وقتی اول صبح صفحهام را باز میکنم، میبینم که دوستی نوشته است، “هر روز صبح همدیگر را بیشتر میبوسیم، چون شاید همین آخرین بوسیدن مان باشد.”
دوست دیگری نوشته است: “زندگی در کابل شبیه عبور از میدان مین است. هر گام که میگذاری ممکن است روی مین بگذاری و تمام شوی یا نجات پیدا کنی و این وضع هر روز ماست.”
هر دو همکارم که صبح با هم به سوی دفتر میآییم، امروز وضعیت مشابه من را داشتند. هر دو میگفتند: “این چه زندگی است که ما داریم.”
به دفتر نرسیده بودیم که صدای انفجار چهارم در فضای کابل پیچید و بعد رسانههای اجتماعی که عکسهای از انفجار و دود برخواسته از آن را در هوای شهر نو کابل همراسانی کردند.
تا رسیدن به نزدیک شهرنو وضعیت عادی بود. مثل هر روز ترافیک سنگین و من نیز خرسند بودم که انفجار خونین دیروز و ۱۱ ساعت جنگ در شهر نو، مرکز تجاری کابل، مردم را از تحرک باز نداشته است.
همین دیروز عصر بعد از انفجار مقابل وزارت دفاع افغانستان وقتی که به خانه بر میگشتم، دو تن از سرنشینان خودروی که ما را میبرد، کسانی بودند که از حمله انتحاری جان بدر بودند. آنها خود شاهد خونین ترین حمله روزهای اخیر بودند.
هرلحظه تلفنشان زنگ میخورد و همگی از دوستانش بودند، نگران پشت خط. در کابل همیشه بعد از هر انفجار همه تلاش میکنند که از نزدیکترین عزیزانشان که در مسیر انفجار رفت و آمد دارند یا اینکه محل کار و زندگی شان آنجاست، خبر بگیرند.
بعضی وقتها این نوع تماسها همراه با خبرناگوار است. تلفن را کسی دیگر بر میدارد و به دوستانش خبر میدهد که صاحب تلفن در بیمارستان زخمی و یا……..
تلفن همسفر ما همچنان مشغول و او در حال جواب دادن بود که در همین زمان یکی زنگ میزند که بستگانش در حمله همان روز زخمی شده است. خانوادهاش هرچه با شماره تلفن نزدیکانش تماس گرفته بود، موفق به برقراری تماس نشده بود، اکنون سراغ نزدیک ترین دوست و همکارش را گرفته بود تا از سرنوشت این عضو خانواده آگاه شود.
از صحبتش پیدا بود که نفر آن طرف خط را اطمینان میداد که زخم نفر جدی نیست، ولی صدای پر از اضطراب و زاری از آن طرف خط شنیده میشد. از صحبت دو طرف فهمیده میشد که نفر پشت خط نگران بود و میخواست مطمئن شود که عزیزش زنده است.
در حادثه مقابل وزات دفاع افغانستان دو حمله انتحاری پیهم رخ داد. در حمله اول به شهادت شاهدان عینی شمار تلفات کم بوده و وقتی که مسئولان وزارت دفاع و پلیس حوزه دوم به کمک قربانیان شتافتند، انتحارکننده دوم جلیقه انفجاری خود را در میان مقامهای ارشد پلیس و وزارت دفاع منفجر کرد.
وزارت بهداشت افغانستان اعلام کرده که ۴۱ نفر در این حمله کشته و حدود ۱۱۰ نفر زخمی شدهاند.
قربانیان چه کسانی بودند؟
وزارت دفاع افغانستان تایید کرده که ۵ تن از اعضای این وزارت در حمله دیروز کشته شدند. ولی در میان کشته شدگان ژنرال رازق معاون لوا (تیپ) حمایتی ستاد مشترک ارتش افغانستان نیز است. او و سایر کارمندان وزارت دفاع و فرمانده پلیس بعد از انفجار اول در حال کمکرسانی به قربانیان بودند که انفجار انتحاری دوم آنان را هدف قرار داد.
محمد زمان احمدزی، معاون گارد محافظت ریاست جمهوری افغانستان نیز از دیگر قربانیان حادثه دیروز است.
مولانا صادق، مدیر شهری ریاست عمومی امنیت ملی افغانستان، از دیگر مقامات کشته شده در این حملات است.
سید زمان الدین حسینی، مسئول حوزه دوم پلیس و احمد سالنگی معاون او که بعد از حمله اول انتحاری برای کمک به قربانیان شتافته بودند، در انفجار دوم کشته شدند.
رسانههای اجتماعی امروز همرسانی کردند که مادر احمد سالنگی وقتی از کشته شدن فرزندش مطلع شده بود، سکته قلبی کرد و جان داد. به نوشته بصیرسالنگی، والی پیشین پروان قبلا نیز این مادر دو فرزند دیگرش را در جنگ از دست داده بود. امروز عزاداران بر جسد فرزند و مادر یکجا نماز خواندند و به خاک سپردند.
انفجار نیمه شب
حوالی ساعت ۱۱ شب که تازه مردم کابل در تاریکی شب آرام گرفته بودند، انفجار مهیبی دیگر در منطقه شهرنو آرامش مردم را در سراسر شهر از آنان گرفت.
این انفجار به قدری قوی بود که در آنطرف کوهها در غرب کابل نیز به صورت واضح شنیده شد.
در ابتدا یک خودروی بمبگذاری شده در ورودی موسسه بینالمللی پاملرنه (Care International) منفجر و به گفته وزارت داخله افغانستان با فرو ریختن دیوارها و تمام موانع سه حملهکننده انتحاری وارد ساختمانی شدند که ۴۲ غیر نظامی و از جمله ۱۰ تبعه خارجی در آن مستقر بودند.
درگیری میان مهاجمان و نیروهای پلیس ویژه افغانستان از ساعت ۱۱ شب تا حوالی ساعت ۱۰ بامداد ادامه داشت. بعد از ۱۱ ساعت درگیری در قلب شهر کابل، در چند صد متری وزارت داخله/کشور، ریاست امنیت ملی افغانستان و دفاتر معاونان ریاست جمهوری افغانستان، نیروهای پلیس با کشتن سه مهاجم انتحاری توانستند که ۴۲ غیر نظامی را نجات دهند. ۶ غیر نظامی در این حادثه زخمی شدند.
صدیق صدیقی سخنگوی وزارت داخله افغانستان این عملیات را “موفقترین” عملیات نیروهای خاص پلیس اعلام کرد.
زندگی در سایه جنگ
شهرنو یکی از شلوغترین مراکز تجاری کابل به حساب می آید. به دلیل نزدیک شدن عید قربان، خیابانها، بازارهای اجناس لوکس و مراکز تجاری این محل پر از افرادی میشوند که برای خرید عید به آنجا میآیند.
اما امروز تمام شیشههای رستورانها و مغازههای شکسته بود. ما در مسیر رفتن به طرف دفتر با نیروهای نظامی تا دندان مسلح مواجه بودیم که در تمام نقاط شهر نو مستقر شده بودند. به دلیل ادامه درگیری زندگی در منطقه شهرنو فلج و منطقه تقریبا به یک شهر تاراج شده، شبیه بود.
تمام شیشهها شکسته و دیکورهای بعضی از مغازهها به هم ریخته است. ساختماهای با نماهای شیشهای به دلیل شکستن شیشهها، چشم انداز زنندهای پیدا کرده است.
۱۱ ساعت چگونه گذشت؟
ذبیحالله راننده یکی ازشرکتهای خصوصی تلفن همراه که در زمان انفجار در خیابان شهر نو بوده، میگوید که در حال انتقال کارمندان از شهر نو بودم که ناگهان یک انفجار مهیب رخ داد. او میگوید که دنیا را آتش گرفت. تمام شیشهها ریخته بود و مردم فریاد میزدند.
ذبیحالله میگوید انفجار به حدی شدید بود که حوالی چهار صبح کابوس این انفجار را دیدم.
محمدرفیع که خانه او در نزدیکی محل انفجار است، میگوید که وقتی از محل کار آمدم و وارد خانه شدم انفجار شد و تمام خانه به هم ریخت و تا یک ساعت ما گیج بودیم.
گرد و خاک همه جا را گرفته بود.
عبیدالله نیز در این منطقه زندگی میکند، میگوید که بعد از انفجار نیروهای امنیتی به او اجازه ندادند که از محل اقامتش خارج شود.
او میگوید که در زمان انفجار من دیدم که خرمن از آتش به طرفم آمد و احساس کردم که آتش گرفتهام اما آتش نبود.
احمد شفایی
بیبیسی
۰۶٫۰۹٫۲۰۱۶