چكيده:
امیر علیشیر نوایی،سیاست مداری است مدبر، سخنوری است ذواللسانین، دانشمندی است دقیقه نگر، عارفی است صاحبدل؛ و مهمترین معمار مدنیت تیموریان هرات است. نقش این ترک تبار دری پرور چنان برجسته است که گویا مدنیت قرن نهم نتیجهی اندیشه و کارکرد منحصر به فرد اوست.
با توجه به سه ضلع اساسی واپسین مدنیت خراسان بزرگ:
- فرایند مدنی و مدنیتی
- فراست عرفانی
-
تحوّل ادبیواژگان كليدي: بایقرأ، نوایی، احرار، جامی، مدنيت، عرفان و ادبياتمقدمه: بي گمان يكي از چهره هاي ماندگار جغرافياي فرهنگ و تمدن مشترك امير عليشير نوايي است. نوايي در ۸۴۴ ه. ق/ نهم فبروری ۱۴۴۱م در شهر باستاني هرات چشم به دنيا ميگشايد و پس از ۶۰ سال زندگي سرشار از فضل و فضيلت در سال ۹۰۶ هـ . ق/ ۱۵۰۱م چشم از جهان ميپوشد. زيستنامهيي اين ترك تبار دري پرور چنان روشن است كه نياز به كندو كاو مستقل ندارد. به همان تناسب آثار وزين نوايي بيانگر چگونگي انديشه و افكار اوست. اين امير مدبّر در اوج اقتدار از منظومهي قدرت فاصله ميگيرد. فاصله گرفتن از قدرت در چنان روزگاري، امري بديهي، سهل و ساده نيست. مهمتر از فروهشتن قدرت، چگونگي تداوم روابط نوايي با سلطان حسين بايقرأ (۸۷۵ – ۹۱۱ ه. ق.) است.بنا بر چنين فهمي، نگارنده باور دارد كه فراست عارفانهي اين معمار و مهندس مدنيت قرن نهم هرات باستاني، نقش كليدي در دو عرصه دارد:ب) پرداخت هاي ادبي و كاركرد هاي تحقيقي- فراست عارفانه:صوفي نهاد دام و سرِ حقّه، باز كردبازي چرخ بشكندش بيضه در كلاهساقي بيا كه شاهد رعناي صوفياناي كبك خوش خرام كجا ميروي بايستحافظ مكن ملامت رندان كه در ازلابوالمعاني بيدل نيز چنين تصوفي را فضولي مينامد:غافلان نام فضولي را تصوّف كرده اند«يكي را از مشايخ شام پرسيدند از حقيقت تصوّف، گفت پيش از اين طايفهي بودند به صورت پريشان و به معني جمع. اكنون جماعتي هستند به صورت جمع و به معني پريشان. » اين وضعيت اسفبار دورهي چنگيزي با صاعقهي امیر تیمور گرکانی گره ميخورد، البته با اين تمايز كه تيمور با همهي خون ریزی و ساختن کلّه منار، «ادّعاي مسلماني و فرهنگ پروري دارد. حامي فقرا و علماست. با چنين انگيزه و انديشهيي، جهاني را به آتش ميكشد تا سمرقند را آباد نمايد.»(عبدالحکیم طبیبی،۱۹۸۵، صص ۲ و ۳). به بيان ديگر، عرفان قبل از دورهي مغول، عرفاني است عصيانگر و پويا. اين عصيانگري و پويايي با عرفان ستيزي فقها و حاكميت هاي ستم و سياهي به انفعال و ركود ميگرايد. ركود و انفعال بازار شيّادي، ريا و فضولي قلندر مآبانه را مساعد ميكند. «اين وضعيت ادامه مييابد تا اينكه در قرن هشتم هجري خواجه بهاءالدین محمد بن محمد بخارایی مباني عرفاني را پي ميافكند كه مهمترين نماد و نمايهي آن «خلوت در انجمن و سفر در وطن» است. یعنی سرکشی و وسعت مشرب صوفیانهی قرن چهار تا ششم را تعدیل نموده و با نفی انزواگرایی منحط صوفی نمایان دورهی مغول، شیوهی نوآیین عارفانه را ایجاد مینماید. این شیوه به جای چله کشیدن در کوه و خزیدن در خانقاه، در بین مردم و با مردم سلوک و سفر مینماید. از نظر چگونگی معرفت عارفانه در مفصل طریقهی وحدت وجودی (عرفان قبل از دورهی مغول) و طریقهی وحدت شهودی (عرفان بعد قرن هفدهم) قرار دارد.» (مير غلام محمد غبار،۱۳۵۹، ص۲۷۹) کارکرد اجتماعی مشرب خواجه بهاءالدین محمد بن محمد بخارایی (۷۹۱هـ . ق – ۷۱۷هـ . ق) با چنين نما و نمايهيي قابل درک است.این طریقت عارفانهی قرن نهم هـ. ق با کارکرد اجتماعی پویا در مدّت نِه چندان گسترده، میتواند از ایالت چینی هانسو تا آسیای صغیر و آسیای میانه دامن بگستراند و در گذر زمان با ارشاد چهره های شاخص و متبحر به نام های گوناگون معروف و مطرح گردد:عشق هر روز ز ما نام دیگر میخواهدبه بیان دیگر، فرهیختگان بر این باور اند که نقطهی آغازین طریقت نقشبندیه، دوره خلافت ابوبکر صدیق است. به همین دلیل این طریقت عارفانه تا عصر بایزید بسطامی مشهور به طریقت صدیقیه است. طریقت صدیقیه در پرتو صفا و سلوک سلطان العارفین حضرت بایزید (قرن سوم هـ . ق) مشهور به طیفوریه میگردد و در عهد شیخ المشایخ خواجه عبدالخالق غجدوانی معروف به طریقت خواجگان (= خواجگانیه) میشود. خواجه ناصرالدین عبیدالله احرار (نیمهی دوم قرن نهم) مشعل طریقت نقشبندیه را چنان بر میافروزد که پروانگان سالک طریقت و مشرب خود را گاه نقشبندیه و گاه احراریه نامیده اند.همهی سلسله داران و سالکان طریقت نقشبندیه باور دارند که اصول این طریقت بر یازده محور مبتنی است:
- آنگاه که شیخ احمد فاروقی (مجدد الف ثانی) بر مسند طریقت نقشبندیه (هزارهی دوم هجری) تکیه میزند و به ارشاد خلق میپردازد، حضور معنوی مجدد الف ثانی، سبب میگردد تا رهروان سالک طریقت خود را «مجددّیه» بنامند.« به همین وتیره طریقت نقشبندیه در عهد شمس الدین جان جانان مظهر به نام «مظهریه» و در زمان مولانا ضیاءالدین خالد به نام «خالدیه» استمرار مييابد.» (واعظ کاشفی، ۱۳۵۶، ص ۳۷)، آنچه محرز است همانا چتر بزرگ نقشبندیه است. سایر نام ها در مقطعی اوج گرفته و سپس در نام بزرگ یعنی نقشبندیه فروخفته اند.
- آنگاه که خواجه بهاءالدین نقشبند بر مسند سلوک مینشیند، طریقت خواجگان با دم و فراست این صاحبدل دقیقه شناس به گونهی نو آیین احیاء میشود و با نام طریقت نقشبندیه جان و روح آدمیان را حظّ معنوی میبخشد.
- غلام سرور دهقان
- گاه سعدی و گهی حافظ و گاهی دهقان
- آری! مشرب خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی معروف و مشهور به طریقت نقشبندیه است. برخی از فرهیختگان خواجه را مؤسس و بنیانگذار این سلسلهی جیّد نمیدانند، بل باور دارند که خواجه بهاءالدین تداوم دهندهی طریقت «خواجگان» است. بنیانگذار طریقت خواجگان، خواجه عبدالخالق غجدوانی (م ۵۷۵ هـ . ق) است. خواجهی نقشبند که با جانشینان خواجه عبدالخالق غجدوانی مراحل سلوک را میپیماید و از این پیران طریقت خرقه میستاند، با فراست شهودی سلسلهی خواجگان را به شیوهی نو احیاء و بازسازی مینماید.
- اين انگيزه و انديشه، بستري ميگردد تا فرزندان و جانشينانش به معناي واقعي كلمه به فرهنگ بگرايند و پاي بست هاي فرهنگي و مدني را پي افكنند. مدنيت تيموريان هرات نتيجهيی چنين فرايندي است. يكي از عوامل بارز اين فرايند مدنيت ساز، گرايش دودمان خشونت به مداراي عارفانه است.
- به هرحال، فتنهي مغول بنياد معرفت عارفانهي پويا را بر باد ميدهد. هماهنگي وضعيت عيني اسف بار با جمود ذهني زمانه، عرصه را چنان براي شيّادان فراخ مينمايد كه به آساني ميتوانندخر ساده دلان را بفروشند تا به آهنگ «خر برفت و خر برفت»[۱] بساط حقّه بازي را گرم نگه دارند.
- شيخ اجلّ سعدي سخني دارد كه مرز بين عرفان پويا و «تصوّف» خرافاتي را به خوبي مشخص ميكند:
- در مزاجِ خلق بيكاري هوس مي پرورد
- ما را خدا ز زهد ريا بي نياز كرد
- غرّه مشو كه گربهي عابد نماز كرد
- ديگر به جلوه آمد و آغاز ناز كرد
- زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد
- بنياد مكر با فلكِ حقّهباز كرد
- همهي فرهيختگان بر اين باور اند كه معرفت عارفانه يا به تعبير متداول عرفان، از قرن چهارم تا قرن ششم در جهان اسلام، بهويژه در جغرافياي خراسان بزرگ، خيزش شگفت داشته است. اين خيزش با هجوم سيل آساي سپاه چنگيز چونان ساير ابعاد اجتماعي، اقتصادي، علمي و فرهنگي دچار ركود و فتور ميگردد. مصايب خونين، فقر گسترده سبب ميگردد تا نا اميدي و يأس در همه جا خيمه زند. نفي دنيا و آخرت گرايي توأم با توهّم، از پيامد هاي سلطه و سيطرهي مغولان است. (میر غلام محمد غبار، ۱۳۵۹،صص ۲۳۶ و ۲۳۷) اين واقعيات تلخ، بازار صوفي نمايان مفت خوار را گرم ميكند. ستيز حافظ با «صوفيان دجّال چشم ملحد شكل» بر چنين مبنايي استوار است:
- بي گمان درك روشن از فراست عارفانه، ميتواند نقش سياسي و اجتماعي، فرهنگي و ادبي نوايي را برجستهتر نمايد.
- الف) نظام سياسي و مدنيت پروري قرن نهم
- به بيان ديگر، نوايي گر چه مسؤوليت دولتي ندارد، اما دايرهي قدرت از دور انديشي سياسي و شعاع معنوي امير به صورت مستمر استفاده مينمايد. ريشه و آبشخور اين كنش و واكنش همگِن را نميتوان با عقلانيت سياسي متعارف قرن نهم تحليل نمود. همآوايي معرفت عارفانه به عنوان جريان غالب زمان، ميتواند مباني چنين رابطهيي را مستدل نمايد.
- نوايي سياست مداري است مدبّر، عارفي است صاحبدل، اديبي است نقّاد، خطاطي است ظرافت پرور، موسیقیداني است دقيقه نگر، شاعري است شوريده و شيوا بيان. مهمتر از همهي اين فضيلت هاي نتوان ستود، مناعت و تواضع نوايي امري است كم نظير.
- در این مقاله سعی میشود تا نمایی از اندیشهها، آثار و خدمات امیرعلیشیرنوایی ترسیم شود.
- هوش در دم
- نظر بر قدم
- سفر در وطن
- خلوت در انجمن
- یاد کرد
- بازگشت
- نگاهداشت
- یادداشت
- وقوفِ عددی
- وقوف زمانی
- وقوف قلبی[۲]به هر حال، پس از مرگ تیمور، دودمان تیموری در دو مرکز مهم قدرت منقسم میشوند:
- (خواجه محمد پارسا بخارایی، ۱۳۵۴، ص ۵۴)
- سمرقند
- هراتبه بیان دیگر، در حالی که میراث خواران تیمور در دو حوزهی قدرت فرمانروایی مینمایند و شکاف سیاسی، ترسیم کنندهی خط فاصله بین این دو مرکز قدرت است؛ خواجه عبیدالله احرار در سمرقند و مولانا عبدالرحمان جامی در هرات بر دل ها فرمانروايي مينمايند. بی گمان همدلی این دو بزرگ، محور شگفت رابطهی سمرقند و هرات است. خواجه ناصرالدین عبیدالله شاشی ملقب به خواجه احرار (متولد۸۰۶ هجری/ وفات: ربیع الاول ۸۹۵ هجری) در سمرقند بر مسند اقتدار معنوی نشسته و خلق را ارشاد مینماید؛ و با ارادتی که سلطان و درباریان به خواجه دارند، میتواند گره از مشکلات مردم بگشاید. نفوذ معنوی خواجه احرار به حدّی است که سلاطین در برابر ابهّتش تمکین مینمایند. برای اینکه این ابهّت و تمکین محرز گردد، اشارت به دو واقعهی شگفت الزامی است:
- – خواجه عبیدالله احرار:
- برای درک چگونگی نفوذ معنوی طریقت نقشبندیه در سمرقند و هرات، ایجاب مینماید، تا تصویر اجمالی از هیمنهی معنوی خواجه عبیدالله احرار و مولانا عبدالرحمان جامی ارائه گردد.
- این تقسیم و تفکیک قدرت، باعث شکاف سیاسی میان دو گروه فرزندان تیمور یعنی جانشینان شاهرخ و میرانشاه می گردد. «خواجه عبیدالله احرار جانب سمرقندیان و فرزندان میرانشاه را میگیرد» (نیشابوری، ۱۳۸۰،ص۱۶۲) و مولانا جامی و امیر علیشیر نوایی جانب سلطان حسین میرزا و هرات را.
- جنگی خونین بین میرزا ابوالقاسم بابر و سلطان ابو سعید در سال ۸۵۸ هجری در آستانهی زبانه کشیدن است. بابر از خواجه استدعا مینمایدتا به خاطر ایجاد صلح، وساطت نماید. هیمنهی معنوی خواجه نه تنها میتواند از جنگ جلوگیری نماید بل آشتی و صلح نیز بر قرار میگردد. (واعظ کاشفی، ۱۳۵۶،صص ۹۰-۲۸۹)
- لشکریان میرزا سلطان احمد و میرزا سلطان محمود در بیرون شهر سمرقند در برابر لشکر میرزا عمر شیخ صف آرایی مینمایند. شمشیر ها تشنهی خون است. در آستانهی این جنگ خونين خواجه عبید الله احرار به میدان کارزار میآید. هر سه پادشاه به احترام شیخ شمشیر ها را در غلاف مینمایند. سه سلطان قاهر به احترام شیخ در کنار هم مینشینند. با نصایح خواجه خشم جنگ به صلح و صفا مبدّل میگردد؛ و تعهد مینمایند که هرگز جنگ نکنند و تا پایا ن عمر بر این عهد استوار میمانند. (خواند میر، ۱۳۶۰، ص۱۰۹)به بيان ديگر، خواجه عبيدالله احرار «پادشاهان را مظاهر اقتدار و حکم پروردگار میداند و معتقد است که پادشاه باید در حکومت مستقل و مقتدر باشد و شریکی نداشته باشد.» (نیشابوری، ۱۳۸۰،ص۲۱۴) با چنين نگرشي «سلطنت را مرتبهيی نزدیک به نبوّت میداند و معتقد است بعد از نبوّت ، هیچ مرتبهيی اشرف از سلطنت نیست. به این دلیل که هیچ طایفهيی مانند سلاطین نمیتوانند دین و ملت را یاری و شریعت را تقویت کند. » (همان)
- تا آنجايي كه از تاريخ معرفت عارفانه بر ميآيد، رابطهي عارفان با ارباب قدرت چندان حسنه نبوده است. وجيزهي مشهور ابوالحسن خرقاني[۳] چنين فهمي را مستدل مينمايد. در طريقت نقشبنديه اين سنّت عرفاني واژگونه ميگردد، رابطه با دربار و ارباب قدرت، برتافته ميشود.
با توجه به چنين نگرشي ميتوان گفت كه گوهر طريقت نقشبنديه، مبتنی بر نقش اتّصالي ميان مردم و دربار است. اين نقش نو آيين در قلمرو عارفانه، نه تنها شگفتي ايجاد مينمايد بل با انكار و تفسيق ساير نحله هاي عرفاني نیز مواجه ميشود. پاسخ خواجه به چنين شبهاتي ساده و توأم با مصلحت انديشي عاقلانه است: «شخصی است که سخن وی را حکام و سلاطین میشنوند و به درخواست او مسلمانان از ظلم ظالمان و ستمکاران نجات مییابند و به سبب او رسوم و عادات جبّاران برطرف میشود، روا هست که احرار مسلمانان را در دست ظالمان بگذارد و در کنج کوه به عبادت مشغول گردد؟» (قاضي سمرقندي،۱۳۳۹،ص۴۴۳)
بر مبناي اين مصلحت انديشي، سعي مينمايد تا با ناخن ارباب قدرت گره از مشكلات مردم بگشايد. «ارسال نامه به سلاطين و وزيران بر مبناي چنين خيرانديشي است.» (نیشابوری، ۱۳۸۰، صص۴۵-۳۹) البته و صد البته سلاطین زمان نيز در برابر هيمنهي معنوي خواجه تمكين شگفت دارند. سخنان و پيام هاي شفاهي و مكتوب خواجه را به مثابهي احكام اجرايي تلقي مينمايند. اين ارادت و تمكين تا آنجايي است كه «خواجه سوار بر اسپ است و سلطان ابوسعید پیاده. »(چهاردهی،۱۳۶۰، ص۶۶) اين صحنهي شگفت بيانگر كمال ارادت سلطان به مقام فقر است:
بيش و كم غنا همه اسباب حاجت است
فقر آن زمان كه گل كند الله مي شود
بيدل
مولانا عبدالرحمان جامي با تأييد چنين نقش و كاركردي، خواجه عبيدالله احرار را چنین ستوده است:
زد به جهان نوبت شاهنشهی
کوکبهی فقر عبیداللهی
(جامی، ۱۳۵۱ ، ص۳۸۴ )
- مولانا عبدالرحمان جامي:
- نورالدین عبدالرحمان جامی از عارفانِ شاعر و شاعرانِ محقق سدهی نهم هجری است. اين صاحبدل سخن شناس كه از بیست و سوم شعبان سال ۸۱۷ هـ .ق تا ۸۹۸ هـ .ق زندگي را با وارستگي و خرد ورزي تجربه مينمايد، از نظر مذهب و مشرب داراي دو شناسهي بارز است:
- مذهب: حنفي
- مشرب: طريقت نقشبندیهاگر بخواهيم زندگي اين صاحبدل جامعه آراء را دسته بندي نماييم، بي گمان بر سه دورهي زندگي اش ميتوان تكيه و تأكيد نمود:
- مولانا جامي با ۸۱ سال زندگي با بركت، آثار گرانسنگي را به ارمغان آورده است.
- فراگيري علوم متداول زمان در هرات و سمرقند و تأليف آثار گرانسنگ،
- پيوستن در سلك سالكان طريقت نقشبنديه و احياء عرفان نظري و عملي وحدت وجود،
- نقش مهم و تأثير گزار در پي افكندن و استمرار مدنيت تيموريان هرات.
- از آنجايي كه جامي«شهرهي شهر است به عشق ورزيدن»، هرگونه پرداختن به زندگي عرفاني، ادبي و اجتماعي جامي چيزي جز تكرار، رهآوردي ندارد. به همين دليل در اين نبشته به رابطهي مولانا جامي و خواجه عبيدالله احرار بسنده ميشود.
براي اينكه سخنِ موجز و منسجم ارائه گردد، در آغاز به چند نكته اشارت ميشود:
نكتهي اول: طريقت نقشبنديه و سلسلهي تيموريان دو حلقهي متّصل و ناگسستني اند. در آغاز حاكميت دودمان تيموري، مشايخ نقشبنديه رابطهي ملموس و تأثير گزار با دربار سلاطين تيموري ندارند. با گذر زمان اين رابطه، گسترده و گسترده تر ميشود. در اواسط حكومت تيموريان اين رابطه به اوج خود ميرسد.(سنندجی، ۱۳۷۵، ص۶۳)
خواجه عبيدالله احرار در سمرقند و مو لانا عبدالرحمان جامي در هرات اين پيوند شگفت خانقاه و دربار را رهبري مينمايند. گره گشايي از مشكلات خلق، گوهر فراست عارفانهي نقشبنديه در رابطه با دربار است.
نكتهي دوم: مولانا عبدالرحمان جامي علوم متداول زمانه را از دو مرکز علمی فرا ميگيرد:
- هرات
- سمرقندنكتهي سوم: جامي در هنگامي كه در هرات مشغول تحصيل و آموزش است، به قلمرو عرفان قدم ميگذارد؛ و مراحل سلوك را با راهنمايي و ارشاد جانشين و خليفهي خواجه بهاءالدین نقشبند يعني مولانا سعدالدین محمد کاشغری آغاز مينمايد و بعد از رحلت سعدالدين كاشغري، زندگي عرفاني را با رهبري و راهنمايي خواجه ناصرالدین عبیدالله معروف به خواجهی احرار ادامه ميدهد. (عبدالرفیع حقیقت، ۱۳۷۲، صص ۶۳۶-۶۳۵)
- در سمرقند مراحل علمي و عرفاني را با ارشاد مولانا قاضی زاده رومی میپیماید. مولانا قاضی زاده چنان شيفتهي صفا و استعداد جامی ميگردد، كه با صدايي با بلنداي تاريخ ميگويد: «تا بنای سمرقند هست، هرگز به جودت طبع و قوت تصوّف این جوان(جامی) کسی از آب آمویه گذر نکرده است.» (واعظ کاشفی، ۱۳۵۶،ص ۲۵۲)
نكتهي چهارم: خواجه عبيدالله احرار پنج سال از دورهي جواني را در هرات سپري مينمايد و در بیست و نه سالگی به زادگاهش تاشکند باز ميگردد[۴].( فراهانی منفرد، ۱۳۸۲ ،ص۳۷)، بي گمان خواجهي احرار از بزرگان علم و عرفان و محافل عارفانه در شهر خواجه عبدالله انصاري (رح) بهره ها برده است.[۵] البته که در سال ۸۳۲ در هلغتو با مولانا یعقوب چرخی بیعت مینماید و مراتب سیر و سلوک را فرا میگیرد. (همان)
نكتهي پنجم: برخي از محققان باور دارند كه آشنايي جامي با آثار و آراء شيخ اكبر محيّ الدين ابن عربي نتيجهي انسش با سه شخصيت تأثير گزار است:
- سعدالدين كاشغري
- محمد كوسوي از علماي معظم هرات
- مؤانست و گفتگو با خواجه عبيدالله احرار.
- (زرين كوب، ۱۳۷۶، ص۱۵۶)
البته محققان ميدانند كه خواجه محمد پارسا باور داشته است كه« فصوص جانست و فتوحات دل؛ و هر که فصوص الحکم را نیک میداند وی را داعیهی متابعت حضرت محمد (ص) قوی میگردد». (ذبيح الله صفا، ۱۳۶۹، ص ۳۵۳ )
نكتهي ششم: خواجه محمد پارسا در مسير سفر حج در هرات درنگ مينمايد. پدر جامي، كه از ارادتمندان اهل دل است، فرزند پنج ساله اش را به نزد قطب بزرگ و پرآوازهی طریقت نقشبندیه ميبرد تا با دعاي آن بزرگ آيندهي جامي با عشق، خير و زيبايي مزيّن گردد. خواجه كه در وجنات كودكانهي جامي فضل آميخته با عشق را ميبيند، يك سير نبات کرمانی اهداء مينمايد تا جامي آن را تناوول نمايد.(خواجه محمد پارسا،۱۳۵۴، ص۱۰۷)، اين رويداد بزرگ در ذهن و زبان جامي ماندگار ميماند و در «تحفة الاحرار» بازتاب مييابد.
نكتهي هفتم: ارادت مولانا جامي به خواجه عبيدالله احرار چنان ژرف است كه در »نفحات الانس» به صراحت وی را « مظهر آيات و مجمع كرامات» میخواند و اثر وزينش «تحفة الاحرار» را به نام و ياد خواجهي بزرگ مسمّا مينمايد. براي اينكه ارادت حضرت جامي هويدا گردد، به ذكر دو بيت بسنده ميشود:
زد به جهان نوبت شاهنشهي
كوكبهي فقر عبيداللهي
آنكه ز حريّت فقر آگه است
خواجهي احرار عبيدالله است
نكتهي هشتم: اغلب محققان بر اين باور اند كه خواجه عبيدالله احرار، صاحبدلي است فارغ از تحصيلات رسمي. البته آشنايي اش با دانش هاي متعارف زمان از آثارش چونان فقرات، والدیه، حورائیه، نامه ها ورقعات هويداست. با آنكه با زبان عربي، تفسير، حديث و متون عرفاني آشناست، همهي مشكلات فراروي را با مراجعه به آثار جامي گره گشايي مينمايد. اين واقعيت محرز نشان ميدهد كه ارادت جامي به خواجه توأمان با عنايت خواجه به جامي است. يعني رابطهي جامی و خواجه عبیدالله احرار رابطهي دو جانبهی معنوي است. «جامي حلقهی اتّصال خواجه با حكومت هرات است و درخواست هایش را با واسطه قرار دادن جامی مطرح مینمايد.» (فراهانی منفرد، ۱۳۸۲،صص ۲۷۵-۲۷۴)
نكتهي نهم: با همهي رابطه ي نيكو و استواري كه خواجه با دربار سمرقند دارد، «رابطهی وی با هراتیان همانند رابطهی او با سمرقندیان نبوده؛ و در شمار معدود فرهنگ مردان سدهی نهم هجری است که سلطان حسین بایقرأ را ظالم دانسته است.» (همان،ص۲۷) طبيعي است كه سلطان حسين بايقرأ نميتواند نسبت به خواجه احساس ارادت قلبی نمايد. با آنهم بنا بر اشارت مولانا جامي، سفارشنامه هاي خواجه عبيدالله احرار را برمیتابد. اين واقعيت بيانگر عمق ارادت سلطان به مولانا جامي است. ( نظامي باخرزي، مقامات جامي، ص۱۵۱)[۶]؛ بر مبناي چنين ارادتي است كه سلطان حسين بايقرأ با رحلت خواجه «يكي از ملازمان خود را با تعزيت نامهیي پيش سلطان احمد ميرزا ميفرستد و رسم پرسه و تعزيت را به جاي ميآورد.» (عبدالحسین نوائی، بی تا، صص۳۹۳-۳۹۰)
نكتهي دهم: ارادت سلطان حسين بايقرأ و امير عليشير نوايي (۹۰۶-۸۴۱ هجري) به مولانا جامي چنان محرز است كه هيچ محققي در سير تاريخ كوچكترين ترديدي ننموده است. حضور سلطان حسین بایقرأ و امیر علیشیر نوایی در مراسم تدفین و تعزیه، نشانه دهندهی این ارادت وصف ناپذیر به مقام معنوی جامی است. (رضا قلی خان، ۱۳۳۹، ص ۱۱۷)
بر مبنای چنین ارادتی است که شاه و وزير به طريقت نقشبنديه بیعت مینمايند و به همان تناسب به پير مرشد و مراد مولانا جامي یعنی خواجه عبیدالله احرار نيز ارادت ويژه دارند.
ارادت امیر علیشیر نوايي با خواجه عبیدالله احرار چنان صميمي و مخلصانه است، كه مريد و مراد با هم مكاتبه مينمايند. نوایی با اخلاص و ارادت خاص، این نامه ها را «در مرقعي گردآورده است و شرح حال او را در نسايم المحبه نگاشته است.» (خواندمير، ۱۳۶۲،ص۲۸۲)
نكتهي يازدهم: با توجه به حاكميت سلاطين تيموري در جغرافياي خراسان بزرگ، رابطهي سمرقند و هرات، رابطهيي است چند ضلعي. مهمترين ضلع اين رابطه با حضور معنوي خواجه عبيدالله احرار د ر سمرقند و مولانا عبدالرحمان جامي در هرات قابل تبيين است. خواجه احرار پير و مراد مولانا جامي است، جامي مرشد و مراد سلطان حسین بایقرأ و امير عليشير نوايي.
از آنجايي كه مدنيت تيموريان هرات با سه ضلع برجسته شكل گرفته است:
- احياء نظري فلسفهي وحدت وجود،
- مدنيت تيموريان هرات،
- مكتب ادبي و هنري هرات؛
و امير عليشير نوايي از مهندسين و معماران این مدنيت با شکوه است، بايد به چگونگي نقش آن در سه جهت اشارت شود:
- نقش عرفاني
- نقش فرهنگي
- نقش سياسي و اجتماعي؛
- نقش عرفانی امیر علیشیر نوایی (۹۰۶-۸۴۱ هجري):
با مرگ تیمور قدرت متمرکز، متکثّر میگردد. سمرقند و هرات مظهر عینی چنین تکثّری است. در سمرقند سلطان ابو سعید فرمان میراند و در هرات سلطان حسین بایقرأ. پس از آن همه خشونت و کله منار ساختن، دودمان تیمور در برابر مروّت و مدارای عارفانه تمکین مینمایند. ارادت شگفت سلطان ابو سعید به خواجه عبیدالله احرار و ارادت شگفت سلطان حسین بایقرأ به مولانا عبدالرحمان جامی، نشان دهندهی ممیّزهی این دوران مدنیت پروراست.[۷]
اگر خشونت تیموریان در گذر زمان کم رنگ میگردد، عرفان انفعالی و انزواگرایانهی دورهی مغول نیز با خانه تکانی نظری و عملی به مرحلهی پویایی ارتقاء مییابد. نفوذ و گسترش طریقت نقشبندیه ممثّل چنین واقعیتی است. «خلوت در انجمن و سفر در وطن» شعاری است که شعور و معرفت تفصیلی طریقت نقشبندیه را بازتاب میدهد؛ شعوری که مبتنی بر یازده محور است:هوش در دم، نظر بر قدم، سفر در وطن، خلوت در انجمن، یاد کرد و غیره.
اگر بخواهیم گوهر این مراحل یازده گانه را در چند اصل خلاصه نماییم، بی گمان این اصول دارای چنین نمایهیی است: «عقیدهی وحدت وجود، اتحاد خالق و مخلوق، عارف و معروف، تجلّی وحدت در کثرت، توحید ذات، اسماء و افعال.» (احسان یار شاطر، ۱۳۳۴، ص ۲۴) آثار مو لانا نو الدین عبدالرحمان جامی و امیر علیشیر نوایی تجسّمی از چنین فراستی است.
به بیان دیگر، « نمونهی کامل این طریقه در افغانستان نورالدین عبدالرحمان جامی و امیر علیشیر نوایی است. جامی در لباس فقر و تقوا؛ و نوایی در زی ریاست و معارف» فرهنگ پروری و جامعه سازی مینمایند. (مير غلام محمد غبار،۱۳۵۹ ، ص۲۷۹)
عليشير نوايي که در ۱۴۷۰ میلادی با مولانا جامی بیعت مینماید، مظهر نظری و عملی، فراست و کیاست طریقت نقشبندیه است.آثار نوایی به ویژه «تحية الابرار» ، «لسان الطير»[۸]، «محبوب القلوب»، «مجالس النفايس»، «نسايم المحبه»[۹] و غيره با چنین فراستی تدوین شده است.[۱۰]
كاركرد نوايي در عرصهي سياسي و اجتماعي بازتابي از فراست مرادش مولانا جامي و مراد مرادش خواجه عبيدالله احرار است. نوايي خواجه عبيدالله احرار را «قطب زمان» ميداند اما پير طريقتش، استاد و مصاحبش مولانا جامي است. در ديدگاه هر دو بزرگ همگرايي و هماهنگي شريعت و طريقت، جدّي گرفتن دنيا به مثابهي مزرعهي آخرت[۱۱]، ترغيب ارباب قدرت به عدالت، بازداشتن حكومت گران از ستم به رعايا، همدردي و غمخواري با مردم، جلو گيري از خشونت و جنگ، ترويج صلح، فرهنگپروري و ساختن كتابخانه، اعمار سد و انهار، گسترش فرهنگ مروّت و مدارا و غيره جايگاه ويژه و برجسته دارد. نوايي با چنين انديشه و انگيزهيي نه تنها مشاور و بازوي اجرايي سلطان حسين بايقرأ است، بل زادگاهش يعني هرات را مركز رنسانس شرق و نگين خراسان بزرگ ميسازد. بي گمان معرفت عارفانهي بايقرأ و نوايي در اين فرايند فرهنگي و مدني نقشي كليدي داشته است؛ نقشي كه با حضور معنوي مولانا جامي به عنوان پير و مراد سلطان و وزير، مفهوم و تبييني ويژه مييابد.
- نقش فرهنگي امیر علیشیر نوایی:
عرفان، ادب و موسيقي سه ضلع مثلثي اند كه تناسب آن متناسب با فرايند تكامل اجتماعي است. معرفت شهودي تا تجلي مينمايد، ادب سخنگوي آنست؛ و موسيقي در قلمرو معرفت عارفانه، تجسّم چنين شهود و ادبي است. شخصيت امير عليشير نوايي، آيينه دار و مظهر اين سه ضلع متناسب است. تسلّط كامل نوايي بر سه زبانِ پارسي دری ، تركيِ اُزبكي و عربي بيانگر ابعاد ديگري از چگونگي كيفيت اين مثلث شگفت است:
۱) ضلع اول: چگونگي معرفت عارفانهي نوايي را با چگونگي طريقت نقشبنديه ميتوان تعريف و تبيين نمود. اين طريقت متشرّع داراي سه شناسهي مهم است:
الف) آراء وحدت وجودي ابن عربي
- مذهب حنفي
- مباني كلامي ماتريديه[۱۲]
آثار و رفتار نوايي را با چنين شناسه هايي ميتوان تحليل نمود.
۲) ضلع دوم: سبك خراساني در پرتو تجلي هاي شهودي به مرحلهي سبك عراقي ارتقاء مييابد. قرن نهم نيز چنين رويدادي را تجربه مينمايد.
به بيان روشنتر، طريقت نقشبنديه با احياء و شرح آثار ابن عربي[۱۳] و جريان سازي معرفت عارفانه ميتواند سبك عراقي را ديگرگون نمايد و پاي بست سبك هندي را پي افكند[۱۴]. از آنجايي كه شعر دورهي تيموري بهويژه مجمع شعراي سلطان حسين ميرزا (۹۱۲- ۸۷۴ هـ. ق/۱۵۰۶- ۱۴۶۹م) آيينهدار اين مرحلهي گذار است، شعر نوايي نيز داراي چنين شناسنامهيي است.
فراموش نبايد كرد كه تلاقي، تأثير و تأثر زبان تركي و فارسي را در تحول سبك ها نميتوان ناديده گرفت. براي اينكه اين فرض مستدل گردد، بايد چگونگي صور خيال و تركيب كلمات را در آثار سخنوران ترك تبار اواخرسدهی هشتم تا اوايل سدهی نهم هجری چونان سکاکی، لطفی، عطايي، کمال خجندی، سيداحمد ميرزا، خوارزمی، يوسف اميری، يقينی، احمدی؛ و اوايل سدهی نهم تا سدهی دهم هجری چونان سلطان حسين بايقرا، امير عليشير نوايي، حامدی، شيبانی، عبيدی، محمد صالح، مجلسی، بابر و بايرامخان بررسي زبان شناختي نمود. نگارنده با چنين پژوهشي باور دارد كه تأثير و تأثر زبان تركي و فارسي در تحول سبك عراقي به هندي نقشي قابل توجه داشته است.[۱۵] بي گمان قرن نهم هـ .ق اوج اين تلاقي فرهنگي است. امير عليشير كه از ترك تباران دري پرور است، يكي از نماينده هاي شاخص اين فرايند فرهنگي و ادبي است.[۱۶]
به هر حال، نوايي شاعري است ذواللسانين. يعني آثار و اشعارش را با دو زبان تركي جغتايي و فارسي دري انشاد نموده است. اشعار نوايي داراي دو شناسنامه است:
الف) شناسنامهي اشعار فارسي اش «فانی» است.
ب) شناسنامهي اشعار تركي اش «نوائي» است.[۱۷]
بي گمان شاعري با دو تخلص، از نوادر تاريخ ادبيات ماست. هنگامي به اين گزينش آگاهي بيشتري مييابيم، كه ذهن ما بر كتاب «محاكمةاللغتين»[۱۸] متمركز گردد. نوايي در اين نبشته با مقايسهي زبان شناختي، زبان تركي را بر زبان فارسي دري ترجيح ميدهد[۱۹] و برای اثبات اين ادعا آثاري را به آهنگ حكيم نظامي گنجوي و امير خسرو دهلوي ميآفريند تا ظرفيت زبان تركي را از منظر انديشه و ظرافت هاي زباني نشان دهد. با توجه به چنين آثاري است كه نوايي را از بنیانگذاران زبانِ ترکیِ جغتایی دانسته اند.
شهرت امير عليشير با تخلص نوايي، بيانگر رابطهي ستوارش با زبان مادري اوست. فراموش نبايد كرد كه زبان پدر و پدران بلند قامت سبك هندي يعني ابوالمعاني ميرزا عبدالقادر بيدل نيز تركي جغتايي است.[۲۰] با چنين استدلال و استنادي ميتوان فرضيهي رابطهي سبك هندي و زبان تركي را طرّاحي و مستدل نمود.
به بيان ديگر، انجمن ادبي و هنري هرات، كه به اهتمام و حمايت خاوندگار «محاكمةاللغتين» يعني امير عليشير نوايي بنيان نهاده ميشود و با رهبري راهنمايي مولانا جامي تداوم مييابد، مظهر مرحلهي گذار از سبك عراقي به هندي است. در انجمن يا مكتب هنري نه تنها شاعران بنام عضويت دارند، بل مؤرخان و هنرمنداني چون ميرخواند، خواند مير، كمال الدين بهزاد، سلطان علي مشهدي خوشنويس و غيره دست اندر كار آفرينش اند. شعر و هنر با همگرايي و هماهنگي عصر طلايي را ايجاد مينمايند،كه مسمّا به رنسانس شرق شده است.
بركات اين مركز بزرگ شعر، هنر، نقاشي و خوشنويسي چنان گسترده است كه کریستن پرایس «نقاشی هاي سده های شانزدهم و هفدهم اسپانیا و هالند را متأثر و تقليدي از قالیچه های پرُ گل و بتهی هراتی ميداند كه در قرن های دهم و یازدهم هجری شهرت جهاني داشته اند.» (کریستن سن پرایس، ۱۳۴۷، ص ۱۶۰)
با توجه به جريان سازي مكتب ادبي و هنري هرات و تداوم كوتاه مدت اين مكتب در اصفهان، باور جمعي بر اين است كه:
- مینیاتورهای مکتب نقاشی شیراز ادامهي مینیاتورهای مکتب هرات است.[۲۱]
- سبك ملي ايران مرهون مكتب نقاشي هرات است.
با اين اجمال ميتوان گفت كه در دوره هاي بزرگ تاريخي قدرت سياسي و نظامي در جغرافياي بزرگ فرهنگ و تمدن مشترك يعني ايران تاريخي (= آريانا) و خراسان بزرگ در دست ترك تباران بوده است. دودمان خوارزمشاهيان، غزنويان، سلجوقيان، تيموريان، شيبانيان، صفويان وغيره بيانگر اين قدرت متداوم تاريخي است[۲۲]. بي گمان بقا و بالندگي زبان فارسي دري، با عبور از حاكميت سياسي نظامي و سلطهي فرهنگي اعراب و ترك تباران، يكي از شگفتي هاي فرهنگي است.
- ضلع سوم: پرداختن مراد و مريد يعني مولانا جامي و امير عليشير نوايي به موسيقي، بيانگر توجه ويژهي طريقت نقشبنديه به اين غذاي روح پرور است.
نوايي در «مجالس النفايس» به معرفي نوازندگان و خوانندگان زمانش ميپردازد، چونان خواجه يوسف برهان، كمال الدين حسين، مولانا بنايي و غيره. امیر علی شیر نوايي با تقسيم کردن اجتماع به رده ها و صف بندي های اجتماعي، خوانندگان را در مقام بيستم قرار می دهد. به باور محققان، اميرعليشير نوايي موسيقي را ازخواجه يوسف برهان آموخته است.
به هرحال، محققان و نوايي شناسان بر تبحر اميرعليشير نوايي در عرصهي موسيقي چنين تأكيد نموده اند:
- يكي از قطعات موسيقي خراسان، قطعهي «يدي بحر» است. نوايي اين قطعه را بر اساس صداي پرندگان ساخته است.
- «آهنگ گلزار» يكي ديگر از ساخته هاي امير عليشير نوايي است. اين آهنگ يكي از كاملترين و معروفترين آهنگ ها در موسيقي تركمني ميباشد. در اين آهنگ بهار با تمام زيبايي و طراوتش تجسّم مينمايد.
- در دوتار تركمن ها پردهيي به نام «نوايي» وجود دارد كه داراي سه گروه هفتگانه است. يعني ۲۱ آهنگ چونان نووايي، ايراق نووايي و غيره در موسيقي تركمني به نام نوايي ثبت شده است. (دولت ياغمير، گوشه هايي از تاريخ موسيقي، ۱۳۸۱)
با توجه به اين اجمال ميتوان گفت كه نقش مولانا جامي و امير عليشير نوايي در تداوم موسيقي علمي، نقشي بارز است. برجستگي نقش مو سيقي در طريقت متشرّعانهي نقشبنديه، خود از نكته هاي متناقض نماي قابل تحقيق و تأمل ميباشد.
– نظام سياسي و مدنيت پروري قرن نهم:
با مرگ تيمور (۸۰۷ هـ ) قدرت متركز و آهنين تيموريان بدون درنگ اسير تفرقه ميگردد.[۲۳] با گذار از چالش هاي خونين، سرانجام سمرقند و هرات تثبيت قدرت مينمايد. تا آنجايي كه سلاطين تيموري در فرامين رسمي شان شهر هرات را «مجمع اعيان و اشراف زمان و مرجع صناديد و مشاهير ايران و توران» ميخوانند. ( ابوالقاسم شهاب الدين احمد خوافي، ۱۳۵۷، ص۱۲۳) اين تمركز صناديد زمينهيي را فراهم ميكند تا هرات بتواند تا پايان دورهي تيموري به عنوان ركن اقتدار تيموريان حفظ هويت و قدرت بنمايد. بيگمان نقش مديريتي و درايت شاهرخ ميرزا و سلطان حسين ميرزا سخت مهم و كليدي است.
دورهي شاهرخ ميرزا، دورهي شكل گيري و تكوين است و دورهي سلطان حسين ميرزا، دورهي ثبات و تداوم. نقش شاهرخ ميرزا و همسر فرهيخته و فرهنگ پرورش گوهر شاد بيگم در نهادينه ساختن امنيت و بازسازي هرات چنان درخشان است، كه دورهي سلطان حسين بايقرأ را با همهي شكوه و عظمتش بايد فرايند متداوم دورهي شاهرخ ميرزا بدانيم. البته گسست هاي مبتني بر خانه جنگي اولاد و احفاد تيمور[۲۴] را نميتوان ناديده گرفت. مرگ شاهرخ (۸۵۰ ق / ۱۴۴۶ م) سرآغاز بي ثباتي سياسي و امنيتي در هرات است. اين بي ثباتي و چالش هاي خونين (۸۵۰- ۸۳۶ هـ.ق) تا جلوس سلطان ابو سعيد ادامه مييابد.
به بيان ديگر، دورهي سلطان ابو سعيد به مثابهي حلقهي وصل دو دورهي درخشان شاهرخ ميرزا و سلطان حسين ميرزاست. کشمکش و جنگ قدرت شهزادگان تیموری چونان میرزا بابر، علاءُالدوله، میرزا سلطان محمد، سلطان ابراهیم، میرزا محمد جوکی و غيره خراسان بزرگ را اسير مصايب و مصيبت هاي مضاعف مينمايد. تا آنجايي كه سلطان ابو سعيد مجبور مي گردد تا دو مرتبه هرات را تسخير نمايد.[۲۵]
در عهد ابوسعید نه تنها هرات در جنگ هاي وارثان تاج و تخت تيمور به خاك و خون كشيده ميشود، بل مزارع و باغ ها چنان ويران ميگردد كه بلاي قحطی هرات را اسيرگرسنگي و بيچارگي مينمايد. در پيامد اين رويداد مصيبت بار در سال ۸۶۳ هجری قمری (= ۱۴۵۸ م) طاعون جمع كثيري را به كام مرگ ميفرستد.
گر چه در دورهي ابوسعيد، جنگ هاي خونين، قحطي و طاعون دستآورد هاي دورهي شاهرخي را ويران مينمايد، با آنهمه ويراني «جوي سلطاني» يادگار دورهي ابو سعيد است.
با كشته شدن سلطان ابو سعيد در سال ۸۷۳ هـ . ق (= ۱۴۶۸ م) توسط امیر حسن بیگ، سلطان حسین بايقرأ به آساني شهر هرات را در ۱۰ رمضان ۸۷۳ هـ . ق( = ۱۴۶۸ م) تصرف مينمايد (خواند میر، ۱۳۶۲، ص۶۸) و وارث سرزميني ميگردد كه شناسنامهي آن مملو از جنگ، طاعون، قحطي، ويراني، يأس و نا اميدي است.
سلطان حسين ميرزا با حاكميت در چنين قلمروي، بناي مدنيتي را پي ميافكند، كه در ذهن و زبان تاريخ ماندگار ميماند. اين مدنيت با شكوه نتيجهي درايت و كياست سه چهرهي برازنده است:
الف)سلطان حسين ميرزا بايقرأ:
نيازي نيست كه به درايت سياسي و مديريتي سلطان حسين ميرزا اشارت شود. آنچه نياز به تأكيد دارد همانا شخصيت عرفاني و ادبي سلطان است. بايقرأ از سالكان طريقت نقشبنديه و از ارادتمندان مولانا جامي است. مردي است اديب و شاعر.[۲۶] فضاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي قرن نهم ماحصل درايت اين سلطان مقتدر است. نقش برازندهي نوايي در دايرهي چنين درايتي ميتواند دامن بگستراند.
- امير عليشير نوايي:
نوايي يار دبستاني سلطان است. سياست مداري است مدبر، سخنوري است ذواللسانين، سالكي است صاحبدل. ارادتش به مولانا جامي ژرف است و استوار. اين شخصيت بزرگ با گوهر مروّت و مدارا، محور دايرهي خرد و خرد ورزان است. بنا بر اين ويژگي است كه «ادوارد براون» ايشان را بديل «ماليناس سيلينوفِ» رومي ميداند. درايت و تأثیر گذاری معنوی نوايي به حدّي است كه آنگاه از دايرهي قدرت كناره ميگيرد تا در پرتو راهنمايي مرشدش و مرادش حضرت جامي طي طريق نمايد[۲۷]، اين كنارهگيري ذرّهيي از ارادتِ سلطان نسبت به وي را کاهش نمیدهد. بي گمان اين همه توانايي ريشه در عقل معاد دارد؛ معرفت شهودي كه ميتواند فضاي اجتماعي را در جهت فراست فرهنگي و مدنيتي جهت دهد.
- مولانا جامي: [۲۸] بنا بر اين اجمال، مدنيت تيموريان نتيجهي سه عامل مهم و بهم پیوسته است:
- پير و مرشد طريقت نقشبنديه، احياء كننده، صاحبنظر و شارح آراء و انديشه هاي ژرف بن عربي، نحوي، فقيه، مفسر، موسیقیدان،سخنور و صاحبدل، صاحب تحمل و تأمل؛ و خاوندگار هفت اورنگ، سلسلة الذهب و بهارستان، لوامع و نقدالنصوص…؛ بزرگي كه در پرتو «خلوت در انجمن و سفر در وطن» چله در ميان مردم ميكشد تا فرايند كمال را با تكامل تبيين نمايد. اين انگيزه و انديشهي شهودي ميتواند سبك عراقي را منبسط نمايد و گوهر مدنيت قرن نهم را با مروت و مدارا تبيين و تحكيم نمايد؛ مدنيتي كه با سرانگشتان بهزاد ها و سلطان علي ها تذهيب و مزيّن مي گردد.
- درايت سياسي
- فراست فرهنگي
- معرفت عارفانهنتيجه:به بیان دیگر، اولین نسل دودمان وحشت، به جای کلّه منار ساختن، به اعمار بند و انهار، مسجد و مکتب، کتابخانه و خانقاه مبادرت میورزند و قوانین یاسایی را لغو و فقه اسلامی را تطبیق مینمایند.[۳۰]بی گمان این از شگفتی های کم نظیر تاریخ است. آنچه محرز است، دورهي سلطان ابو سعيد دورهی جنگ و گریز اقتدارگرایان تیموری است. دورهي خونريزي، قحطي و طاعون است. دورهيي است كه بانوي فرهنگپرور خراسان بزرگ بانو گوهر شاد بيگم بيرحمانه كشته ميشود. با همهي اين واقعيات تلخ، در دورهي سلطان ابوسعيد فقه اسلامي تطبيق ميگردد و معرفت عارفانه، معرفت غالب جامعه است. به همان تناسب بازسازي به صورت لنگان لنگان ادامه مييابد. عربي در هرات ميگرديدبه زبانِ فصيح مي فرمود(حافظ ابرو، ۱۳۴۹، ص۱۰)متجلّي ز مظهرِ اعيانبلدي از معاظم بلداندر چنين مقطعي است كه امير علي شير نوايي در سه عرصه جريان ساز ميگردد:
- ( زين الدين محمود واصفي، ۱۳۴۹، ص۴۵۲)
- كه ندانم شريفتر ز هرات
- به خدايي كه وجه مطلق اوست
- ليس مثل الهرات في الآفاق
- گرچه بود از بلاد ملك عراق
- با مرگ سلطان ابو سعيد بار ديگر آتش تفرقه و جنگ آغاز ميگردد و سلطان حسين بايقرأ از ميان آتش و خون قد بر ميكشد و هرات، بهار مدني ديگري را تجربه مينمايد. بهار مدنيتي هرات در سروده هاي مولانا جامي و مو لانا بنايي چنين بازتابي دارد:
- به هر حال، شاهرخ میرزا با تثبیت قدرت و حوزهی اقتدار با همگامی و همیاری همسر فرهمندش به باز سازسازی و نو سازی هرات مبادرت میورزد. تثبیت امنیت و ثبات باالنسبهی دورهی شاهرخی، هرات ویران شده را جان دو باره میبخشد. دریغ این فرایند احیا و بازسازی با مرگ شاهرخ به پایان میرسد. خانه جنگی و جنگ بر سر اقتدار، همهی دست آورد های شاهرخی را به زیر سوال میبرد؛ جنگ هايي كه سرانجام با مسلط شدن سلطان ابو سعید بر هرات به گونهيي مؤقت به آرامش ميگرايد.
- یکی از نکته های شگفت تاریخی، تحول سریع در سلالهی تیمور است. دهشت، قساوت، ویرانی و کلّه منار ساختن تیمور بر هیچ کسی پوشیده نیست. شاهرخ میرزا فرزند چنین سفاکی است. [۲۹]
- نوايي در هر سه عرصه چهرهيي است شاخص. بي گمان راز ماندگاري نوايي در گذر پر و پيچ و تاب تاريخ، نهفته در اين سه عامل مهم و بهم پيوسته است.
- درايت سياسي
- فراست فرهنگي
- معرفت عارفانه؛بی گمان تساهل و مدارای معرفت عارفانه و نقش عرفان در تکوین مدنیت تیموریان، چنان برجسته است که میتوان از این آزمون گرانبها به عنوان راهبرد و راهکار در راستای چگونگی مبارزه با تروریزم و اکستریمیزم و تعامل با مقتضیات قرن بیست و یک، استفادهی بهینه نمود. تجلیل از امیر علیشیر نوایی با چنین چشم اندازی، میتواند دریچه های نو پژوهشی را بگشاید. چنین بادا ! سرچشمه ها:
- اين سه جريان، اضلاع كليدي مدنيت تيموريان هرات است؛ مدنيتي كه به مثابهي رنسانس شرق در حافظهي تاريخ ماندگار مانده؛ و نوايي نواي اين رنسانس بزرگ است.
- آرزو، عبدالغفور، شعر و شهود عارفانه، انتشارات ميوند، كابل، ۱۳۸۸
- آريانپور، امير حسين ، اجمالي از جامعه شناسي هنر، انجمن دانشكده هنر هاي زيبا دانشگاه، تهران، بي تا
- اسعدی، هومان، «مطالعهای سازشناختی در رسالات و نگارههای موسیقایی تیموری»، فصلنامۀ موسیقی ماهور، تهران، ۱۳۸۳ش
- اسفزاری، معین الدین محمد زمچی، روضات الجنات فی توصیف مدینة هرات، مصحح سید محمد کاظم امام، انتشارات دانشگاه تهران، تهران،۱۳۲۸
- سمرقندي، کمال الدین عبدالرزاق، مطلع السعدين و مجمع بحرين، به کوشش دکترعبدالحسین نوائی، موسسه مطالعات فرهنگی، تهران،۱۳۷۲
- باخرزی، عبدالواسع نظامی، مقامات جامی، به تصحیح نجیب مایل هروی، نشر نی، ۱۳۷۲
- پارسا بخارایی، محمّد، قدسیه (کلمات بهاءالدین محمّد نقشبند)، به تصحیح احمد طاهری عراقی، انتشارات طهوری، ۱۳۵۴
- جامی، مولانا نور الدین عبدالرحمان، هفت اورنگ، به تصحیح آقا مرتضی مدرس گیلانی ، چاپ دوم، ناشر : آهورا، تهران، ۱۳۸۷ خورشیدی.
[۱] ) شادي آمد غصه از خاطر برفت/ خر برفت و خر برفت و خر برفت ( مثنوي معنوي، دفتر چهارم)
[۲] ) محققان باور دارند که هشت محور یا کلمهی نخستین از ابداعات خواجه عبدالخالق غجدوانی است و سه محور وقوف عددی، وقوف زمانی و وقوف قلبی از ابداعات عارفانهی خواجه بهاء الدین نقشبند. (ر.ك: پارسا بخارايي، محمد، قدسيه (كلمات بهاءالدين محمد نقشبند)، به تصحيح احمد طاهري عراقي، تهران، انتشارات طهوري، ۱۳۵۴)
[۳] ) چنان در اطيعوالله غرقم كه از اطيعوالرسول بسي خجالت دارم چه رسد به اولي الامر.
[۴] ) خواجه عبيدالله احرار در جوانی به غایت نورانی و با هیبت و مهابت عظیم بود (واعظ کاشفی،مولانا فخرالدین علی بن حسین. رشحات عین الحیات،ج ۲، ص۴۱۴) و وقتی که در هرات زندگی مینمود در معرکه های کشتی شرکت میکرد و در حمام شانزده تن را پیوسته مالش میداد. (میرعبدالاول نیشابوری ، احوال و سخنان خواجه عبیدالله،صص۳۳-۳۲)
[۵] )در برخی منابع آمده است که خواجه عبیدالله احرار در هنگام اقامتش در هرات از عارف بزرگ مولانا سعدالدين كاشغري و شيخ بهاء الدين عمر دقایق عمیق علمی و عرفانی را آموخته است؛ و در مدت پنج سال اقامتش در هرات پیوسته با شيخ بهاء الدين عمر مأنوس و محشور بوده است.
[۶] ) و نيز ر.ک: اسفزاري، روضات الجنات في اوصاف مدينه هرات، ج۲، صص۷-۳۳۶؛ و نيز: سمرقندي، مطلع السعدين في مجمع بحرين،ج۲،صص۹-۱۳۹۸٫
[۷] ) نوايي پس از سال ها خدمت گذاري، سرانجام از سياست و قدرت كناره ميگيرد و با پير و مرادش محشور و مأنوس ميشود. انشاد «لسان الطير» بيانگر معرفت شهودي اوست.
[۸] ) لسان الطير» داراي۷۰۰۰ بيت است. اين اثر وزين را نوايي با توجه به «منطق الطير» شيخ فريدالدين عطار سروده شده است.
[۹] ) «نسايم المحبه» در برگيرندهي شرح حال خواجه عبيدالله احرار است.
[۱۰] ) نوایی آثار زيادي را به ارمغان گذاشته است. به اجماع محققان مهمترين اثر آن «خمسه» است كه دارای ۶۴۰۰۰ بيت ميباشد. «خمسه» مبتنی بر پنج مثنوي است. «تحية الابرار» نخستین بخش آنست. كه بر ارکان اخلاق و تصوّف اسلامي بنا یافته است.
[۱۱] ) مولانا جامی اموال و املاک خواجه عبيدالله احرار را ره توشهي بهشت ميداند:
هزارش مزرعه در زیر کشت است که زاد رفتن راه بهشت است
مثنوی یوسف و زلیخا
[۱۲] ) به پيروان ابو منصور محمد بن محمد ماتريدي (۳۳۳ – ۲۵۰ هـ) – كه از اكابر علماي علم كلام در سمرقند ميباشد – ماتريدي ميگويند. «التوحيد» و شرح كتاب «فقه اكبر» از آثار مشهور ابو منصور است. حنيفيان خراسان و فرا رودان بيشتر از نظر كلامي ماتريديه اند.
[۱۳] ) مولانا عبدالرحمان جامي از شارحان بزرگ آثار شيخ اكبر است. (قولي است كه جملگي برآنند)
[۱۴] ) جهت معلومات بيشتر ر.ك: شعر و شهود عارفانه، به همين قلم، صص ۲۲ و ۲۶ ؛ و نيز: شبلي نعماني، شعر العجم، ص۱۷۱ ؛ و نيز: محمد رضا شفيعي كدكني، شاعر آينه ها،صص ۳۸ و ۳۹ ؛ و نيز: امير حسين آريانپور، اجمالي از جامعه شناسي هنر، صص۲۲۹-۲۲۴
[۱۵] ) برخي از محققان باور دارند كه كه در تاريخ ادبيات شعر تركي، «طرز تازه» در واكنش به سبك «يسوي» ايجاد شده است. سبك يسوي چونان سبك عراقي است و خواجه احمد يسوي از سخنوران به نام اين سبك. محمد بن سليمان فضولي سبك نوايي را متّصف به «طرز تازه» نموده و از سبك نوايي با افتخار پيروي نموده است. نظيره سازي هاي فضولي اين تتبع و پيروي از نوايي را مستند مينمايد.
[۱۶] ) به باور برخي از سخن شناسان سبك و نظيره سازي صائب تبريزي نيز استمرار و تداوم طرزه تازهيي نوايي است.
[۱۷]) ۲۹ اثر منظوم و منثور امـير عليشـير نوايي به زبان ترکی جغتايي است .
[۱۸] ) چهار قرن قبل از امير عليشير نوايي، شيخ محمود كاشغري (۴۰۶هـ ) به مقايسهي زبان عربي و تركي پرداخته؛ و اين دو زبان را چون دو اسپ شرطبندي دانسته است.
[۱۹]) نوايي در مقدمهي «محاكمةاللغتين» نگاشته است: «بايد دانست كه ترك از عجم تيز فهم تر و بلند ادراك تر و از لحاظ خلقت صافي تر و پاك تر خلق شده است؛ و عجم از ترك از جهت تعقل و علم، دقيق تر و از حيث كمال و فضل عميق تر به ظهور آمده است.» با توجه به دو واژهي «خلق» و «ظهور» ميتوان گفت كه در باور نوايي برتري ترك بر عجم، برتري ذاتي است و برتري عجم بر ترك برتري عرضي؛ و این نکتهی شگفتی است.
[۲۰] ) ر.ك: در خانهي آفتاب (سيري در احوال و آثار بيدل)، ص ۳۳، به همين قلم
[۲۱] ) مینیاتورهای مکتب نقاشی شیراز از لحاظ رنگ آمیزی کمرنگ تر از مینیاتورهای مکتب هرات است.
[۲۲] ) اين تداوم قدرت ترك تباران در ايران با دودمان هاي صفویه، قره قوينلو و آق قوينلو، زنديه، افشاريه، قاجاريه و غيره ادامه مييابد.
[۲۳] ) اختلاف خونين قدرت طلبانهي پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقرأ) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان) قدرت متمركز تيمور را دچار تجزيه و فروپاشي مينمايد.
[۲۴] ) ۳۱ پسر، نوه، نتیجه ونتیجه زاده.
[۲۵] ) بار نخست: ۲۵ شعبان سال ۸۶۲ هـ . ق (مطابق ۱۴۵۷ م). بار دوم: ۸۶۳ هـ . ق (مطابق ۱۴۵۸ م)
[۲۶] ) رسالهي معما در شعر و مناظره گل و مل بايقرأ مشهور است.
[۲۷] ) رابطهي جامي و نوايي (مراد و مريد) به گونهيي عاشقانه و عارفانه است كه جامي بيشتر نوشتههايش را به تقاضاي نوايي به رشتهي تحرير در آورده است. مرثيهيي جانسوز نوايي بيانگر اين رابطهي شهودي وصف ناپذير است:
هر دم از انجمن چرخ جفايي دگرست
هر يك از انـجُـم او داغ بلايي دگرست
[۲۸] ) مولانا «نورالدين عبدالرحمان جامي» به سال ۸۹۸ هـ .ق مصادف با ۸۷۲ خورشيدي، جان به جان آفرين سپرده است.
[۲۹] ) یکی از چهره های شاخص فرهنگ و هنر شاهزاده بایسنغر است، چهره ی است شناخته شده و ماندگار.