خانه / سیاست / تحلیل ها و دیدگاه ها / کرزی و خیال‌پردازی وقیــحانه‌ سیاسـی
کرزی و خیال‌ پردازی

کرزی و خیال‌پردازی وقیــحانه‌ سیاسـی

اظهارات کرزی در رابطه به طالبان و خیال‌پردازی وقیــحانه‌ سیاسـی وی

زمانی که اظهارات کرزی در رابطه به طالبان را در مصاحبهاش با بی‌بی‌سی فارسی شنیدم، بی‌اختیار این پرسش‌ها در ذهنم خطور کرد: آیا این موضع‌گیری مصداق بی‌چون و چرای خیانت به‌خون فرزندان افغانستان- سربازان اردوی ملی- نیست؟ آیا خدمت به داعیه‌ی جنرالان پنجابی که از دیرباز می‌گویند طالبان پشتون‌های نا‌راضی‌اند و سهم واقعی خود را از نظام سیاسی می‌خواهند، نیست؟ در پایان مصاحبه با خود گفتم که تنها یک سیاستمدار وقیح، چنین حرف‌هایی را زده می‌تواند.
طبعا در این‌جا هدف من از ذکر وقاحت توهین به شخص کرزی نیست، توهین نسبت ناروا، زشت و غیراخلاقی، نسبت به یک فرد است، اما زمانی‌که رفتار او به اندازه یک مو هم خلاف معانی مندرج در واژه وقاحت نیست، چه کلمه جایگزین را باید در وصفش استفاده کرد؟ به‌خصوص وقتی پای درد و رنج مردم و سفیدنمایی یک گروه مزدور و تروریست در میان باشد؟
در فرهنگ ده‌خدا، معنای وقاحت عبارت از بی‌حیایی، پررویی و چشم‌سفیدی است. حالا با توجه به معانی واژه وقیح، سیاستمداری به نام حامد‌کرزی را در نظر بگیرید که روزگاری می‌خواست که نماینده طالبان در امریکا شود. بعد به‌خاطر گرفتن قدرت توسط امریکایی‌ها، به دشمن طالبان، یعنی ایالات متحده، می‌پیوندد، با «اسپیشل فورس» امریکایی در ارزگان علیه طالبان وارد جنگ می‌شود؛ با حمایت و فشار سفیر امریکا در کنفرانس‌بن در آلمان، رییس‌جمهور کشور می‌شود، با پول و قدرت نظامی امریکایی‌ها ۱۴ سال حکومت می‌کند، خود و خانواده‌اش از یک رستوران‌دار عادی به میلیاردرهای صاحب‌نفوذ تبدیل می‌شوند. ولی، در پایان چهارده سال، او دوباره امریکایی‌ها را یک کشور خاین و جنگ‌افروز اعلام می‌کند و طالبان را که نیروی مستقیم جنرالان پاکستانی برای تسخیر افغانستان‌اند، «برادران افغان» خود خطاب می‌کند. آقای کرزی می‌تواند سیاستمدار ماهری باشد، اما دروغگوی خوبی نیست. مردم چطور می‌توانند ادعای رییس‌جمهور اسبقی را که با زور امریکایی‌ها به قدرت رسید، یک سیاستمدار صادق ضد امریکایی به حساب آورند؟

فرصت‌طلبی سیاسی
آقای کرزی به خوبی می‌داند که چه زمانی چه نوع سیاستی را اتخاذ کند. هدف اصلی او قدرت است، چه این هدف را با زور امریکایی به دست آورد و یا با جلب رضایت و حمایت طالب. سیاست افغانستان همین‌قدر بی‌رحم، ارتجاعی و کثیف است که رییس‌جمهور یک کشور با بزرگترین دشمن خونین افغانستان، یعنی طالبان، تا این حد از در ملایمت و هم‌سانی ایدیولوژیک پیش می‌آید. اصولا افغان خواندن طالبان یک بازی زبانی بی‌محتوا و ایجاد یک نوع هم‌دلی نسبت به آن‌ها از سوی کرزی، یک بازی خطرناک سیاسی است. طالبان از افغانستان هستند اما هر کسی که با دشمن یک کشور تبانی می‌کند، به دستور آن کشور علیه دولت مشروع قیام مسلحانه راه‌می‌اندازد و مردم عادی را به شکل وحشیانه‌ای از بین می‌برد، بر اساس نقض قانون و روش‌های رایج در جهان، خاین ملی است. طالبان می‌توانند از افغانستان باشند، ولی زمانی که با پاکستانی‌ها هم‌دستی کرده و می‌خواهند که دولت موجود را سرنگون و رژیم طرف‌دار اسلام‌آباد را در کابل به وجود آورند، بیشتر از هر چیزی، نیروی سیاسیِ آله دست بیگانه‌اند. البته این واقعیت بسیار مشهود باعث نمی‌شود که آقای کرزی طالبان را به شدت انتقاد کرده و از آن‌ها بیزاری بجوید. برای آقای کرزی حتا اگر طالبان در خدمت جنرالان پاکستانی باشند، مهم نیست و با آن‌ها هم‌دلی دارد. کرزی با مهارت می‌کوشد که طالبان را یک نیروی فریب‌خورده پاکستان توصیف کند. اما در واقعیت امر، طالبان هم‌مانند حامد کرزی، به‌دنبال کسب قدرت و منزلت اقتصادی‌اند. اگر حامد کرزی با توپ و تانک امریکایی و رژیم سقوط داده‌شده‌ی طالبان، چهارده سال بر کشور حکومت کرد، پس آیا طالبان نمی‌توانند که با زور پاکستان، حکومت فعلی را سقوط داده و قدرت را به دست گیرند؟ طالبان در واقع قربانی حامد‌کرزی و متحدان امریکایی و اروپایی‌اش‌اند. آن‌ها حکومت را به‌زور از دست مجاهدین گرفتند، ولی کرزی یکی از عوامل سقوط طالبان به دست نیروهای غربی شد و رهبری دولتی را که بر خرابه‌های امارت طالبان ساخته شده بود، به دست گرفت.
واضح است که نه طالبان و نه پاکستانی‌ها، بالای کرزی اعتمادی ندارند؛ چگونه رییس‌جمهور دست‌ساخت زلمی خلیل‌زاد یک‌شبه به وطن‌پرست ضد امریکایی تبدیل شده می‌تواند؟ به هر حال، حامد کرزی در چهارده سال گذشته با این که با لفاظی سیاسی از برادری و دوستی با طالبان سخن زده است، اما حکومت او با سقوط رژیم این گروه به سر کار آمد. از سوی دیگر، پاکستانی‌ها که کل پروژه طالبان را از سال ۱۹۹۴ میلادی تا اکنون راه‌اندازی و مدیریت کرده‌اند، حامد کرزی را یک متحد واقعی هند و یک پشتون ناسیونالیست که با ادعای خط دیورند می‌خواهد پاکستان را تجزیه کند، می‌شناسند. پس طالبان و پاکستانی‌ها، به‌عنوان متحدان جدایی‌ناپذیر به‌خاطر تسخیر افغانستان، در نزد خود، دلایل کافی برای اهمیت‌ندادن به موضع‌گیری‌های کرزی دارند.

مرد هزارچهره
تصور من این است که حامد کرزی بعد از ۱۴ سال حکومت، اکنون نقش دیگری برای خود در نظر گرفته است: سیاستمدار شجاع، وطن‌دوست و امریکایی‌ستیز. این شخصیت جدید چند نفع سیاسی برای کرزی دارد:
۱- از بعد داخلی، تصور عموم این است که جنگ فعلی نتیجه‌ی دسیسه امریکایی‌ها به خاطر رقابت با روس‌ها و چینی‌ها و به‌منظور غارت منابع طبیعی افغانستان است. کرزی می‌خواهد که با استفاده از احساسات ضد امریکایی برای خود، یک شخصیت نو تعریف کند. او زمانی که نظر مساعد عمومی نسبت به‌حضور امریکایی‌ها در افغانستان وجود داشت، غربی‌ها را دوست افغانستان خطاب می‌کرد و هیچ مشکلی هم با حضور توپ و تانک ناتو در کشور نداشت. اما اکنون در اثر طولانی‌شدن جنگ، افزایش تلفات ملکی و تخریب مناطق، به خصوص در میان ساحات پشتون نشین، و ناکامی حکومت در بهبود وضعیت مردم، نسبت به حضور غربی ها احساسات و تصورات منفی افزایش یافته است، بنا کرزی می‌کوشد که با فاصله‌گیری از نقش قبلی‌اش، خود را با احساسات ضد امریکایی موجود منطبق ساخته و از آن، برای خود بهره‌ی سیاسی بگیرد. به هر حال، او در این‌جا صادقانه عمل می‌کند: هر قدر که کرزی در برابر امریکایی‌ها منفعلانه برخورد کند، همان‌قدر در نزد مردم، به‌خصوص پشتون‌ها که خود را قربانی اصلی جنگ و توطیه امریکایی‌ها به حساب می‌آورند، اعتبار خود را از دست می‌دهد. کرزی نمی‌تواند در برابر احساسات ضدامریکایی بی‌تفاوت بماند. به هر حال ببرک کارمل نیز در اواخر عمر خود، گرایش‌های ضدروسی پیدا کرده بود.
۲- درست است که کرزی نمی‌تواند دل رهبری طالبان را به دست آورد، ولی با توسل به اظهارات ضدامریکایی، دست‌نشانده‌‌خواندن حکومت کابل که گویا بر اساس برنامه‌های ویران‌گر امریکایی‌ها در افغانستان عمل می‌کند، حمله به جایگاه داکتر عبدالله در حکومت وحدت ملی و…. خود را به‌عنوان یک الترناتیف سیاسی در میان پشتون‌های ضد حضور امریکا، منتقد دولت کابل و نفوذ حزب جمعیت در حکومت افغانستان مطرح سازد.
۳- به لحاظ خارجی، شاید کرشمه‌رفتن کرزی در برابر طالبان، هندی‌ها را که طالبان را ابزار سیاست خارجی پاکستان برای حمله به منافع هند و پس‌زدن این کشور از مرز‌های غربی آن می‌دانند، برنجاند، ولی کرزی به فراست دریافته است که در منطقه، به‌خصوص در میان کشور‌های عضو شانگهای، ضدیت و بدبینی نسبت به حضور امریکا در منطقه وجود دارد. حرف‌های ضد امریکایی کرزی، بی‌نهایت در کام روس‌ها و ایرانی‌ها شیرینی می‌کند. شاید او فکر می‌کند که اگر روزگاری، بار دیگر به ارگ رسید، این بار حمایت دولت‌های قدرتمند منطقه را در پشت خود داشته باشد.
ولی به هر حال، با تمام محاسباتی که کرزی دارد، شاید بشود به اتکای تجارب تاریخی گفت که نه جناح‌های سیاسی داخلی و نه کشور‌های قدرتمند منطقه‌ای، بالای یک سیاستمدار فرصت‌طلب که با زرنگی ادای ملی‌گرایی و استقلال را در می‌آرد، اعتماد نمی‌کنند. آیا کرزی در این قاعده، خود را به‌عنوان استثنا جا زده می‌تواند؟

چهارشنبه ۷ میزان ۱۳۹۵ – حمید خاوری

منبع : هشت صبح

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*