خانه / دانش / آموزش و پرورش / لحظه ی با درکیم ، یا کار کرد تعلیم و تربیت

لحظه ی با درکیم ، یا کار کرد تعلیم و تربیت

لحظهی با درکیم، باکار کرد تعلیم و تربیت

نویسنده : ناصر سعادت نیا

تربیت پدیده ای است که در حیات جمعی اتفاق می‌افتد، آدمی برای ادامه زندگی نا گزیر است، به قواعد اجتماعی تن دهد. آموزش رسالت دارد تا کودک را برای زندگی در جامعه‌ای ارگانیکی آماده کند، اما اینکه کار کرد چیست و دارایی چه معنا و مفهوم است جستار عهده داراست  تا از نگاه دورکیم کارکرد تعلیم و تربیت را بر رسی کند.

کارکرد در اصطلاح علمی، به ‌معنای نقش، عمل، خدمت، شغل معنا شده است. در زبان ریاضی به‌معنای تابع و در علوم اجتماعی نقشی است که یک جزء از کل تقبل کرده و به انسجام می‌رساند. خلاصه اینکه کارکرد به مجموعه فعالیت هایی گفته می شود که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام می گیرد. اما کاکرد آموزش و پرورش، ازنگاه دورکیم کسب یکپارچگی و نظم میان اجزای جامعه است. روش انجام آن با توجه به ساختارهای حاکم متفاوت است. چه بسا در جوامع سنّتی که  همبستگی  مکانیکی است، پرورش توسط نهادهای سنّتی از جمله خانواده، دین و ارزشهای مسلط  انجام میشود. اما در همبستگی ارگانیکی که از ویژگیهای جامعه نوین است، با وجود نهادها تخصصی، نقش خانواده و نهاد های دیگر مانند گروه های دینی و امثال آنها کم رنگ می گردد. اداره ی(آموزش و پرورش) ازوظایف دولت بوده برنامههای بلند مدت را بر مبنای مردم سالاری(دموکراسی) برنامه ریزی کند، دورکیم مینویسد:«وقتی تربیت وظیفه ای اساساَ اجتماعی باشد، دولت نمی تواند نسبت به آن بی اعتنا باشد. بعکس، باید هر آنچه مربوط به تربیت است تا حدی تابع عمل دولت باشد. اما از این گفته نباید چنین نتیجه گرفت که دولت ناگزیر باید آموزش را در انحصار خود قرار دهد».(دورکیم،۱۳۷۶، ۴۸)

عناصر نظام آموزشی

نظام مجموعهای از عناصر به هم پیوسته ودارایی اثر متقابل است. نظام آموزشی نیز با عناصر مختلف ساختمانی واحد را بنیاد نهاده است؛ اما دورکیم، نهاد و اندیشه را از عنصراساسی در آموزش و پرورش میداند و می نویسد:« نظام آموزش به هرصورت که باشد از دو عنصر تشکیل می شود: از یک سو، مجموعه ترتیبات معین و ثابت و روشهای مسجل و خلاصه نهاد هائی است که همانند نهاد های قضائی و دینی یا سیاسی وجود دارند؛ از سوی دیگر و در عنی حال، در دورن دستگاهی که بدینسان ساخته شده است اندیشه هائی وجود دارد که آن دستگاه را به کار می اندازد و آن را به دگرگون شدن فرا می خواند».(همان)

این اندیشمند معتقد است که  عنصری اندیشوی نظام آموزش ازمهم ترین بخش آن است. تحول و تغییرات فکری و اجتماعی وابسته به آن است. دورکیم  برای اثبات ادعای خود، تحول تدریجی آموزش ها را در مقطع متوسطه، از قرون وسطا تا دوره جدید، یاد آوری می کند. می گوید: که چگونه  ظهور افکار سیاسی و اقتصادی نظام آموزشی را دگر گون کرد. ازین رو مدرسه نه تنها منکعس کننده ای بستر کلی جامعه اند، بلکه مسئول رفع نیازهای است که تاکنون در جامعه نهادینه نشده است. این گونه است که علوم مدرسی عهده دارآن است تا با طبقه بندی محتوای درسی را تدوین کند. افزون براین اگر چنانچه نظام مدرسی خواستار تحول و تغییرات بنیادی باشد لازم است،  شناخت کافی از گذشته و حال داشته باشد، زیرا آینده ابتدا به ساکین و به یکبارگی پدید نمی آید؛ بلکه مصالح و مواد که از گذشته به مارسیده است توانای ساختن آینده در ما پدیدار می گردد. او بر این  باور است،  ثمر بخش ترین نو آوری های ما ریختن افکار جدید در قالبهای قدیم است، برای هماهنگ کردن قالب های کهنه و نو کافی است که پاره ای آنها را تغییر داد. در سامان فکری این اندیشمند بخش بزرگ نظام تربیتی را عنصر اندیشوی آن تشکیل می‌دهد.  برای تغییرات لازم است که شناخت کافی از سیر نهاد تربیتی به دست آورده شود. آینده نیز از هماهنگ کردن گذشته و حال پدید می‌آید. سوال این است که چگونه می‌توان گذشته بهتری داشت و در عین تغییرات در نظام اجتماعی آنرا حفظ کرد. برای توضیح دادن این مطلب اشاره کو تا به الگوی آموزشی دورکیم نگاه انداخته میشود.

 الگوی آموزشی از نگاه دورکیم

انتخاب الگوی بهتر، هزینه ی تغییر و تحول را  کاهش می دهد. الگو نقشی چراغ راهنما را دارد که با توجه به مسیر، برای رسیدن به هدف، تعیین می گردد. به عبارت ساده، نسبت رونده را با بقیه متغییر ها مشخص میکند، جابری درین زمینه می‌گوید: «هنگامی که شخص در فضا نورد در درون سفینه‌ای در فضا شناور است سفینه‌اش برای او چیزی را صورت بندی می‌کند که آن را الگوی مرجع می‌نامیم و آن فرد از طریق این الگوی مرجع به اشیاء توجه می کند. بنابراین دور و نزدیک بودن پایین و بالا بودن، سریع بودن کندتر بودن ستارگان و سیارات و سیفنه های فضای دیگر، در نسبت یا جایگاه این سفینه است که مشخص می‌گردد».(جرج طرابیشی، کتاب ماه دین، ۵۸)  بنابراین الگو، موقعیت و جایگاه ما را با بقیه پدیده‌های که به نحوی با آن‌ها رابطه داریم تعیین نسبت می کند. الگوی آموزش دورکیم نیز، جایگاه نظام آموزشی را  در موقعیت‌های گوناگون تعیین می‌کند که با چشم انداز آن به آینده نگرسته می شود تا با تغییرات بنیادی، هسته ای جامعه را حفظ کرد.

الگوی پیشنهادی دورکیم به جامعه چه  مدرن و چه در حال مدرن شدن، این است که نهاد آموزشی بایدزمینه را برای  اجتماعی شدن کودک با حفظ استقلال و کرامت انسانی آن آماده کند.  دراین روش، خواست خود خواهانه ای کودک را، با  آموزش گروهی تعدیل و استعداد نا پیدایی کودک را شکوفا کند. بدین ترتیب او سه عنصر اخلاقی را به عنوان امری مهم اجتماعی شدن پیشنهاد می کند، این سه رکنی اخلاقی عبارت است از: روح انظباط، روح ایثار و روح استقلال.

آموزش روح انضباط: تعلیم ذهن یا روح انظباط، قاعده مندی و همچنین انقیاد، کمک می کند تا کودک از نا هنجاری و آشتفگی در گذرد، از لگام گسیختگی و واگرایی خود را نجات دهد. دورکیم با استدلال روان شناختی نقشی خانواده یا گروه دیگری را برای تلطیف اشتهای سیری ناپذیر کودک بر جسته می داند، بر این باور است،  کودک با کمک اینان توانای تعادل، نظم، حفظ استقلال و تسلط بر خویشتن را در می یابد.

ذهن آموزش دیده نه تنها ازلحاظ فکری توان مقابله با نا هنجاری دارا است؛ بلکه از جنبه ای  عملی نیز، منضبط است، روحیه ای تعادل و تساهل و تسامح را در خویشتن زنده می کند.

وابستگی به گروه: منش کار جمعی را تقویت می کند، درین بخش از اخلاق کودک نظم اجتماعی و قاعده ای زندگی جمعی را تجربه می کند.  دورکیم دراین زمینه نیز از مطالعات روان شناختی بهره می برد، براین باور است که انسان طبیعت خود را در گروه بازخوانی می کند. فرد، در گروه به گونه ای عمل می کند تا رفتار او به عنوان قاعده ای اخلاقی پذیرفته شود. به بیان ساده انسان در گروه آن شوکت انسانی که در جستجوی آن است تجسم پیدا می کند، منش و خلق خویی او به قاعده ای رفتاری شکل عمومی می گیرد.(همان)

روح استقلال: در ین عنصر، انسان به صورت خود انگیخته از درون خود، قانون و قواعد اخلاقی را مراعات می کند. انتظارات که از محصل می رود این است که خود خواهان اخلاق باشد. رفتار های متضاد و متناقض که در جامعه وجود دارد، به صورت منطقی برای خود حل کرد. گاهاَ تلاش کند که اخلاق برتری را از نو خلق کند. ایجاد منش اخلاقی که از آن یاد شد، نیازمند معلم با ذکاوت است. معلم خلقیات و حسنات زندگی فضلیت گرایانه را برای کودک هدیه کند. معلمی دورکیمی شخصی با ذکاوت و خلاق است افزون بر آن سه رکن از منش اخلاقی را نیز دارا باشد.

نقش کارکردی معلم

از نظر دورکیم نقش اساسی را در جامعه پذیری و منش اخلاقی در کودک معلم به عهده دارد. او متعقد است، روح نظام آموزشی است و مسبب تغییر در نظام تربیتی می گردد.  وی می گوید کودک، عزت نفس، احساس مسئولیت روحیه زندگی کردن را  از طریق خانواده و معلمان می آموزند، بنابراین معلم باید دو ویژگی داشته باشد تا با سیادت اخلاقی در ذهن و روان کودک تأثیر داشته باشد این دو صفت عبارت است از:

یک: دارای اراده باشد، زیرا قدرت اخلاقی مستلزم اعتماد است، کودک با معلم  مذبذب، توانای حصول اراده یا پرورش آنرا در خود ندارد. یا قدرت را که معلم خواهان پرورش آن در کودک باشد، در ابتدا خود باید آنرا احساس کند. به عبارت ساده این قدرت در صورتی ظهور می کند که معلم خود آنرا دارا باشد.

دو: اراده از دورن پدید آید، قدرت اخلاقی از بیرون وام گرفته نمی شود. بافرمان و دستور دادن به بار نمیشیندازین رو معلم تأثیر گذار کسی است که  نسبت به وظایف خود مؤمن و تصور والای از مأموریت معلم  دارد. آنچه سخنان معلم را روحانی و دل نشین می کند، ایمان  به مأموریت خویش است. همانگونه که روحانی، مفسر کلام خدای خویش است، معلم مفسر اندیشه های سترگ عصر خویش است.  بدینسان معلم باید تولید شعاع قدرت وبه رسالت والای خویش پی برده باشد، تا سر انجام احترام، از دانش آموز برای خود بوجود آورد. چنین موهبت از کلام، دست و تمام وجود معلم حاصل می گردد.(ژان کلیود فییو،۱۳۸۰)

در نتیجه: از سخنان دورکیم استنباط می شود که معلم اگر به قدرت دریای بیکران دورن خود پی برده و آن عظمت را در خود احساس کند، قدرت تغییر در نگرش های متربی را نیز پدید می آِورد. هدف نظام تربیتی رهنمون کردن انسان ها به بهترین صورت زندگی است. دراین این سفر آرامش ذهنی احترام و حرمت نهاد انسان ها به همدیگر است رسیدن به زندگی انسانی و کرامت و حرمت متقابل میان تمام افراد است. جامعه را به سوی آرامش ذهنی هدایت می کند.

تربیت پدیده ای است که در حیات جمعی اتفاق می‌افتد، آدمی برای ادامه زندگی نا گزیر است، به قواعد اجتماعی تن دهد. آموزش رسالت دارد تا کودک را برای زندگی در جامعه‌ای ارگانیکی آماده کند، اما اینکه کار کرد چیست و دارایی چه معنا و مفهوم است جستار عهده داراست  تا از نگاه دورکیم کارکرد تعلیم و تربیت را بر رسی کند.

کارکرد در اصطلاح علمی، به ‌معنای نقش، عمل، خدمت، شغل معنا شده است. در زبان ریاضی به‌معنای تابع و در علوم اجتماعی نقشی است که یک جزء از کل تقبل کرده و به انسجام می‌رساند. خلاصه اینکه کارکرد به مجموعه فعالیت هایی گفته می شود که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام می گیرد. اما کاکرد آموزش و پرورش، ازنگاه دورکیم کسب یکپارچگی و نظم میان اجزای جامعه است. روش انجام آن با توجه به ساختارهای حاکم متفاوت است. چه بسا در جوامع سنّتی که  همبستگی  مکانیکی است، پرورش توسط نهادهای سنّتی از جمله خانواده، دین و ارزشهای مسلط  انجام میشود. اما در همبستگی ارگانیکی که از ویژگیهای جامعه نوین است، با وجود نهادها تخصصی، نقش خانواده و نهاد های دیگر مانند گروه های دینی و امثال آنها کم رنگ می گردد. اداره ی(آموزش و پرورش) ازوظایف دولت بوده برنامههای بلند مدت را بر مبنای مردم سالاری(دموکراسی) برنامه ریزی کند، دورکیم مینویسد:«وقتی تربیت وظیفه ای اساساَ اجتماعی باشد، دولت نمی تواند نسبت به آن بی اعتنا باشد. بعکس، باید هر آنچه مربوط به تربیت است تا حدی تابع عمل دولت باشد. اما از این گفته نباید چنین نتیجه گرفت که دولت ناگزیر باید آموزش را در انحصار خود قرار دهد».(دورکیم،۱۳۷۶، ۴۸)

عناصر نظام آموزشی

نظام مجموعهای از عناصر به هم پیوسته ودارایی اثر متقابل است. نظام آموزشی نیز با عناصر مختلف ساختمانی واحد را بنیاد نهاده است؛ اما دورکیم، نهاد و اندیشه را از عنصراساسی در آموزش و پرورش میداند و می نویسد:« نظام آموزش به هرصورت که باشد از دو عنصر تشکیل می شود: از یک سو، مجموعه ترتیبات معین و ثابت و روشهای مسجل و خلاصه نهاد هائی است که همانند نهاد های قضائی و دینی یا سیاسی وجود دارند؛ از سوی دیگر و در عنی حال، در دورن دستگاهی که بدینسان ساخته شده است اندیشه هائی وجود دارد که آن دستگاه را به کار می اندازد و آن را به دگرگون شدن فرا می خواند».(همان)

این اندیشمند معتقد است که  عنصری اندیشوی نظام آموزش ازمهم ترین بخش آن است. تحول و تغییرات فکری و اجتماعی وابسته به آن است. دورکیم  برای اثبات ادعای خود، تحول تدریجی آموزش ها را در مقطع متوسطه، از قرون وسطا تا دوره جدید، یاد آوری می کند. می گوید: که چگونه  ظهور افکار سیاسی و اقتصادی نظام آموزشی را دگر گون کرد. ازین رو مدرسه نه تنها منکعس کننده ای بستر کلی جامعه اند، بلکه مسئول رفع نیازهای است که تاکنون در جامعه نهادینه نشده است. این گونه است که علوم مدرسی عهده دارآن است تا با طبقه بندی محتوای درسی را تدوین کند. افزون براین اگر چنانچه نظام مدرسی خواستار تحول و تغییرات بنیادی باشد لازم است،  شناخت کافی از گذشته و حال داشته باشد، زیرا آینده ابتدا به ساکین و به یکبارگی پدید نمی آید؛ بلکه مصالح و مواد که از گذشته به مارسیده است توانای ساختن آینده در ما پدیدار می گردد. او بر این  باور است،  ثمر بخش ترین نو آوری های ما ریختن افکار جدید در قالبهای قدیم است، برای هماهنگ کردن قالب های کهنه و نو کافی است که پاره ای آنها را تغییر داد. در سامان فکری این اندیشمند بخش بزرگ نظام تربیتی را عنصر اندیشوی آن تشکیل می‌دهد.  برای تغییرات لازم است که شناخت کافی از سیر نهاد تربیتی به دست آورده شود. آینده نیز از هماهنگ کردن گذشته و حال پدید می‌آید. سوال این است که چگونه می‌توان گذشته بهتری داشت و در عین تغییرات در نظام اجتماعی آنرا حفظ کرد. برای توضیح دادن این مطلب اشاره کو تا به الگوی آموزشی دورکیم نگاه انداخته میشود.

 الگوی آموزشی از نگاه دورکیم

انتخاب الگوی بهتر، هزینه ی تغییر و تحول را  کاهش می دهد. الگو نقشی چراغ راهنما را دارد که با توجه به مسیر، برای رسیدن به هدف، تعیین می گردد. به عبارت ساده، نسبت رونده را با بقیه متغییر ها مشخص میکند، جابری درین زمینه می‌گوید: «هنگامی که شخص در فضا نورد در درون سفینه‌ای در فضا شناور است سفینه‌اش برای او چیزی را صورت بندی می‌کند که آن را الگوی مرجع می‌نامیم و آن فرد از طریق این الگوی مرجع به اشیاء توجه می کند. بنابراین دور و نزدیک بودن پایین و بالا بودن، سریع بودن کندتر بودن ستارگان و سیارات و سیفنه های فضای دیگر، در نسبت یا جایگاه این سفینه است که مشخص می‌گردد».(جرج طرابیشی، کتاب ماه دین، ۵۸)  بنابراین الگو، موقعیت و جایگاه ما را با بقیه پدیده‌های که به نحوی با آن‌ها رابطه داریم تعیین نسبت می کند. الگوی آموزش دورکیم نیز، جایگاه نظام آموزشی را  در موقعیت‌های گوناگون تعیین می‌کند که با چشم انداز آن به آینده نگرسته می شود تا با تغییرات بنیادی، هسته ای جامعه را حفظ کرد.

الگوی پیشنهادی دورکیم به جامعه چه  مدرن و چه در حال مدرن شدن، این است که نهاد آموزشی بایدزمینه را برای  اجتماعی شدن کودک با حفظ استقلال و کرامت انسانی آن آماده کند.  دراین روش، خواست خود خواهانه ای کودک را، با  آموزش گروهی تعدیل و استعداد نا پیدایی کودک را شکوفا کند. بدین ترتیب او سه عنصر اخلاقی را به عنوان امری مهم اجتماعی شدن پیشنهاد می کند، این سه رکنی اخلاقی عبارت است از: روح انظباط، روح ایثار و روح استقلال.

آموزش روح انضباط: تعلیم ذهن یا روح انظباط، قاعده مندی و همچنین انقیاد، کمک می کند تا کودک از نا هنجاری و آشتفگی در گذرد، از لگام گسیختگی و واگرایی خود را نجات دهد. دورکیم با استدلال روان شناختی نقشی خانواده یا گروه دیگری را برای تلطیف اشتهای سیری ناپذیر کودک بر جسته می داند، بر این باور است،  کودک با کمک اینان توانای تعادل، نظم، حفظ استقلال و تسلط بر خویشتن را در می یابد.

ذهن آموزش دیده نه تنها ازلحاظ فکری توان مقابله با نا هنجاری دارا است؛ بلکه از جنبه ای  عملی نیز، منضبط است، روحیه ای تعادل و تساهل و تسامح را در خویشتن زنده می کند.

وابستگی به گروه: منش کار جمعی را تقویت می کند، درین بخش از اخلاق کودک نظم اجتماعی و قاعده ای زندگی جمعی را تجربه می کند.  دورکیم دراین زمینه نیز از مطالعات روان شناختی بهره می برد، براین باور است که انسان طبیعت خود را در گروه بازخوانی می کند. فرد، در گروه به گونه ای عمل می کند تا رفتار او به عنوان قاعده ای اخلاقی پذیرفته شود. به بیان ساده انسان در گروه آن شوکت انسانی که در جستجوی آن است تجسم پیدا می کند، منش و خلق خویی او به قاعده ای رفتاری شکل عمومی می گیرد.(همان)

روح استقلال: در ین عنصر، انسان به صورت خود انگیخته از درون خود، قانون و قواعد اخلاقی را مراعات می کند. انتظارات که از محصل می رود این است که خود خواهان اخلاق باشد. رفتار های متضاد و متناقض که در جامعه وجود دارد، به صورت منطقی برای خود حل کرد. گاهاَ تلاش کند که اخلاق برتری را از نو خلق کند. ایجاد منش اخلاقی که از آن یاد شد، نیازمند معلم با ذکاوت است. معلم خلقیات و حسنات زندگی فضلیت گرایانه را برای کودک هدیه کند. معلمی دورکیمی شخصی با ذکاوت و خلاق است افزون بر آن سه رکن از منش اخلاقی را نیز دارا باشد.

نقش کارکردی معلم

از نظر دورکیم نقش اساسی را در جامعه پذیری و منش اخلاقی در کودک معلم به عهده دارد. او متعقد است، روح نظام آموزشی است و مسبب تغییر در نظام تربیتی می گردد.  وی می گوید کودک، عزت نفس، احساس مسئولیت روحیه زندگی کردن را  از طریق خانواده و معلمان می آموزند، بنابراین معلم باید دو ویژگی داشته باشد تا با سیادت اخلاقی در ذهن و روان کودک تأثیر داشته باشد این دو صفت عبارت است از:

یک: دارای اراده باشد، زیرا قدرت اخلاقی مستلزم اعتماد است، کودک با معلم  مذبذب، توانای حصول اراده یا پرورش آنرا در خود ندارد. یا قدرت را که معلم خواهان پرورش آن در کودک باشد، در ابتدا خود باید آنرا احساس کند. به عبارت ساده این قدرت در صورتی ظهور می کند که معلم خود آنرا دارا باشد.

دو: اراده از دورن پدید آید، قدرت اخلاقی از بیرون وام گرفته نمی شود. بافرمان و دستور دادن به بار نمیشیندازین رو معلم تأثیر گذار کسی است که  نسبت به وظایف خود مؤمن و تصور والای از مأموریت معلم  دارد. آنچه سخنان معلم را روحانی و دل نشین می کند، ایمان  به مأموریت خویش است. همانگونه که روحانی، مفسر کلام خدای خویش است، معلم مفسر اندیشه های سترگ عصر خویش است.  بدینسان معلم باید تولید شعاع قدرت وبه رسالت والای خویش پی برده باشد، تا سر انجام احترام، از دانش آموز برای خود بوجود آورد. چنین موهبت از کلام، دست و تمام وجود معلم حاصل می گردد.(ژان کلیود فییو،۱۳۸۰)

در نتیجه: از سخنان دورکیم استنباط می شود که معلم اگر به قدرت دریای بیکران دورن خود پی برده و آن عظمت را در خود احساس کند، قدرت تغییر در نگرش های متربی را نیز پدید می آِورد. هدف نظام تربیتی رهنمون کردن انسان ها به بهترین صورت زندگی است. دراین این سفر آرامش ذهنی احترام و حرمت نهاد انسان ها به همدیگر است رسیدن به زندگی انسانی و کرامت و حرمت متقابل میان تمام افراد است. جامعه را به سوی آرامش ذهنی هدایت می کند. 

نویسنده : ناصر سعادت نیا

فرهنگستان

۱۶ سپتمبر ۲۰۱۷

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*