خانه / فرهنگ و هنر / ترازوی طلایی / دریغـا از این صفـر

دریغـا از این صفـر

مردی که با زبان پرنده‌ها و در و دیوارهای کابل آشنا بود و در قصه‌هایش آن‌ها را به سخن می‌آورد، او از کاکه‌های کابل و سماوار‌های چنداول که جوشیدن‌شان، حماسه‌ها در پی داشت آن‌قدر نوشت که دیوار‌های بی‌نقش از این اوصاف درز برداشتند و اما مرد‌ها به قول‌شان استوار‌تر شدند .از کابل قدیم گفت و از عشق‌های بی‌آلایشی که نامرادی را در این خاکدان فریاد می‌کند ولی هیچ‌گاه این سرکوفتن‌ها بر سنگ حسرت و حرمان، در قصه‌های او پایان شور و زند‌گی و عشق نبود‌، بل تولد دوباره نفس‌هایی بود که با خون خود، زند‌گی را در سنگ‌فرش‌های خیابان‌های کابل، پری‌تر از گذشته نقاشی می‌کردند، تا گمان نرود که کاکه گی و آزاد‌گی از این شهر عشق و حماسه رخت بر بسته است‌. بر گردم به اول جمله‌. برای مردی که خود استاد سخن بود و معمار کلمات، سوگنامه نوشتن چقدر سخت است و چه بی‌اندازه جانگداز.
مرگ را‌، این سرنوشت تلخ و محتوم آدمی ‌را نمی‌شود کاری کرد. و این بار، این شتر لرزان مقابل دروازه مردی خوابید که سال‌های سال برای ما نوشت و قصه کرد. چهار روز قبل، مرگ آمد تا او را ببرد و پایان زند‌گی‌اش را به قصه تلخی مبدل سازد که در نوشتنش این نگاره‌گر بی‌بدیل و خوش‌آوا را دستی نباشد. و دریغا که مرگ این بار از میان ما ستاره تابناک ادبیات و قصه‌نویس بی‌همال کشور داکتر اکرم عثمان را برداشت و برد.

زند‌گی‌نامه‌:
داکتر محمد اکرم عثمان فرزند غلام فاروق خان عثمان در سال ۱۳۱۶ خورشیدی در شهر هرات متولد شد‌ و در رشته حقوق و علوم سیاسی تا سطح دکترا تحصیل کرد و گواهی‌نامه خود را از دانشگاه تهران به‌دست آورد.
او از سال‌های ۱۳۵۰ به‌حیث گوینده و نویسنده برنامه‌های ادبی در رادیو تلویزیون کشور کارکرد و مدتی هم مدیر برنامه‌های هنر و ادبیات رادیو تلویزیون بود.
زمانی هم در اکادمی ‌علوم افغانستان مسوولیت انستیتوت‌های تاریخ و حقوق را به عهده داشت‌. او بعد از اجرای خدمت در پست‌های مختلف وزارت خاجه باری هم به‌عنوان کنسول افغانستان در تاجیکستان گماشته شد‌. در سال‌ ۱۳۶۷ سمت ریاست انجمن نویسند‌گان افغانستان را به عهده داشت. بعد از سقوط رژیم کمونستی و آغاز جنگ‌های تنظیمی ‌در افغانستان، به کشور سویدن پناهنده شد و تا پایان عمر در همان‌جا زیست‌. بعد از مهاجرت، در کشور سویدن هم مسوولیت انجمن قلم را به عهده گرفت و با راه‌اندازی سایت فردا، کار بیشتری برای ادبیات و روشنفکری را با جمعی از افغان‌ها در آن کشور رو به راه کرد. دوری از وطن و یاد روز‌های گذشته، برای نوشتن، غم‌های کمی ‌نبودند که اکرم عثمان را راحت بگذارند‌. مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه او «قحط سالی» و رمان بلند «کوچه ما» از جمله آثار اکرم عثمان است که در مهاجرت نوشته شده‌اند.
با این‌که همواره دلش برای وطن می‌تپید اما دست کشنده مرگ به او امان نداد ودر ۱۱ اگست ۲۰۱۶ از پشت یک عالم کوه و دریا با نگاه به تاریک‌ترین افق شامگاه با رفیق قدیمی خود کابل و سنگ و چوبش وداع کرد‌.

آثار:
اکرم عثمان چه زمانی که جوان بود و در داخل کشور زند‌گی می‌کرد و چه زمانی که به کهولت سن رسیده بود و بیمار بود‌، هیچ‌گاهی آرام ننشست و همواره نوشت‌. از قصه و رمان گرفته تا تحلیل‌های سیاسی و تاریخی و نقد‌. تعداد مقالاتی که او از سال‌های ۱۳۵۰ تا اکنون نوشته است بی‌شمار است در این‌جا تنها از آثار مکتوب او نام می‌بریم که در زمان حیاتش نشر شده‌اند.
آثار ادبی‌:
۱- وقتی که نی‌ها گل می‌کنند (مجموعه داستان)
۲- درز دیوار (مجموعه داستان)
۳- مرد‌هاره قول است (رمان)
۴- کوچه ما (رمان در ۱۴۵۰ صفحه)
آثار پژوهشی‌‌:
۱- شیوه‌ی تولید آسیایی و نظریه‌ی فراماسیونی
۲- روابط دیپلوماسی افغانستان و اتحاد شوروی
۳- مقدمه‌ای بر چگونگی نهضت‌های مشروطه‌خواهی
۴- چگونگی تحول تاریخ در خاور زمین
هم‌چنان او در مصاحبه‌ای که چند سال قبل انجام داده بود از رمانی به نام «بازوی بریده «نام می‌برد که به قول خودش هنوز تمام نشده است‌. او گفته بود که از درد دوری یار و دیار گپ‌های زیادی دارم که باید گفته شود‌. با این قیاس می‌توان امید‌وار بود که از او کتاب‌های منتشر‌ناشده دیگری هم وجود دارد‌.

پی نوشت این دریغا:
نویسنده و شاعر در این سر زمین قبل ار آن‌که بمیرد، فرورفته در گرد خاک بیچار‌گی و نا‌مهربانی است‌‌. شاید آن روز‌ها روز‌های خوبی بودند که ما به مرد‌گان ما بیشتر از زنده‌ها ارج می‌گذاشتیم و اما پیوسته فریاد ما بلند بود که این مرده‌پرستی را بگذارید و ادیب و هنرمند را زمانی که زنده است ارج بگذارید‌، تا کار‌های بهتری انجام دهد و فردا که در گهواره خاک خفت با یادواره‌های این خاطرات تا نواختن نای قیامت خوش بخسپد و خواب‌های رنگین ببیند. نمی‌دانستیم که طبعیت این خاک برای به‌ذلت‌کشیدن اهل هنر بیشتر از این‌ها ظرفیت داشته است‌.
اکرم عثمان بیشتر از شش دهه برای این وطن و همین وطندار نوشت و کار کرد و درآخر مانند فقیری دورافتاده از خاک و دیارش با عالمی‌ حرمان زند‌گی را وداع گفت‌. حتا انتشار خبر مرگ او در رسانه‌های داخلی کشور ما خبر درجه چندم بود.
در آن سوی دیگر این سر‌زمین‌، مردی سبیل‌هایش را تاب می‌دهد و با شیر و ببر به تفرج و معیشت می‌پردازد و در تمام عمرش حتا به قدر یک «پرزه» هم چیز مفیدی برای مردم و وطنش نتوانسته است بنویسد‌. ولی بعد از مرگ هم با اعزاز تمام از او قدر‌دانی می‌گردد و مفت و مجانی «شهید اولس» می‌شود و ارگ یک روز مهم کاری خود را با نخبگان قدرت و سیاست وقف این شهید می‌کند و هر رسانه‌ای را که می‌دیدی حرف از شهید اولس بود‌.
با این وضع‌، مردان و زنان مو خاکستری این سر زمین که عمری را برای روشنگری و شکوفایی فرهنگ و هنر دود چراغ خورده و جان کنده‌اند، حق دارند که از مرگ‌هایی این چنینی بترسند و میان مردن و ماندن معلق بمانند. آدم‌هایی زیادی را می‌شناسم که در کوچه‌های خاک آلود همین وطن، عمری را با هیچ ساخته‌اند و اما قلم‌شان را فرو نگذاشته‌اند‌. از فقر و از مزد گورکن نمی‌ترسند ولی این اندیشه پشت‌شان را می‌لرزاند که فردا همین مردمی‌ که مرده‌ها را بیش از حد پاس می‌دارند‌، با جسد و نام او این‌گونه نامهربان نباشند و این غم گاهی آنقدر بزرگ می‌شود که صاحبش را میان مرگ و زند‌گی نابود می‌کند.
عده‌ای از نویسند‌گان متعهد در پیوند به مساله مرگ داکتر اکرم عثمان موضع‌گیری‌های ارزشمندی داشتند و از سران حکومت از طریق رسانه‌ها و نامه‌های شخصی خواستند که زمینه دفن جنازه داکتر اکرم عثمان را در داخل کشور فراهم کنند و به دنباله آن با شگرد‌های مختلفی مانند جمع‌آوری اثار او و چاپ دوباره آن‌، و تحقیق روی کارکرد‌های ۶۰ ساله او‌، از این شخصیت سترگ ادبی و سیاسی کشور قدر‌دانی کنند. اما در این روز‌ها تنور خود‌خوا‌هی سران حکومت چنان داغ است که جز خمیر‌های ترشیده «میم زر ما تول زما «و»‌ ازآنچه در متن قرار‌داد‌نامه برایم وعده شده است نه کم می‌خواهم و نه زیاد» هیچ فطیری را بر نمی‌تابد‌.
تا همین‌گونه، هیزم تنور قدرت‌، خود‌خواهی و خشم باشد‌‌، اکرم عثمان‌های زیادی با نام مهربانی به زیر خاک خواهند رفت و آب از آب تکان نخواهد خورد.
کاش داکتر اکرم عثمان در هفتاد‌سالگی‌‌اش، همان‌گونه که گفته بود‌، می‌توانست صفر را از کنار هفت بردارد و مرگ را برای روز‌های بهتری به تعویق می‌انداخت. اما دیده شد که منطق ریاضی شوخی‌بردار نیست و با زبان شاعرانه میانه خوبی ندارد . نه سال بعد همین صفر بی‌مقدار کینه توزانه صاحب این حرف را برداشت و به زمین فرو کرد.

چهارشنبه ۲۷ اسد ۱۳۹۵ – متصدی صفحه: شایان فریور

منبع : هشت صبح

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*