خانه / دانش / انسان شناسی / تکنولوژی رفتار، جستار در فهم اخلاق

تکنولوژی رفتار، جستار در فهم اخلاق

تکنولوژی رفتار، جستار در فهم اخلاق

پژوهش و نگارش از :  ناصر سعادت نیا

مقدمه

جهانی که در آن به سر می بریم، به گونه های متفاوت قابل تعریف است، جهان فیزیکی، اجتماعی، فرهنگی و جهان علمی. انسان با کردار های ذهنی و فیزیکی جهانی را که زیبنده آن است می سازد و در آن زندگی میکند. رفتار های ساده، پیچیده، هنجار و نا بهنجار، بایدها و نبایدها زیر بنای دنیای انسان است. این جستار، براین است  جهان فرهنگی و اجتماعی را موردکاوش دهد، این جهان از چه چیزی پدید می آید و ازکجا تغذیه می شود رشد خود ادامه می دهد. برای رسیدن به چنین هدف ناگزیر اخلاق و قلمرو آن مشخص گردد. یعنی اینکه اخلاق چیست و دارای چه مولفه ها است. پس در گام نخست بایستی میان رفتارهای اخلاقی و مفاهیم نزدیک به آن توضیح داده شود، برای این موضوع لازم است که انواع  عمل ها و فعالیت های انسان تعریف و بیان گردد.

انواع رفتار

رفتار انسان از جنبه های مختلف تقسیم پذیراند و قابل بررسی، دسته بندی های کرداری بشر بیشتر از انگیزه های او منشأ می گیرد انگیزه ها نیز معطوف به نتیجه است. اما در این نوشتار در سطح کلان کردارهای انسان را به دو دسته تقسیم میکند: طبیعی و ارادی. رفتاری طبیعی به کردار گفته می شود که به صورت غیر ارادی به صورت غریزی و احساسی انجام می شود. به عبارت دگر تحول و دگرگونی های وجود فیزیولوژیکی انسان سبب بروز رفتارهای غیر ارادی انسان می گردد. مانند اینکه فرد گرسنه غذا میخورد، در صورت تشنگی نیاز به آب دارد، نیازمند به استراحت در صورت خستگی است و مسایل دیگر که مربوط به طبیعت فزیکی انسان می شود. پس  رفتارهای طبیعی به آن دسته از کردار های اطلاق میگردد که انسان هماره آن را انجام می دهد ،تا حدودی برای همه یکسان است، منشأ آن  نیز غرایز انسان است نه اراده و اختیار او. به گفته  ی دانشمندان اخلاق  عمل های طبیعی در موضوع و محمول خویش هیچ گونه ارزشی را بیان نمی کند و موضوع داوری قرار نمی گیرد. به صورت نمونه کسی که احساس سردی کرد از لباس گرم استفاده می کند ، گرسنه شد غذا می خورد و …. برای این نوع حرکت ها داوری بی معنا است خوب و بد وجود ندارد.

اما آن دسته از گزارههای که در ناحیه موضوع و محمول آن باید ها،  نباید ها، پسندیده و نا پسندیده، فضیلت و رذیلت، درست و نادرست  گنجانده شده باشد در قلمرو اخلاق قرار میگیرد.(ملکیان،۲،۱۳۷۹) رفتارهای که مورد داوری قرار می گیرد و یا استعداد آن را دارد تا مورد قضاوت قرار گیرد از عناصر اخلاق شمرده میشود. با این وصف لازم است در نوع دوم از رفتار که امروزه از آن رفتار ها، ارزشی های اخلاقی استخراج می گردد، به صورت مشخص ساحتهای آن کاویده شود، نسبت ما با آن سنجش و ارزیابی گردد. لازم نیست به صورت کلیشه ای و عبارتی تعریف از اخلاق ارایه گردد، که چندان شایسته به نظر نمی رسد  مفهوم کلان و پر کار برد را در عبارت مختصر گنجاند. بدین سان  تلاش براین است که مفهوم اخلاق با شاخص ها و مولفه های آن شناسایی گردد تا چشم انداز روشن به دست آید که اخلاق چیست.

چیستی اخلاق

اخلاق دارای اصول و مولفه های زیادی است در صورت فراهم شدن آن سیستم از رفتار پدید می آید، و مفهوم اخلاق شکل می گیرد. معیار و ملاک رفتار های اجتماعی و فردی قرار می گیرد انسان کردارخویش را متناسب با آن مورد سنجش و ارزیابی قرار میدهد. ازمیان عناصر و پدید آورندهی کردارهای اخلاقی به پنج نمونه آن که مورد توافق فلاسفه اخلاق است بسنده میگردد، آن عبارت است از: کردارهای تجویزی، جهان شمولی، چیره شوندگی، مبلغانگی، کار آیندی است.  مجموعه ای از مولفه نظام اخلاقی را شکل میدهد هر آنچه خلاف آن است از قلمرو اخلاق بیرون میگردد.

تجویزی: این اصل موضوع را بیان می کند که با فهم آن به مسایل اخلاقی ا پی می برد که چه نوع عمل نا پسند و ضد اخلاقی است. مانند قتل نکن، آسیبهای غیر ضروری وارد نکن همسایه ات را دوست بدار و مسایل دگری مانند گزاره های یاد شده راهنمای اخلاق می باشد. در کل میتوان گفت هر گزاره که به صورت فرمان یا راهنمای عمل، چه شفاهی و چه کتبی بیان گردد اصل اخلاقی را بیان میکند. کسانیکه وجدان اخلاقی دارد معتهد می گردد تا آن را انجام دهد.

جهانشمولی: از جمله ویژگیها و مولفه های اخلاق همگانی بودن آن است. تمام جغرافیای انسانی را، فارغ از نژاد و مذهب در بر می گیرد، در ذایقهی همه پسندیده است. این اصل آن دسته از رفتار های که از سلایق افراد و از قدرت ناشی میگردد، از جغرافیای اخلاق بیرون میکنند. لویی پویمان در این باره می نویسند:« اصول اخلاقی می باید به همه ای مردم در شرایط یکسان اعمال شوند. اگر کسی داوری کند که عملی برای فردی خاص مناسب است پس آن عمل برای هه ای افراد در همان شرایط ویژه نیز مناسب است. این ویژگی با قانون طلایی برجسته می شود.»(همان) تعمیم یافتگی یا تعمیم پذیری اصل مهم در قانون زرین اخلاقی است. عام بودن از آن رو است که هر انسان به صورت طبیعی دوست دارد، مورد احترام قرار گیرد، در زندگی حقارت آمیز را تجربه نکند. بدین سان رای دیگران نیز روا نمیدارد که انسانی مورد اهانت قرار گیرد. لوی پویمان در باره قاعده زرین اخلاقی میگوید:« با مردم آن کاری بکن که تو مایلی آن ها با تو کنند، ما این قانون را در آن اصل رسمی عدالت نیز می بینم: این نمی تواند درست و پذیرفته باشد که شخص الف با شخص ب به گونه ای رفتار کند که اگر ب با الف می کرد نادرست و نا روا می بود، تنها به صرف این که آنان دو فرد متفاوت هستند»(همان) بنا به گفتهی لوی پویمان عدالت و توازن زمانی در جامعه پدید می آید که آدمیان با درک متقابل و تعامل انسان دوستانه با یکدیگر زیست و زندگی کنند. و معتقد است اهمیت این اصل به پیمانه ای است که همه دوست دارد در چنین بیستر رشد کند. اما از سوی با این روشنی و وضاحت قاعده زرین اخلاقی تحت شعاع خود شیفتگی و منیت های بشر نیز قرار گرفته است گویی قاعده همگانی که همه نسبت به آن مساوی است وجود ندارد. مارکوس جی. سینگر میگوید:« احتمالاً هيچ اصلي به اندازة اين اصل از مقبوليت گسترده برخوردار نبوده و  [البتّه] تا به اين اندازه همواره بحث‌انگيز باقي نمانده است. در عين حال قاعدة زرين بالنسبه كمتر موضوع بحث فلسفي قرار گرفته است. معمولاً اين اصل، اگر اصولاً ذكري از آن به ميان بيايد، فقط به صورت گذرا ذكر مي‌شود و عموماً در منابع الهياتي و الهامي بيشتر مورد توجه قرار مي‌گيرد. اما نشانه‌هايي از توجه فلسفي فزاينده نسبت به آن، موجود است.( مارکوس جی. سینگر،۱۳۹۰) از نگاه سینگر این اصل با تمام ویژگیهای خویش آن گونه که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته است، انسان ها در گفتار و عمل و حتی در مباحث از آن بیگانه مانده اند، او میگوید:« يكي از معمول‌ترين تقريرهايش، امروزه اين است: «با ديگران همان كن كه دوست داري ديگران با تو بكنند.» عموماً فرض بر اين است كه تفاوت معناداري ميان اين تقرير ايجابي از قاعده زرين و تقرير سلبي آن ـ بدين بيان كه «با ديگران همان نكن كه دوست‌داري آنان با تو نكنند» ـ وجود دارد و تقرير ايجابي «نشان از پيشرفت مشخصي دارد» زيرا «به خدمات ايجابي و نه به صرف خويشتن‌داري توصيه مي‌كند» و «آرماني را مطرح مي‌سازد كه والاتر و بنابراين تحقق آن دشوارتر است.»(همان) شناخت بدست آمده از سخنان سینگر این است که اگر میان بیان سلبی و ایجابی آن تفاوت وجود دارد و کدام نتایج جداگانه ای دارد، بیان مفصل ممکن نیست، اما روی هم رفته او می گوید با اینکه قاعده زرین اخلاقی از بهترین قواعد است، اما نسبت با آن بیگانه ایم.

چیرگی: اصول اخلاقی مرجعیت غالب دارد به گونه که جایگزین  اصول های دگر میگردد، افزون بر آن معیاربرای اصلهای مانند قانون، دین، مذهب، سیاست و… نیز می باشد. فردی گروهی چه در سیاست و چه در ترویج شریعت دین و مذهب نمی تواند عمل و یا رفتار غیر اخلاقی داشته باشد. قانون خود نیز غایت اخلاقی دارد اطاعت از آن در صورت پسندیده است که در تضاد با مسایل اخلاقی نباشد همین طور دین و مذهب. اگر چه قانون سخت گیرانه و غیر عادلانه باشد سرپیچی از آن یک اصل اخلاقی است. اطاعت از قانون ظالمانه و استبدادی ضد رفتار اخلاقی است.

تبلیغی: نکوهش کردن، تحسین کردن رفتار ها و نفرت مردم از یک عمل جنبهی تبلیغی دارد، بی تفاوتی در برابر رفتارهای پسندیده یا ناپسند جامعه را به بد اخلاقی هدایت می کند قوه شرم آدمی را می رباید دراین صورت، جامعه به سوی انحطاط فرهنگی و اخلاقی گرفتار می آید. بدین سان اصول اخلاقی باید اعلام شود، تا رفتار انسان را هدایت کند. اصلاح رفتار وابسته به مسایل مانند نکوهش کردن یا تشویق کردن است که از آن به نام مبلغانگی یاد می شود. البته نباید فراموش کرد  تا زمانی که یک رفتار به فرهنگ و مردمی کردن فرهنگ تبدیل نشده مشکل است که جنبه ای هدایتی و راهنمای به خود بگیرد. بدین سان حرکت جمعی برای اصلاح رفتارهای و کردارها لازم است.

عمل گرایی: از ویژگی های مهم دگر اصل اخلاقی به کار گیری آن است، قاعده یا قانون اخلاقی بدون کاربرد در زندگی، عقیم و نازا است. با داشتن و نداشتن آن اتفاق مهم در زندگی فردی و  اجتماعی انسان نمی افتد. به عبارت دیگر عدم کاربرد قانون یا قاعدهی اخلاقی مشکل رفتاری جامعه اصلاح نمی گردد صرف به عنوان اطلاعات در ذهن باقی مینامد. البته اعتقاد بدون کاربردی بودن آن خطرناک نیز هست.(جمیز فیسر،۲۳،۱۳۹۲) داشتن معرفت اخلاقی بدون به کار بستن آن تازه آسیب های زیادی از لحاظ فردی و اجتماعی دارد.

دین و اخلاق

ریشه اخلاق‏ ورزی را در انسان باید در گرایش خاصی که در اعماق وجود او نهفته است، جویا شد. یکی از گرایش های انسان‏ که از مقوله خیر و فضیلت و از مقوله اخلاق است، گرایش به‏ حس اخلاقی است. برخی از گرایش های انسانی به‏ خاطر منفعت و سود اوست و افعالی را که انجام می‏ دهد به‏ خاطر سودی است که‏ در آن نهفته است مانند وسایلی که حوایج مادی او را رفع‏ می‏کند. گرایش انسان به منفعت همان «خود محوری‏» اوست. این نوع ‏افعال عامل حفظ و بقای حیات انسان است. اما اموری هست که ‏انسان به آنها گرایش دارد ولی نه به ‏دلیل اینکه منفعت دارند بلکه به‏ دلیل اینکه فضیلت و خیر عقلانی است. نفعت‏ خیر حسی است و فضیلت‏ خیر عقلانی است، مانند گرایش انسان به‏ راستی، تقوا و پاکی از آن جهت که راستی، تقوا و پاکی است و تنفر و دوری از مقابل آنها. این فضیلت ها نیز دو نوع است ‏بعضی‏ فردی است مانند تقوا، شجاعت… و برخی اجتماعی است مانند نیکوکاری، احسان، فداکاری…

نحوه وجود گرایش اخلاقی در انسان

گرایش اخلاقی انسان در آغاز تولد امر متعین و مشخصی در نفس انسان نمی‏ باشد. انسان با یک نفس قالب‏ بندی‏ شده نسبت‏ به‏ گرایش های اخلاقی به این دنیا نمی ‏آید. بلکه انسان با استعداد اخلاق ‏ورزی به این دنیا گام می ‏نهد. گرایشات ارزشی به‏ صورت‏ استعداد در نفس انسان وجود دارند. به بیان دیگر انسان در آغاز تنها مستعد اخلاق ‏ورزی است و بس. گرایش اخلاقی انسان‏ آنگاه به منصه ظهور می‏ رسد و آنگاه از قوه به فعل می‏ گراید که ‏انسان شروع به رفتار کند. زندگی فردی و اجتماعی انسان بست ری‏را برای شکوفایی فطرت اخلاقی او فراهم می ‏آورند. انسان‏ می‏تواند در زندگی خود با تقویت تدریجی شامه نفس خود و شکوفایی گام به گام آن، ارزش های اخلاقی را درک و بدان‏ گرایش یابد.

رابطه حس اخلاقی و حس پرستش

به اجمال باید گفت‏ حس اخلاقی، خود از لوازم و آثار حس ‏پرستش است. در واقع، گرایش اخلاقی انسان گویی امتداد و پرتوی از گرایش پرستش اوست. بر این اساس می‏توان به دو نکته اشاره داشت:

۱- این پرسش قابل طرح است که اگر ما حس اخلاقی را به‏ حس پرستش ارجاع دهیم و از لوازم و آثار آن بشناسیم در این‏ صورت رابطه افعالی که ناشی از حس پرستش هستند و افعالی که از حس اخلاقی سرچشمه می‏ گیرند، چگونه است؟ آیا اینها دو سلسله فعل متمایزند یا چنین نیست؟ در پاسخ باید گفت‏ بر اساس نظر مختار، روح موجود در کالبد این دو سلسله افعال یک چیز است. این افعال نهایتا از یک منشأ سرچشمه می‏ گیرند، در هر دو دسته از افعال، در نهایت، در مقام ‏تحقق گرایش خداشناسی و فعلیت‏ بخشیدن به حس پرستش‏ خویشتن هستیم. پس انسان دو سلسله فعل متمایز ندارد بلکه همه ‏افعال او از یک سلسله هستند. در عین حال می‏توان گفت از برخی جهات دارای تفاوتند مثلا حداقل از جهت فعلیت ‏بخشیدن به حس پرستش افعال دارای شدت و ضعفند، یا از جهت آگاهانه یا نا آگاهانه بودن افعال در ارتباط با حس پرستش ‏دارای تفاوتند و….

۲- ارجاع حس اخلاقی و فعل ناشی از آن به حس پرستش و فعل ناشی از آن، این مسئله را مطرح می‏ کند که می‏توان نوعی‏ «تحویل‏ پذیری‏» را در احساسات یا گرایش ها و افعال پذیرفت. انسان صرفا دارای گرایش های هم عرض و مستقل از هم نیست‏ بلکه حداقل برخی از گرایش های او پرتو و آثار گرایش های‏ بنیادی دیگر او هستند. شاید بتوان این گرایش ها را به اولیه و ثانویه تقسیم کرد.

رابطه اخلاق و اعتقاد

اعتقاد بر اخلاق و عمل اثر می‏ گذارد و اخلاق و عمل نیز به ‏نوبه خود بر اعتقاد اثر می‏گ ذارند. معنویت‏ یا مادیت اخلاقی و عملی کاملا در اعتقاد مؤثر است و بالعکس، اعتقاد مادی یا غیر مادی نیز در اخلاق و عمل مؤثر واقع می‏ شود. برای اعتقاد محکم و استوار داشتن باید فضای مساعد اخلاقی و عملی نیز فراهم آورد. برای مثال اعتقاد الهی در فضای مساعد اخلاقی و عملی معنوی، استحکام‏ یافته و پایدار می‏ ماند. در غیر این‏صورت مادیت اخلاقی به تدریج آن را مضمحل و فرسوده‏ می‏ سازد. نیز اعتقاد مادی و غیر الهی نمی‏ تواند با اخلاق و عمل‏ معنوی سازگار باشد و دیر یا زود، اخلاق و عمل معنوی، اعتقادی همسو با خود را تحقق می‏ بخشد و یا بالعکس، اعتقاد مادی، اخلاق و عمل مادی موافق و سازگار با خود را تحقق‏ خواهد بخشید و سبب از بین رفتن خلق و فعل معنوی خواهد شد.

علم اخلاق چیست

پس از بیان مؤلفه ها و عناصر اخلاق لازم است در باره مفاهیم دگری که با رفتار انسان مرتبط است نیز مورد بررسی قرار گیرد، تا چشم انداز درست تری نسبت از رفتار های انسان، به دست آید. آن اینکه دانستن گذاره های اخلاقی یا عمل در باره اخلاق به چه معنا است، به عبارت روشن تر یعنی دانش انسان نسبت به اخلاق و عمل به آن متفاوت است یا خیر، آیا کسانی که گذاره های اخلاقی را تحلیل می کند و  فردی که اخلاقی می زید متفاوت خواهد بود. به صورت ساده، تفاوت معرفت اخلاقی با رفتار اخلاقی در چیست؟ این تفاوت با کدام معیار صورت می گیرد و چگونه از هم دگر قابل تفکیک است. پرسش های دگری هم ممکن است وجود داشته باشد، پاره از اندیشمندان در خصوص این موضوع معتقدند: «علم اخلاق دانش صفات (ملکات) مهلکه و منجیه و چگونگی موصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجات‌بخش و رهائی از صفات هلاک‌کننده است» .(نراقی، ۱۴۰۸،ه،ق) در توضیح مطلب می گوید: علم اخلاق، علمی است که از انواع صفات خوب و بد بحث کرده، آنها را مورد شناسایی و تعریف و تبیین قرار داده، کیفیت اکتساب صفات خوب و فضایل را و نیز چگونگی زدودن صفات رذیله را بیان کرده است(همان) بر اساس گفته های این اندیشمند علم اخلاق مجموعه دانستنی های آدمی از باید ها و نباید ها را، علم اخلاق نامیده اند.  به بیان ساده تر هر آنچه در جهانی ذهنی و عینی انسان خوشایندی و بدآیندی، خلق کند و مورد قضاوت ارزشی قرار گیرد، در دایره علمی اخلاق قرار می گیرد.

بنابراین، علم اخلاق عبارت از دستورالعمل های کلی و ارزشمندی است که  زیستن‏ مقدس و متعالی را مورد بحث قرار می‏دهد. به عبارت‏ دیگر علم اخلاق علم قالب های کلی و چگونه زیستن متعالی و با قداست است. این چگونگی، هم شامل رفتار می‏ شود و هم ‏شامل ملکات نفسانی، یعنی انسان، چگونه رفتار کند و چگونه ملکاتی داشته باشد تا زیستن او با ارزش شود. مانند عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حکمت، استقامت، وفا، صداقت و…(سایت دایره المعارف طهور). برخی معتقدند علم اخلاق دستور چگونه زیستن را در دو ناحیه به ما می‏ دهد؛ یکی در ناحیه چگونه رفتار کردن و دیگر در ناحیه چگونه بودن. چگونگی رفتار، شامل تمام فعالیت های گفتاری و فزیکی  انسان می شود، اما  چگونه بودن، به ‏خصلت ها و ملکات قلبی و ذهنی انسان، اطلاق می گردد. به عبارت دگر نیتمندی انسان در انجام دادن و ندادن عمل،  به چگونه بودن تعبیر می شود. در این‏ بیان فرض این است که انسان یک «چیستی‏» و ماهیتی ماورای رفتارها، خوی ها و ملکاتش دارد. به عبارت ساده بنیاد رفتار های انسان متافیزیکی است، ازین رو هدف از کمال،  رسیدن انسان به جهان غیر مادی است.

اما عمل اخلاقی به آن دسته از رفتار های گفته می شود که انسان به عنوان ضرورت زندگی هماره آن را انجام می دهد. دوست دارد، ارزشهای ذهنی خویش را به عمل تبدیل کند. ممکن است فردی از لحاظ نظری در باره کردار ها و رفتار های روزانه به عنوان خوب و بد انجام می دهد، به سود آن دلیل ارایه ندهد یا توانایی استدلال را نداشته باشد. صرف برای اینکه برایش مطلوب بوده یا در زندگی رنج هایش را کاهش داده است در انجام آن می کوشد. بر عکس ممکن آنکه برای عملی دلایل منطقی ارایه می دهد به نفع آن اقامه دلیل می کند اما هرگز مطابق آن رفتار نکرده است. به باور اندیشمندان اخلاق این دوصنف رفتار، یعنی کردار بدون دلیل و دلیل فاقد رفتار را نمی توان در زمره اخلاق قرار داد. بنابراین اخلاق داری دوبال نظری و عملی است، به عبارت مفهوم اخلاق بایستی ایجاد یک رفتار کند و بر اساس رفتار خویش نظریه ای اخلاقی خلق کند.

فلسفه اخلاق

فیلسوفان اخلاق، اخلاق را دست کم به سه شاخه تقسیم بندی کرده است. نخست اخلاق عملی، آن عبارت است از شیوه عمل در ساختارهای اجتماعی. به این معنا که چه نوع عمل و در چه جامعه ای اخلاقی شمرده می شود تا معیار رفتار آدمی قرار گیرد. دوم نظریة اخلاقی، نظریه قوة است که کردار انسان را پشتبانی می کند، به عبارت دگر عمل که بر مبنای تئوری انجام شود، نظریه اخلاقی می گوید، یعنی برای هر رفتاری پاسخ ارایه می دهد. سوم، پرسشهای در باره سرشت و تفکر اخلاقی است. آیا صدق اخلاقی وجود دارد؟ کدام نگرش اخلاقی، از دگری بهتر است.(مک ناتن، ۲۴،۱۳۹۱)  برمبنای این دسته بندی،  فلسفه اخلاق پرسشهای مانند اینکه اساسا اخلاق چیست؟ کار اخلاقی به کدام معنا است؟ چه چیزی معیار اخلاقی شمرده می شود؟ منابع ارزشهای اخلاقی چیست؟ مفاهیم اخلاقی از چه نوع ‏مفاهیمی است؟ مبادی فعل اخلاقی کدام هایند؟ آیا فعل اخلاقی‏ هدفمند غ؟ غایت مند است؟ خلاق مطلق است‏ یا نسبی؟ رابطه اخلاق و اعتقاد چیست؟ میان عادت و اخلاق تفاوت دارد یا خیر؟ رابطه اخلاق و دین چگونه است؟ و… بر این ‏اساس می‏توان گفت که فلسفه اخلاق رابطه های اخلاقی را با اعتقاد، دین، سیاست و اقتصاد بررسی می کند، مفاهیم آن را تحلیل می کند. در نتیجه فلسفه اساس و بنیاد رفتار های انسان به پرسش می گیرد انجام دهندگان را ملزم می کند تا هر نوع رفتار خویش دلیل ارایه دهد. از سوی دگر فلسفه ای اخلاق منابع و یا سرچشمه ای آن را به تحلیل می گیرد. التزام به هر کدام از منابع رفتار نتایج متفاوت با دگری خواهند داشت. به صورت نمونه رفتار که از عقل فرمان می گیرد، با کردار که از دین تغذیه می گردد نتایج عملی متفاوت خواهد داشت. به تناسب آن نظام حقوقی نیز به شکل دگر خواهد بود، اما اخلاق دینی مقتضای خود را دارد.

کار کرد فلسفه اخلاق

فلسفه اخلاق مبتنی بر یک هدف کردارهای انسان را تحلیل می کند، میان پدیده های ذهنی و عینی تفکیک می کند. هم زمان رابطه آنها را نیز مورد سنجش و ارزیابی قرار می دهد. بدین سان فلسفه اخلاق کارکردهای دارد که به صورت خلاصه می توان چنین بر شمرد:

الف. سبب روشن شدن ساحت ها و زوایای متعدد اخلاق از قبیل چیستی فعل اخلاقی، معیار ارزش اخلاقی و… می‏ گردد. بر این اساس متولیان تربیت اخلاقی، جهت، روش ها و امکانات مورد نیاز را را متناسب با یافته‏ های فلسفه اخلاق در نظر گرفته و فراهم می‏ کنند. به صورت نمونه ‏اگر کسی اخلاق را از مقوله محبت‏ یا علم بداند، در آن صورت تلاش می ورزند، تا از طریق برقراری محبت در دل ها و افزایش تعلیم، علم اخلاق را نهادینه کنند. اگر اخلاق را مبتنی بر قدرت بداند به گونه ای دیگر خواهد بود، در قدرت گرایی بیشتر شیفته ای اخلاق اطاعت است یعنی اینکه انسان فرمان بردار اخلاقی است، اما انسان عصیان گر بد کردار محسوب می شود.

ب. فلسفه اخلاق، با پرداختن به نظریات و مکاتب مختلف راه درست تری را از نظر سیاسی، اقتصادی درپیش خواهد گرفت. هم چنین برای رفتار فرد و جامعه چشم انداز خلق می کند که در صورت نادرست بودن عمل انجام شده هزینه ای کمتری پرداخت کند. ناگفته نماند هزینه ها، در علم اخلاق انسانی است نه چیزی دیگر مانند حفظ شرافت و شخصیت یا عکس آن نادیده گرفتن آنچه که اصول انسانی است. بنابراین فلسفه اخلاق مانند سفینه ای  فضایی است که نسبت خود را با همه آن چیزهای که در فضا است تعیین می کند.

انگیزهای اخلاقی زیستن

۱٫  اخلاق دینی

با نگاهی به طبیعت و سرشت  انسان ها، انگیزه های اخلاقی و نا اخلاقی زیستن او، افزون بر عوامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به نیروی های درونی نیز مربوط می شود. دین داران معتقدند که انسان اگر ایمان به رهای داشته باشد و به پیامبران ایمان بیاورند در هر شرایط می تواند اخلاقی زندگی کند. آنها معقتدند، خداوند برای نجات بندگان خویش، از زندان تن و هوس های باطل که روح و روان آدمی را نابود می کند حجت های بیرونی و درونی(پیامبر و عقل) برای انسان ها بر گزیده است. تا با کمک آن دو حجت، حضور خداوند که در تمام طبیعت ساری و جاری است در یابند، نادیده گرفتن او(خداوند) به معنای بی بصیرتی آدمیان است، نه نبود خداوند. به باور دین داران روز رستاخیز و حشر عمومی انسان ها، اسرار ها ی آدمیان هویدا می شود ایمان دار و بی ایمان از هم تفکیک می گردد. در آن روز کسی قادر به نهان کردن عمل کردهایش نخواهد بود، اعضای بدن به گواه خواهد داد به گفته مولانا

گر میان مشک تن را جا شود      وقت مردن گند او پیدا شود

مشک را بر تن مزن بر دل بمال       زانکه مشک است نام پاک ذوالجلال

باری دین داران بنیاد اخلاق را متعالی و متافیزیکی می داند، معتقد است رفتار های خوب و بد انسان را دین ضمانت می کند، ضمانت عمل از به پاداش و مجازات گفته می شود که انسان پس از رفتار به صورت طبیعی دریافت خواهد. خداوند نیز اجر و پاداش هیچ یک از مردان و زنان را ضایع نمی کند هر انسانی آنچه را انجام داده است روزی باید به آن برسد. به اعتقاد مسلمان ها آیه ۱۲۴سوره نساء بر همین موضوع دلالت دارد: وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ يُظْلَمُونَ نَقِيرًا. و كسانى كه كارهاى شايسته كنند چه مرد باشند يازن در حالى كه مؤمن باشند آنان داخل بهشت مى‏شوند و به قدر گودى پشت هسته خرمايى مورد ستم قرار نمى‏گيرند.(سوره نساء، آیه ۱۲۴) مؤمنان معتقدند خداوند بدکاران درین دنیا کیفر نیز کیفر می کنند:وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا الِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا. و [مردم] آن شهرها چون بيدادگرى كردند هلاكشان كرديم و براى هلاكتشان موعدى مقرر داشتيم.(سوره کهف،آیه ۵۹)

به باور معتقدان به دین آسمانی، اخلاق به ‏طور کامل‏ تحقق نمی یابد مگر اینکه به دین متکی باشد. زیرا برای پشتوانه رفتار ‏ بشر دین چیزی  ضروری است برای‏ مثال داستایوفسکی نویسنده روسی می‏ گوید: «اگر خدا نباشد همه چیز مباح یا مجاز است.» استدلال آنها این است که تاریخ و تجربه نشان داده آنجا که دین از اخلاق جدا شده، اخلاق به تاریکی و زوال گراییده است. افزون بر آن دین به راحتی می‏ تواند انضباط های اخلاقی محکم و پولادین را به‏ وجود آورد.(سایت طهور)

مبنای کسانی که دین را  منبع اخلاق می داند، استدلال می کند که انسان ها هرگز بدون اخلاق نمی‏ توانند زندگی‏ کنند، جامعه بشری لزوما نیازمند اخلاق است. از طرف دیگر اخلاق مورد نیاز جوامع بشری باید اخلاقی همه‏ جانبه و با مبنا و همچنین دارای پایه و اساسی محکم باشد. این نوع اخلاق تنها با وجود دین‏ و معنویت دینی امکان‏ پذیر است که بهترین تغذیه‏ کننده چنین‏ اخلاقی است و تنها راه آن است. پس بشر به دین نیز محتاج و نیازمند است. باید افزود که این نیاز و احتیاج‏ همیشگی و دایمی ، برای اینکه بشر همواره نیازمند به اخلاق است. از سوی دگر به باور دین داران دارای دو ساحت است، جسمی و معنوی، زندگی با چشیدن مرگ خاتمه نمی یابد. در جهان دگر با شیوه انسانی تر زندگی ادامه دارد، ازین رو برای رسیدن به آن باید از دین بهره جست در جای دستورات دینی نا دیده انگاشته شود اگر رفتار از نگاه هنجارهای جامعه و عقل خرد نا پسند نباشد اما نمی توان در زمره اخلاق قرار داد، زیرا اجرای فرمان الهی و پیامبران خود امری اخلاقی است. فیض کاشانی در خصوص این موضوع می گوید:«یگانه را ه سعادت جاوید همان است که پیامبر بزرگوار(ص) بهامت خود نشان داده، و با وصیتهای پیاپی که در هر موقع آنها را تکرار می فرود این راه را هموار ساخته است. وصیت آن حضرت این بود که کتاب خداو عترت وی جانشین اویند و این دو هر گز از یکدیگر جدا نخواهند شد ت در کنار حوض بر او وارد شوند. هر کس از آنها پیروی کند هدایت پیدا کرده و رشدش را باز یافته، و هر کس از راه آن دو منحرف شود گمراه و هلاک شده است».( فیض کاشانی،۲۱،۱۳۷۳)

نتیجه، دین داران می گویند دین از آن جای منشأالهی دارد، جاودانه است. پس دین که از نزد او برای اصلاح اخلاق آمده است نیز جاودانه است. حال اگر کسی اخلاق ‏و یک سلسله تعلیمات اخلاقی و انسانی را جاودان نداند و به ‏این نتیجه برسد که اخلاق اساسا نسبی و موقت است، نتیجه این‏ عقیده این است که اصول اخلاقی و تربیتی چیزی بی پایه است. هیچ مبنا ندارد زندگی را بی هدف و معنا می کند. ارزش زیستن را از انسان می گیرد. اما این تمام ما جرا نیست، عقل گرایان قدمت اخلاق را طولانی تر از دین می داند، عقل منبع خوبی برای اخلاقی زیستن است.

پژوهش و نگارش از :  ناصر سعادت نیا

فرهنگستان 

سوم اکتوبر ۲۰۱۷

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*