محمد شاه واصف باختری از شاعران فارسیزبان به نام افغانستان است که در جوزای (۱۳۲۱)، در بلخ زاده شد. وی لیسه باختر و حبیبیه را در افغانستان خوانده است. درسال (۱۳۴۵) لیسانس زبان و ادبیات فارسی دری را از دانشگاه کابل به دست آورده؛ مدتی ویراستار کتابهای درسی وزارت تعلیم و تربیه بودهاست. وی در سال (۱۳۵۴) گواهینامه ماستری را در آموزش و پرورش از دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک به دست آورد. از سال (۱۳۴۶) تا سال (۱۳۷۵)، عضو ریاست دارالتألیف، مدیر مسؤول مجله ژوندون ارگان نشراتی انجمن نویسندهگان افغانستان و دبیر بخش شعر آن انجمن بود. سالیان چند در پشاور به سر برد و اینک به عنوان پناهنده، در ایالات متحده آمریکا زندگی میکند. استاد واصف باختری در حال حاضر در علم ادبیات و تاریخ ادبیات دری فارسی عالم بی بدیل و بینظیر میباشد. درغزلسرایی به ملک الشعرا بهار و در سرایش شعر نو به مهدی اخوان ثالث پهلو میزند.
از واصف باختری تا اکنون هفت دفتر شعر و یک گزینه از میان این هفت دفتر و کتابی در زمینهٔ عرفان و شعر فارسی به نام نردبان آسمان چاپ و انتشار یافته است که چیزی شبیهٔ کتاب عبدالحسین زرین کوب به نام پله پله تا ملاقات خدا است. او این کتابها را نوشته است: و آفتاب نمیمیرد، از میعاد تا هرگز، از این آیینه بشکسته تاریخ، تا شهر پنج ضلعی آزادی، دیباچهیی در فرجام، در استوای فصل شکستن، مویههای اسفندیار گمشده، دروازههای بسته تقویم.
آثار پژوهشی،ادبی دیگر و همچنان ترجمه واصف باختری از این قراراند: سرود و سخن در ترازو، گزارش عقل سرخ، درنگها و پیرنگها، بازگشت به الفبا، اسطوره یی بزرگ شهادت.
یک غزل حماسی
آنکه شمشیر ستم بر سر ما آخته است
خود گمان کرده که برده ست، ولی باخته است
های میهن، بنگر پور تو در پهنه رزم
پیش سوفار ستم سینه سپر ساخته است
هر که پرورده دامان گهر پرور تست
زیر ایوان فلک غیر تو نشناخته است
دل گُردان تو و قامت بالندهشان
چه بر افروخته است و چه بر افراخته است
گرچه سر حلقه و سرهنگ کماندارانست
تیغ البرز به پیشت سپر انداخته است
کوه تو، وادی تو، دره تو، بیشه تو
در سراپای جهان ولوله انداخته است
روی او در صف مردان جهان گلگون باد!
هر که بگذشته ز خویش و به تو پرداخته است