در حالی که رهبران اروپایی باور دارند که پس از توافق با ترکیه به راهکاری جهت حل بحران مهاجرت به اروپا دست یافتهاند، کشور قدرتمند دیگر از دور نظارهگر اوضاع است: روسیه.
پیام سخنگوی وزارت امور خارجه روسیه در توییتر حرفهای زیادی برای گفتن دارد. ماریا زاخارووا قبل از نشست رهبران اروپایی در بروکسل در توییتر خود نوشت: «بحران پناهجویان ناشی از تلاشهای غیرمسوولانه برای صدور دموکراسی غربی به خاورمیانه است.» این سخن هم زخم زبان است و هم بازتابدهنده مقاومت آشنای مسکو در برابر تغییر رژیمها که از آن بوی حمایت و یا الهامگیری از غرب بیاید.
روسیه از دیرباز متهم است که از بحران اخیر مهاجرت بهعنوان سلاحی جهت بیثباتسازی اروپا استفاده میکند که این ادعا اخیرا از سوی فرمانده ارشد ناتو در اروپا نیز مورد حمایت قرار گرفت. البته، این ادعا قابل مناقشه است. اما آنچه که در آن تردیدی وجود ندارد، نیاز به فهم تفکر روسیه و مقاصد آن است، بهخصوص در ارتباط به اروپا که با بحرانهای متعددی دستوپنجه نرم میکند.
برای خواندن ذهن ولادیمیر پوتین، خوب است که مقاله اخیر سرگیی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه که در مجله روسی گلوبال افیرز چاپ شده است، مروری گردد که تا حدی بر مسایل مذکور روشنی میاندازد. آنچه که روسیه میخواهد تغییرات اساسی است: حق ابراز نظر رسمی و مبتنی بر یک قرارداد در مورد ساختار سیاسی و امنیتی اروپا. تا زمانیکه روسیه به چنین حقی دست نیابد، ثبات هم در این قاره به میان نمیآید. جمله کلیدی مقاله وزیر امور خارجه روسیه این است: «در جریان دو قرن گذشته، هر تلاشی برای اتحاد اروپا بدون در نظر گرفتن روسیه یا در ضدیت با آن بهطور گریزناپذیری به تراژیدیهای تلخی منجر شده است.»
لاوروف متفکر آزادی در سیاست خارجی نیست تا مستقل از رییس خود، ولادیمیر پوتین، ابراز نظر کند. او فرد تکنوکراتی است که پس از فروپاشی اتحاد شوروی بیشتر از هر وزیر خارجه دیگر در این مقام ایفای وظیفه کرده است (او از سال ۲۰۰۴ میلادی این منصب را در اختیار دارد). او در میدان دیپلوماسی همان سازی را مینوازد که آقای پوتین فرمایشش را داده باشد. این هم واقعیت دارد که بهگفته مقامات غربی، آقای لاوروف در گفتگوهای خصوصی از اقدام پوتین مبنی بر جدا ساختن کریمیه از خاک اوکراین در سال ۲۰۱۴ میلادی عصبانی بود. اما با این حال، او پا را فراتر از بیانات رسمی دولت نگذاشت. به هیچ صورت تصادفی نیست که مقاله آقای لاوروف در حالی منتشر میشود که روسیه بهخاطر منافع خود تلاش میکند، و اروپاییان برای دست یافتن به یک سیاست و موضع مشترک در برابر بحران پناهجویان تقلا میورزند.
با گفتن اینکه روسیه از بحران مهاجرت سلاحی علیه اروپا ساخته است، قدرت کنترول زیادی بر رویدادها به این کشور نسبت داده میشود. با این که روسیه آغازگر این بحران نبوده است اما سرمایهگذاری زیادی بالای این وضعیت کرده است؛ وضعیتی که ضعفها و اختلافات اروپا را عمیقتر ساخته است. از جانب دیگر، این بحران بهخاطر رشد جنبشهای دست راستی اروپایی که روسیه از آنها حمایت میکند، تشدید یافته است.
این سخن فرمانده ناتو درست است که روسیه، و رژیم تحت حمایتش در سوریه، بحران پناهندگان و آوارگان را «تشدید» بخشیدهاند. بمباران هوایی در سوریه، بهخصوص در منطقه حلب، هزاران خانواده بیپناه سوری را به مرز ترکیه کشاند. اما این نکته را به یاد داشت که نخستین بار زمانی بحران پناهندگان توجه عامه را به خود جلب کرد که صدها تن از پناهندگان در جزیره لمپه دوسا در ایتالیا در اکتوبر ۲۰۱۳ میلادی غرق شدند؛ یعنی خیلی قبلتر از دخالت نظامی روسیه در سوریه.
با این حال، جالب است که چگونه سرگیی لاوروف برای تقویت ادعای خود که بدون همکاری روسیه این قاره با هرجومرج مواجه خواهد شد، به تاریخ اروپا استناد میکند. او به کاترین بزرگ (که باری نخست وزیرش با افتخار گفته بود: «هیچ توپی در اروپا بدون اجازه ما فیر شده نمیتواند.»)، جنگهای ناپلیونی و جنگ کریمیه در سالهای ۱۸۵۳ الی ۱۸۵۶ میلادی اشاره میکند. البته، لاوروف روایت کلیگرایانه و متوهمانهای از تاریخ بهدست میدهد که گویا اروپای «غربی» در طول قرنها برای زخمی کردن و تحقیر روسیه توطیه کرده است.
همچنان، بهنظر میآید که لاوروف پوتین را با پطر کبیر مقایسه میکند که در طول دوره پادشاهیاش «در مسایل داخلی دست به اقدامات سخت و قاطع زد، و در روابط بیرونی سیاست خارجی موفقی را به پیش برد» که در اثر آن روسیه به یکی از بازیگران کلیدی اروپایی «در بیشتر از دو دهه» تبدیل شد. او بار دیگر ادعای مسکو را تکرار میکند که کشورش جنگ سرد را به غرب نباخت بلکه در اثر «زنجیرهای از رویدادهای ناگوار و بدشگون» پایان یافت و منجر به سقوط اتحاد شوروی گردید. لاوروف مینویسد که بزرگ شدن دایره ناتو و اتحادیه اروپا به معنای آن نبود که «کشورهای کوچک اروپایی از انقیاد به آزادی» رسیدند، بلکه فقط «رهبری» آنها عوض گردید. در نتیجه، امروز کشورهای مذکور «هیچ تصمیم عمدهای را بدون چراغ سبز واشنگتن و یا بروکسل گرفته نمیتوانند.» در این قیاس عجیب و غریب، از نظر وزیر خارجه روسیه نهادهای اتحادیه اروپا معادل دولت خودکامه اتحاد شوروی است.
اما استدلال مرکزی لاوروف این است که پس از ۱۹۹۱ میلادی، «ما باید بنیاد جدیدی برای امنیت اروپا میگذاشتیم،» و اکنون برای فایق آمدن بر «مشکلات سیستماتیک» میان روسیه و غرب، زمان این کار فرا رسیده است. البته، این پیام جدیدی از سوی روسیه نیست، فقط این کشور بهصورت پیوسته میکوشد که آن را بخشی از مباحثات اروپایی سازد. دیمیتری مدودوف، نخستوزیر روسیه، در آخرین کنفرانس امنیتی این موضوع را روشن ساخت. شاید صدراعظم روسیه بهخاطر طرح حرفهایی در مورد «جنگ سرد» جدید یا خطرات «تراژیدی سوم جهانی» به سرخط خبرها آمد، اما او بهطور واضح طالب تجدید نظر در «ساختار امنیتی اروپا- اتلانتیک» شد.
امسال بهطور بیسابقهای راهی برای اعمال فشار روسیه بهخاطر دست یافتن به مطالباتش باز گردیده است. بحران پناهجویان تهدیدی برای نهادهای اتحادیه اروپا شده است، سایه همهپرسی برای ماندن و خروج از اتحادیه اروپا بر سر روابط بریتانیا با اروپا سایه افگنده است، روابط فرانسه و آلمان در وضعیت بسیار خوبی قرار ندارد، انگلا مرکل به لحاظ سیاسی ضعیف شده است، وضعیت اوکراین بیثبات است، جنبشهای راستگرای پوپولیست در سرتاسر این قاره در حال گسترشاند، تنشهای جدید در منطقه بالکان بهوجود آمده است، و در نهایت ایالات متحده مصروف انتخاباتی است که در آن نشانههای انزواطلبی بینالمللی دیده میشود.
شکی نیست که روسیه آن طوری که میخواهد، قدرتمند نیست. اقتصاد این کشور در وضعیت رکود قرار داشته و تحریمهای اتحادیه اروپا هم تاثیرات منفی زیادی بالای آن بر جای مانده است. با این حال، سرگیی لاوروف در ساختمان بلند با معماری استالینیستی سبک گوتیک، حساب و کتاب بازی استراتژیک روسیه را مینماید و مقدماتش را میچیند.
بحثهای زیادی در مورد سیاست پوتین در سوریه وجود دارد. نظر بسیاریها این است که این کشور میکوشد که قدرت مساوی با ایالات متحده باشد و حتا بر این کشور بچربد که البته در این کار منطقی هم وجود دارد. براساس محاسبه پوتین، اگر روسیه بخواهد آتش رقابتهای دوران جنگ سرد با ایالات متحده را تازه کند، هدف نهایی ژیوپولتیک نه در خاورمیانه بلکه در اروپا بهدست میآید. در واقع، دلبستگی اصلی و تاریخی روسیه به این قاره است. واکنش در برابر این واقعیت تقلای جدید قاره اروپا را میسازد.
چهارشنبه ۴ حمل ۱۳۹۵ – ناتالی نوگره برگردان- سلیم آزاد منبع -گاردین