مرزبانی ایران، از درگیری مرزبانان با قاچاقچیان در سیستان و بلوچستان خبر داد و گفت که محموله‌ای حاوی سه هزار و ۳۰۰کیلوگرم تریاک و ۸۰۰کیلوگرم حشیش بر اثر درگیری و فرار قاچاقچیان در مرز توقیف شده‌است.

اما در پس اهداف تروریستی و بی‌ثبات کننده‌ای که گروههای تروریستی موجود درافغانستان در پی آن هستند، خطری بزرگ‌تر از آنچه در سال ۲۰۰۱ اتفاق افتاد، جهان را تهدید می‌کند.

بر اساس اطلاعات منابع رسمی اینک بیش از ۲۲ گروه تروریستی در افغانستان حضور دارند که تهدید امنیتی جدی برای جهان به شمار می روند و در کنار آن تجارت و تولید مواد مخدر، این کشور را در ردیف بزرگ‌ترین صادرکننده مواد مخدر قرار داده است.

از آن گذشته رشد افراط گرایی بر جوانان تندرو منطقه که در آرزوی ایجاد دولت‌هایی بنیادگرا هستند، تاثیر خواهد گذاشت و تهدیدهای جدید امنیتی متوجه کشورهای منطقه خواهد کرد. فرصت‌های استثنایی برای بازسازی و ایجاد حکومتی منتخب در افغانستان و پس زدن افراط‌گرایی در این کشور از دست رفت و اما خطرات بزرگتری در کمین هستند.

به وقایع و اتفاق‌های رخ‌داده در سال ۲۰۰۱ و پس از شکست القاعده و طالبان در افغانستان که نگاه می‌کنیم، به‌وضوح می‌بینیم که جمهوری اسلامی و شخص زلمای خلیل‌زاد که نماینده ویژه ایالات متحده آمریکا بود، تمام توانشان را به کار گرفتند تا دولتی منتخب روی کار نیاید.

زلمای خلیل‌زاد که معمار سقوط کابل در سال ۱۴۰۰ و به قدرت رسیدن دوباره طالبان است، همان سال ۲۰۰۲ نیز به دنبال تسلط نیروهای تندرو با گرایش‌های قومی افراطی در افغانستان بود. جمهوری اسلامی هم به دلیل نگرانی از پا گرفتن حکومتی مردمی و مترقی و طرفدار آزادی‌های فردی و اجتماعی و مذهبی در همسایگی‌اش و تاثیر آن بر سیر وقایع سیاسی در ایران، در جبهه خلیل‌زاد قرار گرفت.

تبانی حکومت جمهوری اسلامی و زلمای خلیل‌زاد برای ممانعت از ایفای نقش تاریخی محمد ظاهرشاه، مردی که بعد از ۴۰ سال تبعید به کشورش بازگشت و می‌توانست سمبل وحدت ملی افغانستان و خروج این کشور از بحران باشد، فراموش‌ نشدنی و نابخشودنی است.

جمهوری اسلامی نگران احیای سلطنت و تاثیر بازگشت محمدظاهر شاه به قدرت و محبوبیت این نهاد بین مردم و تاثیر آن بر مردم ایران بود و زلمای خلیل‌زاد به دنبال به روی کار آوردن دست‌نشانده‌هایی از میان افراد مورداعتمادش برای حذف سایر رقبای سیاسی در افغانستان.

خلیل‌زاد مطامعش را به نام خواسته‌های دولت آمریکا به سیاسیون افغان تحمیل می‌کرد و در سوی دیگر در تبانی با سفارت جمهوری اسلامی در کابل و سپاه پاسداران، گروه‌های رقیب را که از ایران حرف‌شنوی داشتند، از دخالت و ممانعت باز‌می‌داشت.

امروز بعد از گذشت ۲۰ و اندی سال، در نهایت زلمای خلیل‌زاد و جمهوری اسلامی به هدف خود رسیده‌اند. ظاهرشاه هم درگذشته و رویای برپایی سلطنت مشروطه و ایجاد وحدت بین مردم این کشور به خاک سپرده شده است. مجاهدین و گروه‌های مقاومت شمال هم قلع‌وقمع و به وحشتناک‌ترین شکل سرکوب و تضعیف شده‌اند؛ با این حال طالبان نتوانسته‌اند امنیت سراسری را برقرار کنند.

اینک تروریست‌هایی از آسیای میانه، از چچن و تاجیکستان گرفته تا اویغورهای چین و عرب‌های القاعده و طالبان پاکستان و ازبکستان زیر نام گروه‌های مختلف در افغانستان حضور دارند. آن‌ها از سیاست‌های طالبان پیروی نمی‌کنند و در پی ایجاد خلافت اسلامی در کشور خودشان‌اند و از افغانستان برای ضربه زدن به حاکمان در کشور خود استفاده می‌کنند.

برای مثال حمله به مسجدی در قندوز در سال ۲۰۲۱ را یک اویغور چینی انجام داد و عوامل حمله انتحاری بعدی در کابل از اتباع تاجیکستان بودند.

حمله پیشین به حرم شاهچراغ شیراز نیز آن‌گونه که داعش مسئولیت آن را به عهده گرفته، از خاک افغانستان واز طریق تبعه‌های خارجی که گذرنامه افغانستان دارند، انجام شد (بعضی از این افراد حاصل ازدواج زنان افغان با عرب‌های وابسته به داعش و القاعده بودند که نسل دوم تروریست‌ها محسوب می‌شوند. آن‌ها بیست و چند سال پیش در افغانستان متولد و بزرگ شدند). در مورد حمله دوم هنوز اطلاعات روشنی وجود ندارد ولی فعلا عامل حمله تاجیکستانی اعلام شده و مشخص نیست که چگونه و با چه اوراق هویتی به ایران راه یافته است.

اینک بسیاری از گروه‌هایی که رسما در فهرست گروه‌های تروریستی قرار دارند، زیر نام طالبان در افغانستان فعالیت می‌کنند و نه ‌تنها امنیت و صلح در این کشور و منطقه را تهدید می‌کنند، که به‌زودی می‌توانند به تهدیدی بزرگ برای امنیت جهانی هم تبدیل شوند.

در دو سال گذشته، آنچه بیشتر بر پرده شبکه‌های خبری نقش بست یا در رسانه‌ها منتشر شد، به ممنوعیت حق تحصیل و کار زنان افغانستان می‌پرداخت؛ موضوعی که به نوبه خود بسیار مهم، قابل‌ تامل و نگران‌ کننده است اما نگرانی‌های امنیتی و فعالیت‌های تروریستی که در این کشور جریان دارد، موضوعی است که باید بیشتر به آن پرداخته شود. آینده و سرنوشت این کشور و این ملت در سطحی بسیار بزرگ‌تر از موضوع تحصیل یا کار زنان و دختران است. با ادامه وضعیت فعلی و حکومتی که در پی ترویج تروریست و قاچاق مواد مخدر است، در این کشور برای هیچکس کار، شغل، آینده و امنیت وجود ندارد؛ نه برای زنان و نه برای مردان.
کاملیا انتخابی فردـایندیپندنت

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*