خاطرات داکتر رنگین دادفر سپنتا: روایتی از پشت پرده سیاست در افغانستان
داکتر رنگین دادفر سپنتا، وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی سابق که بیشتر از ده سال در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی افغانستان با دولت افغانستان کار میکرد به تازهگی کتاب خاطرات خودش را زیر نام «سیاست افغانستان؛ روایتی از دورن» در دو جلد منتشر کرده است. این کتاب در نوع خود، نخستین روایت دست اول از آنچه در دهلیزهای سیاست افغانستان در دوران ریاستجمهوری حامد کرزی به وقوع پیوسته است، به دست میدهد.
ویژهگیهای عمومی
داکتر سپنتا تلاش میکند در این کتاب یک تصویر روشن از اتفاقات سیاست افغانستان در بزرگترین و مهمترین دستگاههای سیاسی افغانستان ارایه کند. روایتی که هرچند ممکن است برای شماری از همنسلان و همقطاران به دلیل اینکه در متن آن اتفاقات حضور داشتهاند، تازهگی نداشته باشد، اما برای آنانی که از بیرون ناظر اوضاع بودند و نیز برای آنانی که منبعد در رابطه به دوران ریاستجمهوری حامد کرزی به عنوان نخستین رییسجمهوری افغانستان که با رأی مستقیم مردم انتخاب شده بود، پژوهش میکنند، ابعاد گستردهای از مناسبات درون قدرت را ترسیم نموده و توضیح میدهد.
یکی از ویژهگیهای برجسته این کتاب آن است که سپنتا در کنار توضیح رویدادها، برداشت خودش را از شخصیتها نیز به روشنی بیان میکند. او در توصیف شخصیت افراد، موضعگیریهای آنان و نیز ارتباطات روشن و ناروشن آنان تا جایی که ممکن بوده است، به خواننده اطلاعات میدهد. این کار برای مردی که هنوز در متن سیاست افغانستان حضور دارد و هنوز با همان افراد اینجا و آنجا سر و کله میزند، ممکن است قیمت سنگینی در پی داشته باشد، اما انگار سپنتا از این امر هراسی ندارد.
خاطرهنویسی در افغانستان امر زیاد معمول در میان سیاستمداران افغانستان نیست. با این حال، در سالهای اخیر شماری از کادرهای سابق حزب دموکراتیک خلق افغانستان خاطرات خویش را نگاشتهاند که با وجود تمام کاستیها و کمیهایی که دارند، میتواند سرآغاز خوبی تلقی شود. شاید یکی از دلایلی که سیاستمداران افغان به خاطرهنویسی رغبت و تمایل چندانی نداشتهاند، ترس از افشای رازهای پشت پرده سیاست بوده باشد. چون افشای چنان مسایلی نه تنها اعتماد دیگران به شخص نویسنده را کاهش میدهد، بلکه میتواند به اعتبار و حیثیت شمار دیگر نیز صدمه وارد کند. در کنار این، وقتی کسی خاطرات سیاسی خودش را مینویسد به صورت طبیعی میخواهد از سیاست کنارهگیری کند. اما همانطوری که تذکر دادم، سپنتا از این امر باکی ندارد و در توصیف شخصیتها و موضعگیریهای آنان تلاش کرده است تا برداشت خودش را به روشنی بازتاب دهد.
به عنوان نمونه، سپنتا از کرزی یک تصویر بسیار روشن و عریان ارایه میکند و به خوبی برجستهگیها و تناقضهای شخصیتی او را روشن میسازد. این توصیف از شخصیت کرزی با توجه به ویژهگی کرونولوژیک آن برای خوانندهگانی که در متن قضایا حضور نداشتهاند، بسیار با اهمیت است. به عنوان نمونه، از نظر سپنتا کرزی یک شخصیت آرام، متین، صبور و اشرافیتگریز است. سپنتا کرزی را مرد «ضد خشونت و با عواطف عمیق انساندوستانه» که دارای «احترام به ادیان و باورهای دیگران» است (ص ۲۰۲) معرفی میکند. با اینحال، او اذعان میکند که «کرزی در واقعیت یک محافظهکار ارزشی و محافظهکار جانبدار حفظ نهادهای سنتی و در عمل پاسدار ارزشهای جامعه سنتی» بوده است (ص، ۲۰۶).
یکی دیگر از ویژهگیهای این کتاب، آن است که نویسنده گذشته سیاسی و خانوادهگی خودش را انکار نمیکند. او که زاده یک خانواده خانی و فیودال است، بر مناسبات خانخانی و زورگویی قبیلهای به شدت میتازد و در کنار آن با صراحت به گذشته سیاسی خود به عنوان یک چپ پیرو افکار کمونیستی نیز میپردازد. از دوستان و همفکرانش به نیکویی یاد میکند و دلایل بریدنش را با این افکار نیز توضیح میدهد. این، البته در مقایسه به دیگرانی که پیوسته گذشته سیاسیشان را انکار میکنند و این بخش از زندهگینامه خود را مخفی میکنند، یکی از ویژهگیهای عالی این کتاب است.
لحن کتاب
کتاب، دارای لحنی روایی با نثری منسجم و یکدست است. فارسی سلیس و سچهای که در این کتاب به کار رفته است، بسیار تحسینبرانگیز است. اشتباهات و اغلاط املایی و انشایی در آن بسیار اندک و در مقایسه به کتابهایی که در سالهای اخیر منتشر شدهاند، بسیار کم و قابل اغماض است.
همانطوری که سپنتا، خود در مقدمه اشاره کرده است، این کتاب یک «خاطرهنویسی محض» نیست. چرا که سپنتا خاطره را با برداشتهای شخصی و عاطفی خودش درآمیخته است. با این وجود، نویسنده در پایان نقل هر خاطرهای تلاش میکند تا از منظر تیوریهای سیاسی، جامعهشناسی و حتا تاریخ دیدگاههای خودش را در رابطه به رویدادها درج کند. به این معنا که خواننده در کنار همراهی با یک خاطرهنویس، یک سیاستمدار و یک ناظر اوضاع، با یک آکادمیسین سیاسی و جامعهشناسی نیز روبهرو است که پیوسته به مخاطب خودش مسایل را از منظر تیوریهای کلان تحلیل و بررسی میکند.
با این وجود، یک نوع لحن پر از شکایت در سراسر کتاب حاکم است. نویسنده که در متن ماجرا بوده است، به خوبی میبیند که اوضاع چنان درهم و برهم است که همه به جان هم افتیدهاند و بازار توطیه و دسیسه و تهمتزدن و افترا داغ است و او اینها را نه تنها در جلسات روزمره و در داد و ستد با دیگران پنهان نمیکند، بلکه آن را به روشنی در متن کتابش نیز بازتاب میدهد.
از آنجایی که سپنتا سالهای متمادی در افغانستان نبوده است، در بخشهایی از کتاب وقتی به مسألهای اشاره میکند، آن را با دورانی مقایسه میکند که خودش در این جامعه حضور داشته است و آن سالهایی است که نویسنده هنوز خیلی جوان است و سرش پر از افکار انقلابی متمایل به چپ است. در کنار آن، جامعه هنوز از یک ساختار ولو سنتی ولی محکم برخودار است و ارزشهای انسانی در آن پاسداشت میشود.
از سوی دیگر، چون سپنتا در کشورهای ترکیه و آلمان زندهگی میکند و در آنجا درس میخواند، طبیعی است که با ارزشهایی خو میگیرد که یا در افغانستان کمرنگ اند و یا اگر وجود داشتهاند، جنگ آنها را خراب میکند و این برای سپنتایی که پس از سه دهه به افغانستان آمده، آزاردهنده و غریب است. به همین خاطر هم است که وی در همه جای کتاب از نبود وفاداری، اعتماد و صداقت به شدت ناراحت است و از کمبود و یا نبود آن در جامعه امروزین افغانستان به تکرار یاد میکند.
روابط افغانستان و امریکا
بخش بزرگی از کتاب به روابط میان افغانستان و امریکا، به ویژه جلسات و مذاکراتی که میان مقامهای دو کشور در زمان تصدی داکتر سپنتا چه به عنوان وزیر خارجه و چه به عنوان مشاور امنیت ملی، اختصاص یافته است. سپنتا ضمن نقد نارساییها و کاستیهای این رابطه، از اینکه استراتژی امریکا در جنگ علیه تروریزم در افغانستان با بنبست مواجه شده است، ناراحت میباشد. او باور دارد که کاستیهای سیاست امریکا، یکی از علتهای مصیبت جاری در افغانستان است.
سپنتا باور دارد که نظم جهانی امریکا در سراسر جهان در حال افول و زوال است و این شکست به ویژه در افغانستان میتواند باعث ایجاد شکست در روند دموکراسی نیز شود.
روایتی از درون سیاست افغانستان
سپنتا از دوران وزارت خارجه خود چیزهای زیادی نمیگوید. چون به قول خودش تمام دوران کارش در این اداره صرف دسیسهها و توطیههایی میشود که علیه او از بیرون سازمان داده میشده است. با این حال، او اشاراتی کوتاه به تغییراتی که در وزارت خارجه انجام میدهد، میکند. به عنوان نمونه، او زمینه برای جذب عدهای از محرومترین تحصیلکردهگان هزاره را مساعد میسازد. شمار زیادی از زنان را در این وزارت صاحب کار میسازد و وزارت خارجه را به یک نهاد مدافع حقوق بشر و ارزشهای مدنی و دموکراتیک بدل میکند. چیزی که قبل و بعد از حضور سپنتا شاهد آن نیستیم.
با این حال در متن کتاب اینجا و آنجا پیوسته حکایتهایی از جریان کارش در وزارت خارجه را شرح میدهد. یکی از این حکایتها دیدار وی با ریچارد هالبروک، نماینده ویژه امریکا برای افغانستان و پاکستان در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۹ است. داکتر سپنتا به وضاحت نفرت خودش را از هالبروک پنهان نمیکند، زیرا با توجه به مداخلات مستقیم و غیر مستقیم هالبروک در انتخابات، سپنتا او را «مداخلهگر و نژادپرست» میخواند. مداخلهگری که توقع دارد افغانها از وی بیچون و چرا اطاعت کنند.
سپنتا در این ملاقات به هالبروک پاسخهای سخت ولی مودبانه میدهد. اما از آنجایی که نگران خرابشدن بیشتر رابطه میان امریکا و افغانستان است، از کسانی در آن مجلس که تعدادشان به سه تن بیشتر نمیرسد، میخواهد تا آنچه در این ملاقات گذشته است را به کسی فاش نکنند. اما جالب این است که چند روز تمامی جزییات این جلسه به حامد کرزی منتقل میشود و سپنتا نیز میداند که چه کسی آن را به کرزی گفته است.
در یک وقتی سپنتا از تغییر افکار حامد کرزی و بدبینی او نسبت به امریکا بعد از انتخابات سال ۲۰۰۹ یاد میکند، راز بزرگی را افشا میکند و آن اینکه به روایت وی، کرزی در این دوران حتا نسبت به هندوستان، نزدیکترین متحد افغانستان نیز مشکوک و بدبین میشود. این نخستین باری است که یک چنین رازی افشا میشود. تا پیش از این تصور این بود که کرزی هیچگاهی نسبت به هند که دانشآموخته آن سرزمین است و به فرهنگ و تاریخ آن جامعه عشق میورزد، بدبین و مشکوک بوده باشد.
بخشهای دیگری از این کتاب به دوران کاری داکتر سپنتا به عنوان مشاور امنیت ملی افغانستان اختصاص یافته است. در این بخش او از نامبردن برخی از افراد که معتمدان کرزیاند و در واقع بسیاری از مسایل مربوط به ارتباطات میان سازمانهای استخباراتی، مسایل مالی و ارتباطات این اداره را سازمان میدهند، خودداری میکند. طبیعی است که برخی خوانندهگان آگاه به مسایل میدانند که منظور سپنتا از آن افراد چه کسانی است، اما اگر پژوهشگری سالها بعد اگر بخواهد در این زمینه کار کند، ممکن است به دشواری مواجه شود. امید است این خلا در چاپهای بعدی کتاب برطرف شوند.
داکتر سپنتا از پرداختن به برخی مسایل خودداری میکند و یا قصداً از کنار آنها به سادهگی میگذرد. به قول خودش، نپرداختن به آن مسایل جزو رازهای سیاست و دولتداری در افغانستان است. به همین خاطر، او به لحاظ اخلاقی خودش را ملزم میداند تا از افشای آنها خودداری کند. طبیعی است که شخصیتی در موقعیت داکتر سپنتا، نباید برخی از رازها را افشا کند، زیرا افشای آن نه تنها برای دولت و جامعه افغانستان خوب نیست، بلکه برای سنت سیاسی کار با دولت که رازداری یکی از ویژهگیهای آن است، نیز مناسب نمیباشد.
حرف آخر اینکه، برخلاف بسیاری از کتابهای خاطرات سیاستمداران گذشته در افغانستان، سپنتا در توصیف ماجراها و بیان روایتها از خودش قهرمان یگانه و همهکاره معرکه نمیسازد و این برای سنت خاطرهنویسی در جامعهای که خاطرهنویسان در کتابهای شان از خود همهکاره معرکه میسازند، میتواند سرآغازی بسیار خوب و آموزنده باشد.
شناسنامه کتاب:
نام: سیاست افغانستان؛ روایتی از درون
ناشر: انتشارات عازم و انتشارات پرنیان
چاپ: مبطعه عازم
برگآرایی: ناصر هوتکی
تیراژ: ۲۰۰۰ جلد
سال چاپ: ۱۳۹۶
دوشنبه ۲۲ عقرب ۱۳۹۶ –
نویسنده : سنجر سهیل
منبع : هشت صبح