«قانون» و «شفا» از جمله مهمترین اثرهای ابوعلی سینا میباشند، کتاب قانون پیرامون طبابت بحث میکند و کتاب شفا پیرامون فلسفه. در ظاهر این یک پارادوکس است که نامهای این دو اثر با محتوایشان همخوانی ندارد. اما ابو علی سینا بسیار آگاهانه این کار را کرده است و در چهارچوب این ظرافت میخواهد این را برای ما بگوید که شفایابی یک جامعه تنها با سلامتی اندیشه و تفکر آنها ممکن است و قانون زندگی هم سلامتی است.
رویکرد جامعه پیرامون حقوق زنان در افغانستان در یک قرن گذشته تفاوت زیادی نکرده است، ما همواره تصور کردهایم که با تصویب قوانین میتوانیم تا از حقوق زنان حمایت کنیم، اما این قوانین کاربرد آنچنانی نداشته و در اینجا است که باید به این نتیجه رسید که شفایابی یک جامعه تنها از طریق اندیشه آن ممکن است.
از دیدگاه جامعهشناسی دو گونه فرهنگ در هرجامعه وجود دارد، یکی فرهنگ مطلوب است و دیگری فرهنگ موجود. فرهنگ مطلوب و یا آرمانی به تعبیر بروس کوین الگوهای رفتاری آَشکار و رسما تایید شده را در بر میگیرد و فرهنگ موجود بهگونه واقعی در جامعه وجود دارد و جاری است. در افغانستان فاصله عمیقی میان فرهنگ مطلوب و فرهنگ موجود وجود دارد، فرهنگ مطلوب قانون منع خشونت علیه زنان را میسازد، اما فرهنگ موجود فرخنده را میسوزاند، فرهنگ مطلوب خشونت علیه زنان را محکوم میکند اما فرهنگ موجود بینی ستاره و عایشه را قطع میکند.
بدون شک که تغییرات اجتماعی فرایند درازمدتی را در بر میگیرد و پیچیدهگیهای خاص خود را دارد چنان که نظام قشربندی با همه مبارزات مهاتماگاندی و روشنفکران هندی، همچنان در این کشور حاکم است و در برخی مواقع جلو تحرک اجتماعی را نیز سد کرده است. اما این به این مفهوم نمیباشد که سیستم کاست در برابر مبارزات طولانی انعطافپذیر نشده باشد.
بنا بر این باید مبارزات برای از بینبردن خشونت علیه زنان در لایههای گوناگون اجتماعی افغانستان ادامه پیدا کند و مطالبات قانونی زنان نیز تعریف شود.
مشکل ما در افغانستان این بوده که ما به جای اینکه برای برابری جنسیتی در لایههای اجتماعی مبارزه کنیم، تنها خود را به تصویب قوانین خوش ساختیم و در بخش تصویب قوانین نیز موفقیت آنچنانی نداشتیم بهگونه مثال قانون منع خشونت علیه زنان در چوکات یک فرمان تقنینی رییسجمهور اجرایی شد در غیر آن، چانس تصویب آن در ولسی جرگه بسیار پایین بود. وقتی ما توان متقاعدساختن ۲۴۹ نماینده ولسی جرگه را نداریم چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم تا مردان این جامعه سنتی متقاعد شوند که ذهنیتشان را در مورد حق زن تغییر دهند؟ این نشان میدهد که مبارزات و مطالبات ما بسیار سطحی و ناچیز بوده است.
در افغانستان جنسیت تنها یک مساله اجتماعی نیست، بلکه یک مساله سیاسی نیز است، در یک قرن گذشته، زن در افغانستان سوژه کنشهای سیاسی بوده است. بخشی از شورش علیه امانالله خان به دلیل کشف حجاب ملکه ثریا و فرستادن دختران افغان برای تحصیل به بیرون از کشور بود و یا در زمان حکومتهای نامنهاد کمونیستی کورسهای سوادآموزی و تعیین مبلغ مهریه باعث واکنشهای شدید جامعه شد. از اینرو نیاز است تا مبارزه برای حقوق زنان افغان در کانتکست تاریخ، جامعه و فرهنگ افغانستان مطالعه شود. مطالبات فعالان حقوق زن امروزه بسیار سطحی و تقلیلگرایانه است و این مطالبات متوجه دولت است نه جامعه و این نشان میدهد که تراژیدی بزرگ در افغانستان این است که فعالان حقوق زن، از شناخت جامعه بسیار فاصله دارند.
در فقدان پژوهشهای گسترده اجتماعی و شناخت لایههای هویتی افراد جامعه، طبیعی است که حقوق زنان در جامعه سنتی و عقب مانده افغانستان به رسمیت شناخته نمیشود. ویل دورانت برای نگاشتن کتاب تاریخ تمدن به کشورهای زیادی سفر کرد و پژوهشهای ماندگاری انجام داد، اما ما با تمام ادعاهایی که داریم تا حال نتوانستهایم به ۳۶۰ ولسوالی افغانستان سفر کنیم تا شناخت ما از مناسبات اجتماعی مردم بیشتر شود.
جنسیت در افغانستان ریشه در کلیه هنجارهای فرهنگی ما دارد. شما از کسیکه شماره موبایل مادر، خواهر و یا همسرش را به اسم خانه ثبت میکند، چه انتظاری دارید تا حقوق آنها را به رسمیت بشناسد؟
یکی دیگر از مشکلات ما در افغانستان این است که زنان و مردان روشنفکر ما در دنیایی موزیکال و آرمانی زیست میکنند. آنها یا اسیر سراییدن شعر هستند و یا هم درگیر موضوعات انتزاعی. در حالی که جامعه ما امروز به هیچکدام این دو موضوع نیاز آنچنانی ندارد. ما باید جسارت روبهروشدن با تلخترین واقعیتها را داشته باشیم و برای این واقعیتهای تلخ راهحل منطقی جستجو کنیم. نه آثار هانا آرنت میتواند رهگشای مشکلات زنان افغان گردد و نه هم کتاب جنس دوم سیمین دوبوار. بلکه این ما هستیم که با تعهد و شناخت درست مناسبات اجتماعی خود، میتوانیم این گرهها را به تدریج بگشاییم. با شعر نمیتوان با وضعیت مبارزه کرد بلکه باید فاجعه را شناخت و به زبان خود فاجعه سخن گفت.
جامعهشناسی توسعه، توسعه پایدار را اینگونه مثال میدهد: اگر برای یکسال فکر میکنید گندم کشت کنید، اگر برای ده سال فکر میکنید، درخت بشانید و اگر برای صد سال فکر میکنید، یک نسل را آموزش بدهید. حقوق زنان نیز در افغانستان با آموزش بهتر زنان و مردان تامین میشود. بنابر این نیازاست تا نهادهایی که خودشان را مدافع حقوق زنان میدانند به پروژههای انجو پسند تکیه نکنند، بلکه با برگزاری کورسهای سواد آموزی برای زنان، آنان را توانمندسازند. اگر قرار باشد که دو راه برای تامین حقوق زنان افغان وجود داشته باشد، یکی آموزش است و دیگری شناخت مناسبات اجتماعی، هنجارها، سنتهای اجتماعی و مبارزه متعهدانه و بدون چشمداشت برای تغییر تدریجی وضعیت. از جانب دیگر یک استراتژی فرهنگی مدون که با دید جامعه شناختی و روانشناختی پدید آمده باشد، میتواند تا در روشنساختن افکار عمومی پیرامون حقوق زنان، از طریق رسانه، سینما و نهاد آموزشی، نقش مهمی را بازی کند.
چهارشنبه ۲۴ قوس ۱۳۹۵ – سیدمحمد فقیری- ماستر جامعه شناسی
منبع : هشت صبح