سازماندهندگان مظاهره دوم اسد که اسم جنبش روشنایی را برای حرکت اعتراضیشان برگزیدهاند محصول قدرت نرمیاند که در سالهای اخیر در جامعه هزاره افغانستان تولید شده است. این جنبش در اعتراض به تغییر مسیر لین ۵۰۰ کیلوولت برق از بامیان به سالنگ شکل گرفت و در آغاز سیاستمدارانی که از قوم هزاره در حکومت وحدت ملی، نمایندگی میکنند، نیز با آن همراه بودند. این سیاستمداران که مشروعیت خود را از منازعات قومی و مقاومت ضدشوروی گرفتهاند، در انتخابات ریاستجمهوری اخیر رای مردم هزاره را به نفع داکتر عبدالله و داکتر اشرف غنی بهدست آوردند و نظر مسلط این است که آقایان محمد محقق و سرور دانش و همچنان کریم خلیلی نمایندگان سیاسی قوم هزاره هستند.
در راهپیمایی ماه جوزای جنبش روشنایی، کریم خلیلی با این حرکت همراه بود و در مظاهره شرکت داشت. در آن زمان محمد محقق، معاون ریاست اجرایی و محمد سرور دانش، معاون ریاستجمهوری هم با کسانی که راهپیمایی کردند، همداستان بودند. اما پس از این راهپیمایی، محمد محقق و سرور دانش با رییسجمهور رایزنی کردند و روی یک پروژه بدیل برای روشنسازی مناطق مرکزی با ارگ به توافق رسیدند. پس از این توافق بود که هر دو مقام حکومتی اعلام کردند که دیگر نیازی به جنبش روشنایی نیست و باید سازماندهندگان راهپیمایی به خانههایشان برگردند. محمد محقق به مردم مناطق مرکزی اطمینان داد که بالاخره برق، خانههای آنان را روشن میسازد و وجود جنبش روشنایی لزومی ندارد.
محمد کریم خلیلی رهبر یکی از شاخههای حزب وحدت و معاون اول ریاستجمهوری در زمان حاکمیت حامد کرزی شب دوم اسد با جنبش روشنایی مقاطعه کرد. خلیلی با نشر یک اعلامیه از هوادارانش خواست که در راهپیمایی جنبش روشنایی شرکت نکنند و او با حکومت مصروف مذاکره است و به یک توافق جامع در این مورد با ارگ میرسد. بهنظر میرسید که آقای خلیلی هم با همحزبیاش محمد سرور دانش و همچنان با محمد محقق همنوا شده است.
اما گوش سازماندهندگان حرکت اعتراضی دوم اسد به این حرفها بدهکار نبود. سازماندهندگان جنبش روشنایی که همه جوانان تحصیلکرده و محصول وضعیت ۱۵ سال اخیراند، سیاستمدارهای شناختهشدهی قوم هزاره را به معامله با حکومت و نادیدهگرفتن مطالبات جنبش روشنایی متهم کردند.
واقعیت این است که ارگ و سیاستمدارهای پرنفوذ هزاره در محاسبه میزان تاثیرگذاری جنبش روشنایی و قدرت نرم این جنبش، دچار اشتباه شدند. ارگ تصور میکرد که توافق با محمد محقق، کریم خلیلی و سرور دانش کافی است و بساط جنبش روشنایی را میچیند. تصور ارگ این بود که جوانان هزاره توان به خیابان آوردن مردم را ندارند. ارگ فکر میکرد که راهپیمایی ماه جوزا در واقع محصول کار خلیلی، محقق و سرور دانش بود. شاید ارگ گمان میکرد که محمد محقق، خلیلی و سرور دانش، به جوانان سازماندهنده جنبش روشنایی فضا دادند تا به کوچههای غرب کابل بروند و مردمان آنجا را به خیابان بیاورند. محاسبه ارگ حتما این بود که اگر سیاستمداران سنتی قوم هزاره با رییسجمهور به توافق برسند، دیگر به جوانان جنبش روشنایی فضا نمیدهند و این جنبش از بین میرود.
اما راهپیمایی دوم ماه اسد نشان داد که جنبش روشنایی در غیاب محقق، خلیلی و دانش هم قدرت آن را دارد تا حداقل چند هزار نفر را به خیابان بیاورد. قدرت نرمی که در این سالها در بین قوم هزاره تولید شده، نفوذ بیرقیب سیاستمداران سنتی را تا جایی به چالش کشیده است. این طور نیست که رهبران سنتی از دور خارج شده باشند. سیاستمدارانی چون محمد محقق و کریم خلیلی به قدر کافی نیرومنداند، اما جنبش روشنایی نشان داد که برخی از جوانان هزاره هم حالا توان آن را دارند تا با سازماندهی حرکتهای اعتراضی، مشروعیت بخرند. راهپیمایی دوم اسد نشان داد که جنبش روشنایی به خوبی توانسته است پروژهی «تا» را به مخاطبان جوان هزاره در غرب کابل بفروشد و مشروعیت اجتماعی بخرد. وقتی به فیسبوک سر میزنید در مییابید که حتا شمار زیادی از جوان تحصیلکرده غیر هزاره هم با جنبش روشنایی همدردی دارند.
پس از حادثه تروریستی دوم اسد نیز میزان همدردی با جنبش روشنایی افزایش یافته است. این حمله تروریستی، سازماندهندگان جبنش روشنایی را نیز مصممتر از پیش ساخته است. آنان تاکید میکنند که به حرکتهای اعتراضیشان ادامه میدهند. این موضع سران جنبش روشنایی تا حدودی قابل درک است. آنان شمار زیادی از جوانانی را که به خیابان آورده بودند، از دست دادند.آنان در برابر خون این جوانان احساس مسوولیت میکنند. رهبران جنبش روشنایی به این باوراند که اگر به مطالبات این جنبش پشت پا بزنند یا حداقل آن را پیگیری نکنند، به خون جوانانی خیانت کردهاند که آنان را در دوم ماه اسد به خیابان آوردند و بعد اجسادشان را به خانوادههایشان تسلیم دادند.
حمله تروریستی به راهپیمایی دوم اسد، «احساسات عاشورایی» و حماسی را نیز در میان طرفداران جنبش روشنایی بیشتر کرده است. حدس منطقی این است که اگر ده یا بیست روز بعد جنبش روشنایی بار دیگر خیابانی شود، حداقل دو چند تعداد کسانی را که در دوم ماه اسد در دهمزنگ تجمع کرده بودند به میدان خواهد آورد. حتما بستگان خانوادههایی که عزیرانشان را از دست دادند، در راهپیمایی دیگر به خیابان میآیند تا در تحقق مطالباتی سهم بگیرند که عزیزانشان از جان خود برای آن مایه گذاشتند.
جنبش روشنایی غیر از اینکه هوادارانش را به خیابان بیاورد، ابزار دیگری ندارد. محاسبه آنان این است که خیابانیکردن جنبش اعتراض به تغییر مسیر لین برق ۵۰۰ کیلوولت، هزینه سنگینی به ارگ تحمیل میکند. بهدلیل اینکه هر راهپیمایی فلجشدن کامل شهر و تدابیر جدی امنیتی را لازم دارد و درد سر کلانی به حکومت خلق میکند. احساسات مانع آن میشود که سران جنبش روشنایی خطرات امنیتی را جدی بگیرند.
راهحل ساده این معضل این است که رییسجمهور و مجموع حکومت با سران جنبش روشنایی مذاکره کنند. حکومت باید با سازماندهندگان اصلی تظاهرات دوم ماه اسد مذاکره کند. شخص رییسجمهور و دیگر بلندپایگان حکومتی به شمول سیاستمدارهای سنتی قوم هزاره، باید با سازماندهندگان راهپیمایی دوم ماه اسد مذاکره کنند. جنبش روشنایی یک واقعیت اجتماعی است و سازماندهندگان این جنبش ثابت کردند که در غیاب محمد محقق و کریم خلیلی توان به خیابان آوردن چندین هزار نفر را دارند و بعد از رویداد تروریستی این توانایی آنان بیشتر شده است. بنابراین عقلانیت سیاسی ایجاب میکند که جنبش روشنایی از سوی ارگ به رسمیت شناخته شود. حکومت باید وارد یک دیالوگ شفاف با جنبش روشنایی شود.
نادیده گرفتن بیشتر جنبش روشنایی، مطالبات این جنبش را رادیکال خواهد ساخت. دور از انتظار نیست که معاون اول رییسجمهور و معاون ریاست اجرایی با اصل مذاکره با جنبش روشنایی مخالفت کنند، اما رییسجمهور و رییس اجرایی باید در این مورد بیخیال معاونانشان شوند. اگر جنبش روشنایی جدی گرفته نشود و حکومت با آنان بهعنوان یک حرکت اعتراضی مشروع و دارای قدرت نرم برخورد نکند، احتمال این وجود دارد که این جنبش بار دیگر خیابانی شود و زمینه برای یک حمله تروریستی دیگر فراهم شود. حکومت برای پیشگیری از یک حمله تروریستی دیگر هم که شده باید با جنبش روشنایی مذاکره کند. البته سران جنبش روشنایی هم باید انعطافپذیر باشند و دو پا را در یک موزه نکنند.
سه شنبه ۵ اسد ۱۳۹۵ –
نویسنده : فردوس
منبع : هشت صبح