نوشته حاضر ممکن بی ربط با نوشته دوست ما فريدون رسولی نباشد که چندی پیش درمورد ابتذال در موسیقی فعلی افغانی تحت عنوان موسیقی افغانی سرگردان در شکل پردازی های بی محتوا درهمین سایت به نشرسپرده شد ولی با این تفاوت که موضوعش موسیقی نیست بلکه سینما است.
نوشته آقای فریدون رسولی مرا هم واداشت تا چند سطری درمورد وضعیت سینمای فعلی کشور بنویسم هرچند با بعضی ازنظریات ایشان درمورد وضعیت موسیقی افغانستان کاملاً موافق نیستم.
به نظر من این درست است که با مرور کوتاهی بر فرآورده های فرهنگی – هنری کشور، نه تنها درموسیقی بلکه دربرنامه های تلویزیون ها و فلمهای اخیراً ساخته شده در کشور بصورت کل میتوان آشفتگی¬ ای را لمس کرد، درحالیکه آثارانگشت شماری نیزهستند که هدف و اندیشه ای درآنها دیده میشود. به همین اساس بعضی از مقایسه هایی را که ایشان بین آوازخوانان افغانستان وآوازخوانان ایران نموده بود به نظرمن چندان منطقی به نظرنمیرسد و اگر درآینده های نزدیک فرصت لازم بدست آمد درباره نوشته وی هم میشود یک نقد نوشت.
به نظرمن بهتراست این آشفتگی موجود را بررسی و تحلیل تجزیه نمود تا به دلایل مختلفی که درایجاد چنین اوضاع نقش داشته اند دست یافت.
نوشته حاضر ممکن بی ربط با نوشته دوست ما فريدون رسولی نباشد که چندی پیش درمورد ابتذال در موسیقی فعلی افغانی تحت عنوان موسیقی افغانی سرگردان در شکل پردازی های بی محتوا درهمین سایت به نشرسپرده شد ولی با این تفاوت که موضوعش موسیقی نیست بلکه سینما است.
نوشته آقای فریدون رسولی مرا هم واداشت تا چند سطری درمورد وضعیت سینمای فعلی کشور بنویسم هرچند با بعضی ازنظریات ایشان درمورد وضعیت موسیقی افغانستان کاملاً موافق نیستم.
به نظر من این درست است که با مرور کوتاهی بر فرآورده های فرهنگی – هنری کشور، نه تنها درموسیقی بلکه دربرنامه های تلویزیون ها و فلمهای اخیراً ساخته شده در کشور بصورت کل میتوان آشفتگی¬ ای را لمس کرد، درحالیکه آثارانگشت شماری نیزهستند که هدف و اندیشه ای درآنها دیده میشود. به همین اساس بعضی از مقایسه هایی را که ایشان بین آوازخوانان افغانستان وآوازخوانان ایران نموده بود به نظرمن چندان منطقی به نظرنمیرسد و اگر درآینده های نزدیک فرصت لازم بدست آمد درباره نوشته وی هم میشود یک نقد نوشت.
به نظرمن بهتراست این آشفتگی موجود را بررسی و تحلیل تجزیه نمود تا به دلایل مختلفی که درایجاد چنین اوضاع نقش داشته اند دست یافت.
درآثارموسیقی کشورکه درحال حاضر رو به تغییرروزافزون است، میتوان جهش نسبتی را مشاهده نمود که به نظرمن انتقاد نمودن ازآن درست به نظرنمیرسد، زیرا وارد شدن یا وارد آوردن تغییردرهرعرصه ای از زندگی یکی ازخصایص گذشت زمان است که چه هنرموسیقی و چه سایرهنرها بدلیل پویایی و مرتبط بودن با مسئله تخلیق، خلاقیت، نو آوری و نوسازی بیشترازسایرعرصه ها دستخوش این تغییرات میگردد بناً نباید نفس این تغییرات را که با گذشت زمان به پدیده های هنری رونما میگردد، انتقاد نمود بلکه چگونگی آنرا باید مورد بحث قرارداد و دید که این تغییرات که بصورت جهشی درعرصه های مختلف هنری کشوروارد گردیده اند ازچه منطق و چه روشی برخوردار اند و چه سود یا زیانی به اصل آن وارد نموده اند.
اینبارمن خواستم درنگی بروضعیت فلمسازی کشور داشتم باشم و برداشت خود را ازوضعیت فعلی فلمسازی وهنر و صنعت سینمای کشور بنویسم که درپایین میآید.
امروزه با وجود پیشرفت های تکنیکی زیاد درسینمای معاصرجهان و مبدل شدن آن به یک صنعت پردرآمد و پررونق، سینما درافغانستان تا جایی یک هنرپیش پا افتاده و بی ارزش تلقی میگردد، زیرا ازآنجایی که همه داروندار فرهنگی ما تقریباً بی آسیب نمانده است ویرانی ها و فقر اقتصادی و فرهنگی صدمه بیشتری برپیکر سینمای ما وارد نموده است. فقدان حمایت مالی و تبلیغاتی دولتی که وجود آن میتواند نقش مهمی را دربهبود سینما و صنعت فلم ایفا کند، ازیکسو به آن ضربه زده است و از سوی دیگر سینما هنوز به یک فرهنگ فراگیر ملی * مبدل نگردیده است که تحقق هردو امر به فرصت زیاد، سنجش تدابیر درست و دقیق و بیش از همه به یک برنامه وسیع ملی* نیازمند است. اما با آنهم نباید دست به چانه نشست و منتظر گذشت زمان و آمدن خود بخودی فرصت بود بلکه ازهرراه و طریق ممکن باید استفاده نمود. کارهایی که تاکنون درزمینه سینما صورت گرفته است اکثراً مقطعی بوده و بدون شک نمیتوان انتظار بیش ازحد ازآن داشت؛ گاه وناگاه تدویر ورکشاپ ها و سمینارها، نمایشات ونقد و بررسی فلم درحد محدود و تولید فلم ها با سطح پایین ازجمله فعالیت هایست که درچند سال اخیرجریان داشته اما تاثیرات عمیق و موثر برمخاطب یابی نداشته است حالانکه اولین فلم سینمایی افغانی که نام آن ” عشق و دوستی” است، حدود شصت سال قبل یعنی دربین سالهای ۱۳۲۵ و ۱۳۲۷ خورشیدی ساخته شده است که اگر از همان زمان تا کنون این پروسه تداوم میافت و سینما بصورت درست آن ترویج میگردید مسلماً امروز سینمای افغانستان میتوانست با سینمای چند کشورهمسایه رقابت نماید و حداقل هم سطح آنان باشد. موسسه فلمسازی دولتی افغان فلم با فاصله حدود بیست سال پس ازتولید اولین فلم یعنی درسال ۱۳۴۴خورشیدی درچوکات وزارت مطبوعات وقت ایجاد میگردد وتا جایی نشان میدهد که دولت آن زمان هم علاقه چندانی به این هنرنداشته است ولی با فلم های تولیدی آن زمان اینرا میتوان یافت که سطح فرهنگ و بینش مردم آن زمان با زمان فعلی تفاوت زیادی داشته است که درفلم های تولیدی آن زمان بخوبی دیده میشود. چرخ تولیدی افغان فلم از سالهای پایانی دهه چهل به راه میافتد اما نبود تجارب کافی، عدم درک اهمیت سینما از نگاه اجتماعی – اقتصادی توسط حکومت باعث آن میگردد که حداقل تا چند سال دیگر هم حکومت وقت به آن اهمیت ندهد. درواقع این دهه شصت خورشیدی است که از یکسو حکومت وقت به اهمیت سینما جهت استفاده ابزاری به نفع خود برای تبلیغات ایدیولوژیک خود پی میبرد و از سوی دیگر هم تجارب فلمسازی تا حدی کسب میگردد و حتی نسل جدید تری، سینما را به صورت اکادمیک در اتحاد جماهیر شوروی وقت و کشورهای دیگر فرا میگیرند که پیش زمینه ای برای تولیدات بیشتربعدی فراهم میگردد.
از سوی دیگر روابط دیرینه سیاسی و فرهنگی بین هند و افغانستان و تورید بیش از حد فلم های هندی به افغانستان علاقه مندی و نیازمندی به تولید فلمهای افغانی را دراین زمان افزایش میدهد و با تولید فلم هایی چون؛ مانند عقاب، فلم سه گانه روزگاران، اندرز مادر، حاکم، روزهای دشوار، مجسمه ها میخندند، غلام عشق، حماسه عشق و …… امید آن میرفت که کم کم سینمای افغانستان به سوی شکوفایی به پیش میرود. درضمن شکل گیری مراکز خصوصی فلمسازی ای چون؛ نذیرفلم، شفق فلم، آریانا فلم، قیس فلم و …. جوانان بسیاری را به سوی این هنرمیکشاند. درپهلوی آن آمدن بعضی از پروژه های فلمسازی خارجی مانند؛ چاپنداز با کارگردانی جان فرانکهایمرمحصول سال ۱۹۷۱ آمریکا، رامبو ۳ با کارگردانی پیتر مکدونالد محصول سال ۱۹۸۸ آمریکا، جانور با کارگردانی کیوین رونالدز محصول سال ۱۹۸۸ آمریکا و بی تاثیرنبوده است. دولت هم کم کم به اهمیت سینما پی میبرد و فلم هایی چون، دیوار، دایره، بیگانه، فرار، صبور سرباز، خاکستر و …. با پشتیبانی دولت تهیه میگردند. دهه شصت به پایان میرسد، اوضاع مملکت از لحاظ سیاسی ناجورمیگردد و با سقوط رژیم داکترنجیب حساب سینما بکلی بسته میشود تا اینکه در دوران مجاهدین فقط یک فلم نسبتاً بلند ساخته میشود که آنهم فلم عروج است. جنگ ها آغازمیگردند و برای سینما فجایع مستقیم و غیر مستقیم ببارمیآورند. شرایط طوری میگردد که دغدغه اصلی انسان ها فقط زنده ماندن میشود و بس درآن صورت هنر و سینما برای چندین سال نه تنها درفهرست اولویت های زندگی قرار نمیگیرند که بکلی فراموش میگردند. سینماگران و هنرمندان از کشورفراری میگردند، هنر پیشه های زن با مخالفت ها و تعصبات شدید مواجه میگردند و بالاخره سینمای افغانستان با چند فلم متوسط جوانمرگ میگردد. درطی جنگ ها سالن های سینما تخریب شده و آرشیف فلم ها به غارت برده میشود. دراین حال فلمسازان افغانستان با فرار از مملکت درممالک دیگر دست به فعالیت های تک و توک میزنند که با درنظرداشت شرایط فلمسازی درکشورهای بیگانه این فعالیت ها را نمیتوان بسیارمفید و چشمگیر ارزیابی کرد. طی این سالها یکی از دست آورد های مثبتی را که میتوان درعرصه سینما نام برد، تحصیلات اکادمیک سینما درکشورهای مختلف و بوجود آمدن نسل جدیدی از فلمسازان جوان افغان است که دردوران مهاجرت با سعی و تلاش انفرادی شان خود را به جایی رسانیده اند.
ازسال هفتاد الی هشتاد و یک خورشیدی نه تنها سینما بلکه همه عرصه ها در افغانستان دچار بدترین حالت بوده است که پنج سال حکومت طالبان مرگبارترین ضربه را بر پیکر آن وارد کرده است. دراین دوره تاریک تابو نمودن فلم و تصویر و ازبین بردن قسمتی ازآرشیف افغان فلم فاجعه بارترین برخوردی است که با سینمای نوجوان ما صورت گرفته است.
و اما اینک پس از ایجاد اداره موقت الی زمان فعلی بعضی از فلمسازان و سینماگران ما مانند سایرهموطنان با عطش بیشتر به کشورشان بازگشته اند و تا حدی دست بکارشده اند اما حالا دیگر زمان فرق کرده است و پیکر فلج سینما که سالهای زیادی را دربستر ناآرامی بسرمیبرده دچارمشکلات فراوانی است. درواقع بحرانی را که سینمای افغانستان با آن مواجه است خیلی بیشتر از اینست که در یکی دو صفحه گنجانیده شود.
نبود هویت مشخص:
دراکثرتولیدات فعلی فلم درکشورما چیزی به نام هویت مشخص احساس نمیشود. فلم های فعلی با سردرگمی و بدون کدام خط فکری مشخص ساخته میشوند و درخیلی موارد نادر است که نمایندگی کامل از مملکت ما نمایند. اکثراً به سوژه ها به صورت سطحی نگریده میشود که درنتیجه این فلم ها نه جذابیت دارند و نه تاثیرگذاری و ماندگاری. درواقع درحالیکه سینمای هرجامعه نمایندگی از دار و ندار و اندوخته های تاریخی، فرهنگی، عنعنوی و سیاسی اجتماعی همان جامعه مینماید و انعکاس دهنده تصاویر عینی همان جامعه است که دراکثرفلم های تولیدی کشورما فقط بجز از رگه هایی از تقلید نا اگاهانه و بدون پشتوانه فکری از فلم های مختلف خاصتاً هندی چیزی دیگری بچشم نمیخورد و این سردرگمی فلمسازان تاجایی برمیگردد به پایین بودن سطح دانش سینمایی و مطالعات اجتماعی شان و تا جایی هم به مخاطب و بازارفروش محصولات شان که به هراندازه سطح بیننده و تماشاچی پایین باشد و تقاضای فلم های پیش پا افتاده و مصرفی زیاد باشد، به همان اندازه از اندیشه و ابتکارخلاقه فلمسازی کاسته میشود. عدم حضور منتقدین سینمایی، نبود جشنواره های معرف و تشویقی، نبود مراکزآموزشی تخصصی هنر و تکنیک های سینمایی، پایین بودن سطح سواد عمومی، اقتصاد ضعیف و بی توجهی دولت دراین عرصه ازجمله عواملی اند که دست به دست هم داده بحرانی را درسینمای کشور بوجود آورده است. فلمسازان تازه کارمملکت ما بدون درنظرداشت سطح دانش و تکامل اجتماعی مردم هند، سعی بی جهت مینمایند تا با تقلید های نا آگاهانه ازفلم های آنان به کارشان رونق بدهند درحالیکه سینما از زمان زایش آن به سرزمین هند راه یافته و امروز به جزیی از فرهنگ غنی آن مرز و بوم مبدل گشته است که این نوع مقایسه آنان اشتباه به نظرمیرسد که سطح دانش و پیشرفت اجتماعی مردم هند را درمقایسه با مردم کشور خود ما مد نظرنمیگیرند. زمانی که اصالت درسینما وجود نداشته باشد، سینمای یک مملکت بدون هویت مشخص میماند. اصالت سینما درصورتی کسب میگردد که تقاضا و عرضه تولیدات سینمایی در بین جامعه به یک نیاز همگانی و بخشی از فرهنگ مروج مردم مبدل گردد کاری که درهند و درآمریکا صورت گرفته است. سینما در یک جامعه، زمانی جایگاهش را میابد که نیاز به آن احساس شود. به هراندازه¬ای که نیازمندی به سینما احساس شود به همان اندازه زمینه انکشاف و پیشرفت آن میسر میگردد و تکامل آن زمانی است که چه ازلحاظ اقتصادی و چه ازلحاظ فرهنگی به بخشی از فرهنگ همگانی مبدل گردد؛ به حدی که فرد فرد جامعه با آن رابطه برقرارنماید. متاسفانه از زمانیکه این هنر مدرن به مملکت ما راه یافته است کشورما درتحولات گوناگون به سرمیبرده که فقر، بحرانهای مختلف سیاسی و اقتصادی، پایین بودن سطح سواد عمومی، بی ثباتی درنظام ها و رژیم های مختلف حکومتی، نا امنی و خیلی از بدبختی های دیگری که برمردم ما وارد گردیده همه و همه دست به دست هم داده وضعیتی را به وجود آورده است که نیاز بیش از حد به امکانات اولیه زندگی باعث گردیده مردم حتی زمینه فکرکردن درباره سینما را نداشته باشند چه رسد به این که آنرا به خوبی بشناسند، بکارگیرند و با آن رابطه برقرارنمایند. متاسفانه شرایط فعلی نشان میدهد که سینمای ما به سمت نا معلومی در حرکت است که زیاد امیدوارکننده نیست اما اگر بخواهیم این بدست ماست چه سرنوشتی را برای این هنررقم بزنیم هنوز هم راهایی وجود دارد؛ چه بهتر است سینما را مطابق نیازها، فرهنگ، اقتصاد و مردم خویش به کارگیریم.
کشورهاییکه امروز سینمای شان درسطح رقابت های جهانی حرفی برای گفتن دارد، سینما را نظر به خواست زمان از یک سرگرمی عمومی شروع کرده آهسته آهسته آنرا به حدی در بین مردم ترویج نموده اند تا به یک بخش لاینفک زندگی روزانه مردم مبدل سازند، یعنی دراوایل سینما مطابق میل مردم عام که اکثریت تماشاچیان را تشکیل میدادند درحرکت بوده و کم کم با تقاضاهای عادتی مردم بازدهی و گردش چرخ بقای آن خود بخودی شکل گرفته و آن زمانیست که دیگر نیازی به تحمیل آن نیست، بلکه فقط باید حرکت آنرا کنترول کرد و مسیرپیشرفت آنرا سمت و سو داد. درست است که سینمای پیشرفته امروز جهان برای سیرتکاملش میسرطولانی ای را طی کرده است، اما مبداء این مسیر و آغاز حرکت و دوران تبدیل شدن سینما به یک عادت همگانی و سرگرمی عمومی که دانستن آن خوب است بدون سعی وتلاش و خود بخودی نبوده است.
برای مورد بحث قراردادن سینما درافغانستان بهتر است بازدهی تولیدات فلمسازی موجود مورد بررسی قرارگیرد. دانستن اینکه از تولید فلم های موجود چه و به چه میزان حاصل میگردد تا جایی موقف سینمای امروز ما را روشن میسازد. سینما یا برای اهداف تجاری و اقتصادی، یا سیاسی و مذهبی و یا تبلیغاتی بکاربرده میشود که درقدم اول تعیین هدف مشخص از نیازهای اولیه آن بشمار میرود که با نبود هیچ خط فکری درسینمای فعلی افغانستان هیچ گونه هدف اولیه درتولیدات فلم بچشم نمیخورد.
تفکر و اندیشه اساس سینما و اقتصاد پشتیبان آنست، که این دو فاکتور را به هیچ وجه نمیتوان درسینمای امروزی افغانستان دید. از قرار فلمهای فعلی افغانی که اکثریت آنان بگونه فرمایشی ساخته میشوند، درپس آنها هیچگونه اندیشه ای دیده نمیشود.
استفاده از هنر و صنعت فلمسازی:
سینما درطول تاریخ پیدایشش برای اهداف مختلف مورد استفاده قرارگرفته است، گاه این اهداف سیاسی و تبلیغاتی بوده اند و یا اقتصادی و تجاری درحالیکه درتولیدات فلمی سالهای اخیرکشورما هیچگونه هدف مشخصی در پس آثار به مشاهده نمیرسد و در واقع تنها چیزی که به وضاحت به مشاهده میرسد از یکسو فقط زنده ماندن با بخور و نمیر و ازسوی دیگر فقط عشق و علاقه جوانانی است که بدون داشتن دانش و آگاهی کافی وارد این هنرمیشوند، اما برای انجام کار هنری فقط عشق و علاقه کافی نیست بلکه اندیشه، مسیرمشخص و هدف مشخص لازم است و این مسئولیت کسانی است که دراین راه چند گام پیشترمانده اند. اگر دقت نماییم در دوران حاضر درافغانستان به صورت کلی دودسته فلم ساخته میشوند، اول فلمهایی که به باورسازندگان شان تجاری اند و بصورت آشکار از سبک و سیاق فلم های هندی تقلید مینمایند که معمولاً این دسته ازفلم های برای بازار داخلی و تماشاچیان سطح پایین جامعه تولید میشوند. این فلم ها معمولاً با هزینه کم، کیفیت پایین و استفاده از کسانی که به خاطرظاهر شدن در یک نقش هرچه باشد حاضراند حتی پول هم به سازندگان فلم بپردازند بدون اینکه چیزی از الفبای سینما بدانند، تولید شده روانه بازارمیگردند و صدمه جبران نا پذیری را بر نام و نشان سینمای افغانستان وارد میکنند. جالب اینکه این دسته از فلمسازان از پخش سی دی فلم هایشان نیز درآمد چندانی ندارند. درسیستم پخش و توزیع فلم ها درکشور نه کدام معیار درست و حسابی وجود دارد و نه قانونی. معمولاً بالای یک فلم از این دسته، حدود یک صدوپنجاه الی دو صد هزارافغانی به مصرف میرسد، این درحالیست که کنده سی دی آنرا دوکانداران عمده فروش فلم و سی دی ( که بیشتر آنان درمارکیت صدیق عمر موقعیت دارند) بیشتراز بیست و پنج یا سی هزار افغانی نمیخرند تا پخش نمایند، حالا آنکه خودشان با پخش هزاران سی دی درولایات منفعت زیادی مینمایند که شاید یک دهم آنهم به خود فلمساز نرسد. از طرف دیگر مدیران سینما و سینما داران ( حتی سینما هاییکه دولتی اند) درزمان نمایش این فلم ها نه به این دلیل که این فلم ها درسطح پایینی قرار دارند، بلکه بخاطری که میدانند این دسته از فلمسازان تقلیدی برای مشهور شدن پول میپردازند، بهانه جویی و مشکل تراشی مینمایند و پول گزافی ازآنان طالب میگردند که میتوان گفت ” پندیدگی اش بیشترازدردش میشود” از سوی دیگر این فلم ها ارزش و توانمندی حضور درجشنواره های بیرون مرزی را نیز ندارند که لااقل ازآن درک به بازارهای پخش بین المللی راه یابند، ولی با پایین بودن کیفیت این فلم ها بازهم این فلمسازان مورد نوازش مسئولین و بعضی از پیشتازان سینمای کشور قرارمیگیرند و بجای راهنمایی¬های سالم و نقد و بررسی دقیق آثارشان و یا آموزش دهی آنها به کلاه شان پر میگذارند و با واه واه گویی نه تنها راه درست را برای آنان نشان نمیدهند بلکه آنان را ازمسیر اصلی منحرف میسازند. این درست است که درکار این عده فلمسازان فقط تحرک و علاقه دیده میشود اما فقط تحرک و علاقه مندی به تنهایی نمیتواند برای فعالیت های فلمسازی کافی باشد، بلکه باروری فکری و سمت و سو دهی این فلمسازان بیشتر ضروری است.
دسته دوم فلمهایی اند که به عقیده سازندگانشان به اصطلاح برای جشنواره ها و بالاخص برای ( خارجی ها) ساخته میشوند که ممکن ازنگاه کیفی کمی بهتر از دسته اول باشند و بعضی از معیارهای فلمسازی درآنها مد نظرگرفته میشوند، ولی بعضی از این فلم ها نیز بدون پشتوانه مستقل فکری و با دیدگاه های سطحی به مسایل ساخته میشوند. این فلم ها که معمولاً بدانها صفت ” هنری” هم داده میشود نیز بعضاً دستخوش تقاضاهای بیرونی و یا فرمایش دهندگان داخلی و خارجی میگردند. بعضی از فلمسازان زمانیکه فلم های پوچ و بی مفهوم میسازند ادعا میکنند که برای فلان جشنواره های خارجی ساخته اند در حالی که با برداشت غلط ازجشنواره های خارجی نمیتوان به فلمهای گنگ و بی مفهوم عنوان جشنواره ای داد. جشنواره ها به دلیلی از اهمیت برخوردارند که داوران و منتقدان و اشتراک کنندگان درآنها از معلومات بالایی درسینما برخوردارند و فلم ها را ازجوانب مختلف مورد بررسی و ارزیابی قرارمیدهند نه به این معنی که هرچی خواستی بسازی حتماً درجشنواره ها مورد استقبال قرارمیگیرد یا اینکه برای جشنواره ها باید مطابق خواست و میل آنها فلم ساخت. این برداشت غلط هم ازجشنواره ها و اهداف جشنواره ها دربین بعضی از فلمسازان افغانی باعث سردرگمی درساخت فلمهایشان میگردد. و این باعث میگردد که چنین فلم ها هم برای مخاطبان داخلی نا آشنا باشند و هم برای خارجیها هویت مشخصی از افغانستان ارائه ندهند ولی اگرفلمسازان بدون درنظرداشت و ملاحظات این و آن با اتکا به اندیشه و برداشت شان و با استقلالیت فکری شان دست به تولید فلم بزنند فلمهای به مراتب بهتری خواهند ساخت. زیرا سیستم نادرست سرمایه گذاری برفلم ها و فلم های فرمایشی به حد زیادی خلاقیت فلمسازان را ساقط میسازد که باید مسئولان امور و اتحادیه سینماگران برای حمایت از فلمسازان مستقل دنبال راه های دیگری برای جذب سرمایه و بازار فروش فلمهای مستقل باشند.
سردرگمی مخاطب و سازنده امروزی :
فعلاً به نظرمن سینماگران افغانستان بصورت کل به سه دسته تقسیم میگردند؛ دسته اول آنانی که میراث سالهای پنجاه و شصت خورشیدی اند که معمولاً با همان افکارکهنه شان می اندیشند و به افتخارات سالهای قبل شان اتکا میکنند، در زمان فعلی مطابق نیازهای فعلی نه فعالیت چندانی دارند و نه بازدهی. دسته دوم سینما گرانی اند که درسالهای مهاجرت با استفاده از فرصت ها و بورسهای تحصیلی دراین رشته تحصیل نموده اند که این دسته بیشترعلاقه مند تجربه کردن و دست زدن به ریسک های مختلفی اند، این عده از فلمسازان تا جایی دست آوردهای قابل ملاحظه ای درخورجین تجارب شان دارند، و دسته سوم هم آنعده کسانی اند که با بدست گرفتن کمره فلمبرداری درمحافلی مانندعروسی و شیرنی خوری بدون داشتن هیچ گونه دانش درحوزه سینما خودشان را فلمساز مینامند و بیشترهمین دسته اند که با تقلیدهای نا آگاهانه از فلم های هندی چیزی دیگری در ذهن ندارند و با ساخت فلمهای بی کیفیت شان لطمه ای بر سایرفلمهای افغانی وارد میکنند، اما شرایط بوجود آمده کنونی سینما درافغانستان تقریباً هرسه دسته از فلمسازان را سردرگم ساخته است که اگر به همین منوال پیش برود امید زیادی به بهبود آن به چشم نمیخورد.
یک اشاره باریک:
*ملی: منظور از ملی نه “پشتونی” است و نه “دولتی”، زیرا درشرایط فعلی افغانستان هرآنچه که ملی نامیده میشود یا به معنی “مربوط به پشتونها” است یا به معنی “دولتی” مانند : وحدت ملی، سرود ملی، اردوی ملی، زبان ملی، تلویزیون ملی وغیره . بناً دراین نوشته لطفاً این کلمه را با معنی “مربوط پشتونها” یا “دولتی” اشتباه نگیرید بلکه به معنی واقعی آن اتکا کنید که همان “سراسری” و “مربوط به همه ملیت ها” است.