نکوهشگران و منتقدان موسیقی معاصر افغانی به این باورند که بار دیگر غیبت کبرای موسیقی در افغانستان فرا رسیده است. پیشتر از آنکه اما به رد یا قبول این عقیده پرداخته باشم، می خواهم نظر شتابزدهای به دوازده سال اخیر موسیقی افغانی بیاندازم و به دنبال آن حرف خودم را نیز با شما شریک سازم.
نزدیک به تمامی مطالعات، نقد و پژوهات بر موسیقی افغانستان، چه از دید یک مورخ یا موسیقی شناس غربی و یا از قلم یک نویسندۀ افغان، یا که بیشتر در احاطه اتنوموزیکولوژی (موسیقی شناسی قومی/ انسان شناختی موسیقی) صورت گرفته، یا از دریچۀ سیاستها و سیاسی اندیشیها تحلیل شده، یا با معیارهای زیبایی شناسی ارزیابی گردیده و یا هم به زبان تاریخ نگاری و تذکره نویسی به آن پرداخته شده است.
به جرات میتوانم بگویم تا بدانجا که من دیده و خواندهام، آثار پژوهشی موسیقی افغانی، بیشتر در حاشیهها به نفس علم موسیقی ناخنک زده است.
به گونه مثال، هیچ اثر تحقیقی که ژانرهای موسیقی افغانی را برابر با اصول مکتبی این علم تدوین و جمع بندی نموده، حدود و ثغور هر کدام را تعین و ویژیگی هاى موسیقایی آنها را شکافته و برشمرده باشد، حوزه هاى مستقل موسیقی در افغانستان را فراتر از یک برشماری ناقص مورد کاوش قرار داده باشد، و یا در سبک شناسی موسیقی افغانی واکاوی علمی نموده باشد؛ یا وجود ندارد ویا که من اقبال دسترسی به آن را نداشته ام.
و این نیز بدان معنی نیست که مثلاً من در این فرصت سخت اندک، بتوانم این کوتاهی را جبیره کنم.
جشن تنبورها
با پایان خاموشی پنج سالۀ موسیقی در سال ۲۰۰۱، بزودى کاروان هنرمندان بیشترینه از پاکستان به سوی افغانستان براه افتاد. در ابتدا این تازه رسیده گان، و از آن میان بیشتر جوان تر ها برای تامین نیازمندی های حیاتی خویش، به اشتراک و اجرا در مجالس عروسی، جشن ها و بزم ها پرداختند و هنوز از کنسرت سخنی و خبری نبود.
جوانتر ها آهسته آهسته با فاصله گرفتن از مکتب قدیم موسیقی افغانی، دست به ایجاد ساختار ها و زمینه ها بخاطر شکل دادن به موسیقی نوین افغانی زدند و دانشی را که در غربت فراگرفته بودند در قالب تجربه های نوپا بکار بستند. اما به علت نبود امکانات و زمینه های تخنیکی و مادی و نیزبه علت به روز نبودن دانش موسیقی آنها، آن تجربه های نخستین برای یک تغیر و یک تکانه کافی نبود.
عودت کنندهگان راههای دور
سال ۲۰۰۳، آغاز بازگشت فرزندان موسیقی از راه های دور، از سرزمین های غربی به سوی خانه بود. نخستین قدم را با همه دلنگرانی هایش، من برداشتم. بزودی بساط نخستین کنسرت را در ستدیوم ورزشی کابل که تا دیروز قربانگاه بود، چیدیم و بی هیچ حمایتی از هیچ سوی، برای اجرای آن از کیسۀ خود هزینه فراهم نمودیم.
به دنبال آن، نخستین آلبوم ویدیویی محصول داخل افغانستان پس از خاموشی و جنگ را بنام “سلام افغانستان” به بازار فرستادیم. با نشر آن آلبوم، موسیقی برای بار نخست بدان گستردگی با نقش فراتر از معمول و شناخته شدۀ آن در افغانستان ظهور کرد و آشتی، همبستگی، صلح و احیای دوبارۀ رابطه های گسسته را نوید داد.
با گشایش درهای بازگشت به سوی خانه، هنرمندان صاحب نام و اثر گذار دیگر نیز به دنبال هم یگان و دو گان برگشتند و با امکانات داشته و نداشته، شروع به فعالیت نمودند. اما هنرمندان بزرگ یا افسانه های زنده چون ظاهرهویدا، ناشناس، احمد ولی، ځلاند و تنی چند دیگر هرگز برنگشتند.
مردم خواب برگشت باشکوه این افسانه ها را می دیدند؛ خوابی که هرگز به حقیقت نپیوست. امروز نسل های جوانتر با این بزرگان کمتر آشنایی دارند؛ نه تنها به لحاظ برنگشتن شان، بلکه بخاطر آنکه آنها نتوانستند آثاری بیآفریند تا رابطۀ خود را با نسل جوان و دلنگرانی های آنها تامین کنند و پیوند ها را زنده و جوشان نگهدارند.
نسل جوان مشکلات و خواب های پریشان خود شانرا داشتند و هنوز نیز دارند که هرگز از سوی این بزرگان یا درک نشدند و یا که در آثار آنها اقبال باز آفرینی نیافت، و چنین بود که پل رابطه ها میان آنها ویران گشت.
انقلاب رسانهها
سومین موج عودت کننده ها، همزمان با انقلاب رسانه یی در افغانستان به سوی کشورسرازیر شد. مردم هر روز شاهد گشایش شبکه های تازۀ تلویزیونی، چینل های رادیویی و گسترش رسانه های چاپی بودند. رفته رفته آزادی رسانه ها، زمینه های فعالیت آوازخوانان جوان بزرگ شده و گاه متولد در غرب را در کشور هموار می کرد. نخست ویدیو کلیپ های موسیقی شان بازار ها را انباشت.
به دنبال آن خود شان نیز به افغانستان شروع به سفر نمودند. شمار اعظم این آوازخوانان به منظور امرار معاش و تجارت به سوی افغانستان یا “سرزمین فرصت ها” که تازه از سوی غرب رونمایی شده بود، هجوم آوردند. بیشترین شمار آوازخوانان این دسته، پروردۀ فرهنگ “طوی گردی” و محصول ریتم های تند رقص و پایکوبی بودند. شنونده های آنها میان سنین ۱۲ تا ۱۸ بود که موسیقی را با چشمان خود می شنیدند.
همراه با ورود این دسته از آوازخوانان، موج کلانی از موسیقی های رقص، پارتی و باشگاه های شبانه، بازار های بسته و خسته از جنگ و روزمره گی های دلتنگ را مورد حمله قرار داد.
موازی با این هرج و مرج، برنامۀ مشهور “ستارۀ افغان” و جشنوارۀ موسیقی شبکۀ تلویزیونی آریانا، از درون کاستی ها و مشکلات فرا راه، زمینه را برای کشف و رشد استعداد های نو از درون کشور و نیز گرد همآیی استادان، پیش کسوتان و نام آوران موسیقی افغانی بخاطر تجلیل از هنر و هنرمند فراهم نمودند.
بازده این همه جوشش، شکل گیری دو موج و دو جبهۀ موازی در کنار هم و یا در برابر هم بود:
یک: موسیقی اندیشمند
دو: موسیقی رقص و عروسی
حلوای فناوری (تکنالوژی)
پیدایش فضای مجازی و خاصه شبکه های اجتماعی و دستآوردهای عظیم فناوری، دنیای موسیقی را در جهان و افغانستان از ریشه دیگرگون ساخت و برای ملتی که دهه های متوالی از جهان بریده بود، ارزش های هنر را از نو تعریف نمود.
از آن زمان به بعد، افزون بر دستآورد های بزرگی چون آزادی برای ایجادگری و هنر و سهولت در دسترسی به آثار موسیقی جهان که خود بحثی جداست، موسیقی به یک امر غیر حرفوی، آرایشی و یک پدیدۀ بزمی و مجلسی با کیفیت پایین و کمیت نهایت بالا مبدل شد و بخش قابل ملاحظه ای از شنونده ها خود به تولید کننده گان موسیقی تبدیل شدند. آواز خوانی کار خیلی ساده و سفر یک شبه شد.
هرکی یک لپ تاپ، یک مایکروفون و یک نرم افزار “آتو تیون” یا “میلوداین” (وسیلۀ سُرکاری یا کوک کردن آواز) در اختیار داشت، توانست از کنار بستر خواب خود اثر خود را با کیفیت ضبط خوب به دورترین نقطۀ جهان بفرستد. در حقیقت، فناوری برای شمار کلانی از بی هنران، راه میانبر نام آوری و نان آوری شد.
تکنالوژی و گسترش فضای مجازی ، چهار بازده کلان داشت:
یک: برای هنرمندان واقعی زمینه های گسترده تر و بهتر آفرینش و تولید و نیز دسترسی به دانش وسیعتر و شنوندۀ بیشتر را فراهم نمود.
دو: برای هنرمند نماها، یکشبه ره صد سالۀ نان و نام را هموار کرد.
سه: برای دوستداران موسیقی، اما امکانات آنرا فراهم ساخت تا به موسیقی های دلخواه خود و آثار هنرمندان جهانی که حتی روزی در خواب شان هم نمی آمد، دسترسی پیدا کنند.
چهار: برای دکان هنرمندان ایجادگر، به خاطر دسترسی سهل و رایگان و لایتناهی شنونده ها به آثار موسیقی، اعلان پایان آب و نان بود.
ظهور مافیای موسیقی (شبکه های زیر زمینی)
موسیقی زیرزمینی یا “اندرگروند” در اصل شامل طیف گستردهای از ژانرهای مختلف می شود که بیرون از فضای مسلط موسیقی های مروج یا “مین ستریم” مفس می کشند که شنونده های آن را معمولاً اقلیت های خیلی خورد تشکیل میدهد.
هنرمندان این موج، یا بخاطر تضاد ذایقهها و ارزشهای آنان با جو عمومی، یا به علت آزادیهای بیشتر سیاسی، عقیدتی، هنری و مذهبی، و یا به منظور مخالفت با موسیقی های تجارتی زمان شکل می گیرد. شماری از این موسیقی ها یک روزی به مسیر عام روی زمین می پیوندند و شماری نیز همچنان در زیر زمین، زندانی و مخفی می مانند.
زیر زمینی یا اندر گروند بودن موسیقی هرگز به معنی خوب یا خراب بودن آن نمی تواند باشد. معمولا خود مردم خالقین هنر و موسیقی های زیرزمینی اند تا به وسیلۀ آن، صدای اعتراض و پرخاش خود را یا در برابر نظام های مستبد و غیر عادلانه ویا در برابر شماری از ارزش های دیگر بلند کنند.
اما بخش قابل ملاحظۀ موسیقیهای گویا زیرزمینی در افغانستان بر خلاف این قاعده، بیشتر توسط غربی ها بوجود آمد تا به همدیگر و به جهان و رسانه های غربی نشان دهند که آزادی، دموکراسی و حقوق بشر حلال زادۀ غرب است و افغانستان تنها آنرا به فرزندی گرفته است.
ظاهراً این موج زیر زمینی، در اعتراض به جو سیاسی – اجتماعی – فرهنگی امروز افغانستان ظهور کرده است، اما وقتی به هویت ایجادگران آن پی میبرید، یقین پیدا میکنید که زیر این کاسه نیم کاسهای است.
قابل ذکر است که منظور من از “شبکه های زیرزمینی” نه ژانر موسیقی “اندرگروند” یا زیرزمینی، بلکه مافیای زیر زمینی غیر افغانی است.
در افغانستان امروز، هیچ سبک و ژانر موسیقی به صورت رسمی سانسور نمی شود. نظام حاکم نه غیرت حمایت و نه زهرۀ سانسور دارد. باید دید چرا این جمع پریشان، موسیقی خود را بدون هیچ ضرورتی زیر زمین پنهان کرده اند.
چند شهروند آب و نان گم کرده و فرصت طلب از چند کشور غربی، که در این وطن مادر مرده در جستجوی مدینۀ فاضلۀ امکانات بی کران برآمدهاند؛ با بوق و کرنا و فضا سازی در رسانههای بین المللی توجه تمویل کنندههای جهانی یا به اصطلاح شکاریان پروژه “دونر ها” را بسوی خود جلب می کنند.
این مافیا بر اساس معادلۀ ساده و تازه کشف شده دریافته اند که این تمویل کنندهها همه تشنۀ خبر عاجل یا “بریکنگ نیوز” به شیوۀ ژورنالیزم زرد اند و فقط به بوق رسانه های خودشان گوش میدهند. این که انعکاسات فعالیت های این گروه مافیایی در رسانه های معتبر غربی، چه نقش کلانی در ویرانگری تصورات عامۀ بی خبر غرب از افغانستان دارد، درد و نبردی جداست.
شمار قابل ملاحظۀ از جوانانی که شکار این فرصت طلبان شده اند، پس از مهاجرت دور و دراز در ایران و یا حتی تولد در آن کشور به وطن برگشته اند. در میان آنها استعدادهای فراوان و غیر قابل انکاری دیده میشود که گاه کم و بیش در کشور میزبان آموزش موسیقی نیز دیده اند.
آثار موسیقی آنها بیشتر متاثر از موسیقیهای غربی اما از طریق پایپ لاین موسیقیهای زیرزمینی در ایران است و اغلب به سبکهای غیر معمول و کمتر عامه پسند مانند “دیث میتل راک” می آفرینند.
آوازخوانان این گروهها بجای آوازخوانی، با خشونت می غرند و فریاد میزنند. این دسته از جوانان از کودکی و یا بدو تولد، سراسر زندگی مهاجرت را در کشور های میزبان با دشوار ترین چالش های اجتماعی دست و پنجه نرم کرده اند و روح شان انباشته از خشم در برابر زندگی است. به همین خاطر به دنبال راه و روشی در موسیقی برآمده اند تا درد ها، نفرت و آرزو های برنیامدۀ خود را به کمک آن هرچه بلند تر و خشن تر فریاد کنند.
در عوض، هر چه به افغانستان نزدیک تر شویم، صدا ها تلطیف میشوند و دیت میتل راک (یا موسیقی خشونت) به پنک راک (یا نوعی از موسیقی اعتراض) چهره عوض میکند. ما در چند سال پسین، شاهد ایجاد آثار شبه پنک در افغانستان بودهایم که با تاسف هیچ یک اقبال قبول نیافته اند
در افغانستان هیچ امیدی برای حمایت مادی از استعداد این جوانان هنرمند وجود ندارد. یگانه امیدواری تنها تمویل کننده های پولدار بین المللی است که تا رسیدن به گاو صندوق های شان، باید آدم از دهلیز های تنگ و ترش بی انتها بگذرد. آن دهلیز ها از شب نشینی های پشت دیوار های بسته کارکنان غیر افغان موسسات بین المللی شامل سفارتخانه ها، موسسات و نهاد های جهانی مانند ملل متحد، بانک جهانی، موسسات اید و غیره میگذرد.
مافیای زیرزمینی موسیقی، این جوانان تشنه و گرسنۀ هنر را به رایگان به گروگان گرفته، آنها را بنام تجربه های جهان آزاد بسوی گریز از کشور، مواد مخدر و انحرافات جنسی سوق می دهد. این استفاده جویان برای جوانان خسته از جنگ، بیکاری، بی معاشی و بی سرنوشتی که به ساده ترین سرگرمی ها نیز دسترسی ندارند، کشنده ترین گزینه را زیر نام موسیقی پیشکش می کنند؛ و برای بازاریابی بهتر، مرده خاک سیاست را نیز بر سر و روی فعالیت های خود می پاشند.
این مافیا مثل یک فیل عظیم الجثه ای نامریی خانه را پر کرده است اما به چشم دیده نمیشود. تنها زمانی به وجود آن پی خواهیم برد که خانه از پای بست بغلطد. چقدر درد آور است وقتی نظام – این بدمعاش لت خوار – که به خاطر گوشۀ چادر یک نو جوان آواز خوان، در کمال غیرت فتواها و ماجرا ها و جنگ هفتاد و ملت را راه می اندازد، در برابر گنده گی و عفونت این دجالان مافیایی، زبان خود را می بلعد و مثل بت برنجی خاموش می گزیند.
موسیقی امروز افغانستان
ما به حیث یک ملت، کمتر سروکاری با تعادل داشته ایم. همیشه از یک بی نهایت به بی نهایت دیگر و از یک افراط به افراط یا اکستریم دیگر غلطیده ایم. از خاموشی مطلق پنج ساله تا فرهنگ آلترنتیف زیر زمینی مافیای غرب دیوانه راه عجیب، ناممکن و درازیست که ما اما آنرا به آسانی و سرعت می پیماییم.
ما امروز در بحبوحۀ بحران اصول، قواعد و ارزش های موسیقی افغانی قرار داریم. هیچ قاعده ای و هیچ اصلی در موسیقی افغانی دیگر نه تغیر پذیر و نه تغیر ناپذیر است. امروز به علت نبود دستگاه های مسوول پرسشگری و پاسخدهی، هر مسافری که از کنار این گنج باد برده میگذرد اجازه و علم آنرا دارد تا گوشۀ از آنرا دستکاری کند. مرز های میان رنگ ها و ننگ ها در این موسیقی کمرنگ شده است.
شماری از ژانر های مروج در موسیقی افغانی پس از ۲۰۰۱ را بر می شماریم تا تصور بهتری در مورد جو حاکم بر هنر موسیقی در افغانستان داشته باشیم:
* موسیقی رقص یا به اصطلاح “ساز مست”: این سبک، معمول ترین و پول ساز ترین ژانر در موسیقی امروز افغانی به شمار می آید. شیوۀ مذکور که یکی از شاخه های موسیقی پاپ به شمار میرود، نه از میان مردم بلکه از سوی تهیه کننده گان و تاجران موسیقی و شماری از هنرمندانی که در آرزوی خواب یکشبۀ شهرت و معاش به آن روی آورده اند؛ بوجود آمده و با بوق و کرنای شبکه های جوان پسند رادیویی و تلویزیونی ترویج میگردد. تصنیف و شعر در این شیوه از پایین ترین نقش برخوردار است. این ژانر در افغانستان فقط به چند ریتم تند و سریع افغانی و بالیوود خلاصه می شود.
آوازخوانان و گروه های این شیوه، در حقیقت شبیه “طوی گرد” های قدیم اند که زمانی اجازه داشتند تنها در عروسی ها آواز بخوانند؛ ولی امروز به خاطر کمرنگ شدن ارزش ها و استندرد های اصیل در موسیقی کشور، بلند ترین کته گوری های جوایز معتبر موسیقی افغانی را نیز از آن خود می کنند.
* موسیقی پاپ: که بیشترینه به عنوان موسیقی محبوب روز و همچنان موسیقی تجارتی تعریف می شود؛ امروز در افغانستان عمیقاً تحت تاثیر موسیقی سینمای بالیوود و شبح موسیقی جوان پسند غربی با جلوه های از موسیقی های روز تاجیکی، ازبکی و گاه ایرانی قرار دارد. معمولاً میلودی های نهایت مردم پسند و مصرفی در این سبک استفاده می شود و شنونده های کم توقع و سهل پسند می توانند آنرا به آسانی و سرعت بخاطر بسپارند.
* فولک پاپ: این ژانر بعد از ظهور گروه “باران” به مثابۀ یک ژانر مستقل در افغانستان شناخته شد. چنانکه از نام آن نیز هویداست، این سبک آمیزه ای از موسیقی های پاپ و فولکلور بوده و در آن، میلودی ها، ترانه ها و آرایه های فولکلوریک با ویرایش و کاربرد تکنیک های موسیقی محبوب روز اجرا می شود. سبک فولک پاپ امروز یگانه شیوه موسیقی در قطار موسیقی های مدرن و جوان پسند در افغانستان است که هنوز هم جلوه ها و نغمه های اصیل افغانی هر از گاهی در آن شنیده می شود.
* رپ / هیپ هاپ (گپ): این ژانر که به جز از فرصتی خیلی کوتاه در آغاز تحولات سیاسی، در افغانستان بازاری نداشت، پس از ظهور افغانی شدۀ آن بنام “گپ”، اینک روز تا روز بسوی مردمی شدن می رود. (“گپ” که محصول تلاش های خودم بوده، نبشتۀ جداگانۀ را طلب می کند و از فرصت بحث امروزین ما بدور است).
* موسیقی راک: این ژانر بنابر درک نادرستی از آن در افغانستان، بیشتر به گریزگاه جوانان از فشار های روحی و نیز به دستاویز مافیای موسیقی برای اغفال نسل خسته از چندین جنگ و مهاجرت مبدل شده است. امروز اشکال گونه گون آن از آلترنتیف راک، تا پنک راک و ثقیل ترین اشکال آن به شمول دیت میتل راک … خیال می کند زیر زمینی های موسیقی افغانستان را می لرزاند، بی آنکه برای زیر زمینی شدن آن توجیهی سراغ شود.
آوازخوان کابلی، آهنگساز آمریکایی، نوازنده افریقایی، مرتب موسیقی آلمانی، انجنیر ثبت آواز پاکستانی، ستدیوی ثبت ازبکستانی، شاعر ایرانی، کارگردان ویدیوی هندوستانی با بینندۀ افغان و گاه نیمه افغان … همه در یک معجون نا متنجانس گرد آمده اند و یگانه وجه اشتراک شان، هفت پردۀ موسیقی است که آنهم جغرافیا نمی شناسد!
* موسیقی کامپیوتری: درهر گونه موسیقی که در ترکیب صدا، پردازش سیگنال دیجیتال، مهندسی صدا، آکوستیک و روانشناسی صدا از کامپیوتر استفاده شده باشد، موسیقی کامپیوتری نامیده میشود. جهان از این شگرد، بیشتر در آن شمار از ژانر های موسیقی استفاده می کند که با روح آن در خوانش باشد. اما در موسیقی امروز افغانی بنابر کمبود نوازنده گان مجرب، فقدان خلاقیت و گاه بلند بودن هزینه های ترتیب موسیقی، رد پایی از موسیقی کمپیوتری را تقریبا در تمام شیوه های مروج و محبوب می یابیم که اغلب به ویرانی و یکنواختی آن اثار می انجامد.
* موسیقی های مهجور: موسیقی های محلی، غزل، زورخانه یی، مجالس حجره، موسیقی های سازی و تکنوازی، نعت خوانی و موسیقی های مذهبی در مجموع و ده ها سبک دیگر؛ با حسرت که امروز مهجور مهجور مانده اند. اکثر این سبک ها از شر حملۀ موسیقی های مدرن و برقی به دور ترین روستا ها پناه برده اند و دیگر در شهر ها بازاری ندارند.
موسیقی امروز افغانستان شاید بی بستر ترین موسیقی جهان باشد. بیشتر به یک مسافرخانه شبیه است تا “خانه” و رابطۀ که فصلی و نسلی را در جغرافیای واحدی بصورت یک قاعدۀ تاریخی نمایندگی کند، میان آثار هنرمندان افغانستان وجود ندارد. اعظم آثار، محصول کار ناهمآهنگ چندین فرد یا گروه نامتناجنس است که نه همدیگر را می شناسند، نه همدیگر را دیده اند، نه با محتوای آن موسیقی آشنایی دارند و نه حتی از نیت آوازخوان و آهنگساز آن اثر نیم نخود آگاهی دارند.
آوازخوان کابلی، آهنگساز آمریکایی، نوازنده افریقایی، مرتب موسیقی آلمانی، انجنیر ثبت آواز پاکستانی، ستدیوی ثبت ازبکستانی، شاعر ایرانی، کارگردان ویدیوی هندوستانی با بینندۀ افغان و گاه نیمه افغان … همه در یک معجون نا متنجانس گرد آمده اند و یگانه وجه اشتراک شان، هفت پردۀ موسیقی است که آنهم جغرافیا نمی شناسد!