برای اولین بار در تاریخ جنگهای مذهبی توسط پیروان مذاهب کاتولیک و پروتستان از کیش مسیحیت بوقوع پیوست. این جنگها که سی سال به طول انجامید، سرانجام با قرارداد صلح وستفالی در سال ۱۶۴۸م. به پایان رسید؛ اما در حقیقت این جنگ هرگز تمام نشد و تا هنوز آتش آن روشن است و گهگاهی نیز شعلهور میشود. جنگهای مذهبی در اصل جنگ میان تمدن هاست که با ایدیولوژی رهبری میشود. جنگهای مذهبی پوششی هستند که تمدنها از آن [در جهت منافع خود] بهرمند میشوند، و [از آن] به گونه ایدئولوژیک استفاده میکنند تا سلطه خود را بر زیر دستانشان گستردهتر کنند.
امروزه سر و صداهایی مبنی بر آغاز جنگهای مذهبی در کشورهای جهان سوم، خصوصاً ممالک اسلامی به گوش میرسد. یکی از این کشورها افغانستان است. افغانستان با وجود داشتن اکثریت مسلمان و نظام حکومتی-تلفیقی که توسط دو مذهب مدیریت میشود، یکی از مناسبترین مکانها برای دوباره زنده کردن جنگهای مذهبی به شمار میرود. این مسئله واضح و مبرهن است که تطبیق هر ایدئولوژی نیازمند کمک و همکاری کسانی میباشد که آن ایدئولوژی قرار است بر خود آنها تحمیل و تطبیق شود.
«الکساندر دامارانش» رئیس سابق سازمان اطلاعاتی-امنیتی فرانسه بود. وی که با ارایه طرح «ماسکیتو» برای «رِیگان» توانست پشت غول نظامی دنیا (شوروی) را به خاک بزند، از چهار راهکار ارائه شده برای نابودی شوروی، سه راهکار را بر ایجاد نفاق و دودستگی در داخل نظام و میان مردم شوروی طرحریزی کرده بود. وی در کتاب «جنگ جهانی چهارم» اذعان داشت که «اگر میخواهید بر کشوری یا مفکورهای فائق شوید باید آن را از داخل تخریب کنید و الا با حمله کردن از بیرون هیچ کاری از پیش برده نمیتوانید». این راهکار کهنه اما به شدت تأثیرگذار، این روزها با نام جنگهای مذهبی دامنگیر مردم افغانستان شده است. حادثههای دلخراشی همچون «دهمزنگ»، «عاشورا» و «اربعین» در کابل دال براین مدعاست.
از زمان بسته شدن پرونده جنگ جهانی دوم و متعاقب آن آغاز جنگ سرد، میدان نبرد میان دو قدرت جهانی، نه میز مذاکرات و نه مرزهای کشورهای خود، که کشورهای جهان سوم بوده است. کشورهایی که قدرت برتر نظامی و اقتصادی دنیا به شمار میروند میتوانند با بهرهبرداری از دیدگاه جهان میهنی (انترناسیونالیسم) به یک هژمون بدل شوند. اما رسیدن به این هدف، بدون دسترسی به ممالک اسلامی که بر بزرگترین منابع زیرزمینی دنیا جا گرفتهاند ناممکن است. بهترین روش برای تضعیف قدرت اسلام، ایجاد تفرقه و تضاد میان پیروان آن است. در شرایط کنونی ما شاهد استفاده از این راهکار در خاورمیانه به عنوان پایگاه اصلی کشورهای اسلامی هستیم.
اما این مسئله، بُعد دیگری هم دارد که باید با دقت مضاعف کنکاش و کالبد شکافی شود؛ «مذهبهای جنگی». و اما اگر به این حوادث و جنگها با دید فراختر و گذشتهفهم و آیندهنگر نگریسته شود، دیده میشود که هدف اصلی نه جنگهای مذهبی، که مذهبهای جنگی است که برپا کنندگان اصلی آن به نحوی میخواهند تا با یک تیر دو نشان بزنند و چهرهای هیولا گونه و مخوف از اسلام برای جهانیان عرضه دارند و پروژهٔ اسلام هراسی خود را پیش ببرند.
با این حال تا کنون این جنگ در افغانستان به صورت صددرصد با شکست مواجه شده و مردم با روحیهٔ رشک برانگیز و غیرقابل پیش بینی با این پدیده مبارزه کردند. اهدای خون از طرف مردم اهل تسنن خصوصاً جوانان را میتوان یکی از مهمترین پادزهرها در مقابل این زهر مهلک و مخرب به شمار آورد. جنگ مذهبی درمیان مردم و مذاهب حاکم در افغانستان بازنده و برنده ندارد. و نتیجه این بازی برای مردم افغانستان باخت بوده و برد آن نصیب کشورهای راه انداز این مخمصهها میشود.
– سید روحالله مصعبن جنگ هرگز تمام نشد و تا هنوز آتش آن روشن است و گهگاهی نیز شعلهور میشود. جنگهای مذهبی در اصل جنگ میان تمدن هاست که با ایدیولوژی رهبری میشود. جنگهای مذهبی پوششی هستند که تمدنها از آن [در جهت منافع خود] بهرمند میشوند، و [از آن] به گونه ایدئولوژیک استفاده میکنند تا سلطه خود را بر زیر دستانشان گستردهتر کنند.
امروزه سر و صداهایی مبنی بر آغاز جنگهای مذهبی در کشورهای جهان سوم، خصوصاً ممالک اسلامی به گوش میرسد. یکی از این کشورها افغانستان است. افغانستان با وجود داشتن اکثریت مسلمان و نظام حکومتی-تلفیقی که توسط دو مذهب مدیریت میشود، یکی از مناسبترین مکانها برای دوباره زنده کردن جنگهای مذهبی به شمار میرود. این مسئله واضح و مبرهن است که تطبیق هر ایدئولوژی نیازمند کمک و همکاری کسانی میباشد که آن ایدئولوژی قرار است بر خود آنها تحمیل و تطبیق شود.
«الکساندر دامارانش» رئیس سابق سازمان اطلاعاتی-امنیتی فرانسه بود. وی که با ارایه طرح «ماسکیتو» برای «رِیگان» توانست پشت غول نظامی دنیا (شوروی) را به خاک بزند، از چهار راهکار ارائه شده برای نابودی شوروی، سه راهکار را بر ایجاد نفاق و دودستگی در داخل نظام و میان مردم شوروی طرحریزی کرده بود. وی در کتاب «جنگ جهانی چهارم» اذعان داشت که «اگر میخواهید بر کشوری یا مفکورهای فائق شوید باید آن را از داخل تخریب کنید و الا با حمله کردن از بیرون هیچ کاری از پیش برده نمیتوانید». این راهکار کهنه اما به شدت تأثیرگذار، این روزها با نام جنگهای مذهبی دامنگیر مردم افغانستان شده است. حادثههای دلخراشی همچون «دهمزنگ»، «عاشورا» و «اربعین» در کابل دال براین مدعاست.
از زمان بسته شدن پرونده جنگ جهانی دوم و متعاقب آن آغاز جنگ سرد، میدان نبرد میان دو قدرت جهانی، نه میز مذاکرات و نه مرزهای کشورهای خود، که کشورهای جهان سوم بوده است. کشورهایی که قدرت برتر نظامی و اقتصادی دنیا به شمار میروند میتوانند با بهرهبرداری از دیدگاه جهان میهنی (انترناسیونالیسم) به یک هژمون بدل شوند. اما رسیدن به این هدف، بدون دسترسی به ممالک اسلامی که بر بزرگترین منابع زیرزمینی دنیا جا گرفتهاند ناممکن است. بهترین روش برای تضعیف قدرت اسلام، ایجاد تفرقه و تضاد میان پیروان آن است. در شرایط کنونی ما شاهد استفاده از این راهکار در خاورمیانه به عنوان پایگاه اصلی کشورهای اسلامی هستیم.
اما این مسئله، بُعد دیگری هم دارد که باید با دقت مضاعف کنکاش و کالبد شکافی شود؛ «مذهبهای جنگی». و اما اگر به این حوادث و جنگها با دید فراختر و گذشتهفهم و آیندهنگر نگریسته شود، دیده میشود که هدف اصلی نه جنگهای مذهبی، که مذهبهای جنگی است که برپا کنندگان اصلی آن به نحوی میخواهند تا با یک تیر دو نشان بزنند و چهرهای هیولا گونه و مخوف از اسلام برای جهانیان عرضه دارند و پروژهٔ اسلام هراسی خود را پیش ببرند.
با این حال تا کنون این جنگ در افغانستان به صورت صددرصد با شکست مواجه شده و مردم با روحیهٔ رشک برانگیز و غیرقابل پیش بینی با این پدیده مبارزه کردند. اهدای خون از طرف مردم اهل تسنن خصوصاً جوانان را میتوان یکی از مهمترین پادزهرها در مقابل این زهر مهلک و مخرب به شمار آورد. جنگ مذهبی درمیان مردم و مذاهب حاکم در افغانستان بازنده و برنده ندارد. و نتیجه این بازی برای مردم افغانستان باخت بوده و برد آن نصیب کشورهای راه انداز این مخمصهها میشود.
– سید روحالله مصعب
منبع :پیام آفتاب