خانه / سیاست / تحلیل ها و دیدگاه ها / کودتا ی ثور ، خود سری امین یا خشونت مشروع انقلابی ؟

کودتا ی ثور ، خود سری امین یا خشونت مشروع انقلابی ؟

چهل ‌سال از حادثه‌ی هفت ثور گذشت. حادثه‌ای که مناسبات قدرت و معیار‌های مشروعیت سیاسی را در افغانستان دگرگون کرد. این حادثه‌ همچنان سرآغاز خشونتی بود که تا حال از مردم افغانستان قربانی می‌گیرد. حادثه‌ی هفت ثور ۱۳۵۷ جنگ ایدیولوژیک را در افغانستان کلید زد. این جنگ‌ بعدها ابعاد هویتی پیدا کرد. جنگ امروز افغانستان هم به نحوی، همان جنگی است که در هفت ثور سال ۱۳۵۷ شروع شده بود. به همین دلیل است که بررسی رویداد هفت ثور برای ما اهمیت دارد. این رویداد و عواملی که سبب خلق این حادثه شد، باید مورد بررسی جدی و عمیق قرار گیرد. تاریخ سرگذشت انسان است و اگر  از آن درس‌های لازم گرفته نشود، تجربه‌های بدش تکرار می‌شود. به همین دلیل نیاز است که رویداد هفت ثور و ابعاد گوناگون آن، مورد بررسی موشگافانه قرار بگیرد. در این نوشتار فهم خود را از این حادثه توضیح می‌دهم.

پس از کودتای ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ که جمهوری شخصی محمد داوودخان را روی‌کار آورد، تقریباً مسلم شده بود که جانشین داوودخان یکی از رهبران جنبش چپ طرف‌دار مسکو خواهد بود. داوودخان به کمک افسران انقلابی جنبش چپ که به کسب قدرت سیاسی از طریق راه‌اندازی کودتای نظامی باور داشتند، به عمر سلطنت ظاهرشاه پایان داد. به همین دلیل بود که افسران و سیاست‌مداران جنبش چپ طرف‌دار مسکو اعم از خلقی و پرچمی، بر داوودخان و حکومت او نفوذ داشتند. واقعیت دیگر این بود که با روی کار آمدن داوودخان نفوذ گسترده‌ی اتحاد شوروی در افغانستان نیز رو شد. پیش از این کودتا هم نفوذ شوروی در افغانستان بسیار زیاد بود، اما روی‌ کار آمدن داوودخان ابعاد این نفوذ گسترده را بیشتر از گذشته در معرض دید مردم افغانستان، دولت‌های منطقه و کشورهای فرامنطقه قرار داد.

آن زمان پاکستان و ایران اوضاع افغانستان را از نزدیک نظارت می‌کردند. وقتی داوودخان به قدرت رسید محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران به دستیارانش گفت که جانشین داوود، چپی‌های طرف‌دارمسکو، استند. در خاطرات اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضا پهلوی آمده است که وقتی شاه سابق ایران از کودتای داوودخان اطلاع یافت، آثار تشویش در چهره‌اش نمایان شد و به مقام‌های آن کشور دستور داد که با ظاهرشاه تماس بگیرند و اگر اراده‌ی مقاومت در برابر داوودخان در او دیدند کمکش کنند. اما ظاهرشاه که سیاست‌مدار پاسیفیست بود از خیر مقاومت در برابر کودتای داوودخان گذشت و جمهوری شخصی کاکازاده‌اش را به رسمیت شناخت.

قشر استراتژیک پاکستان هم آن زمان به این نتیجه رسید که جانشین داوودخان نه یک شهزاده‌ی محمد‌زایی دیگر، بلکه یک چپی انقلابی طرف‌دار مسکو خواهد بود. متحدان پاکستان در آن زمان تصمیم گرفتند که روند تقویت چپ‌ها در سیاست افغانستان را کند کنند و یا با راه‌اندازی یک کودتای نظامی، پیش‌دستی کرده، قدرت را از سردارمحمد داوود بقاپند. اما تلاش‌های براندازانه‌ی رهبران سازمان اسلام‌گرای وقت افغانستان که آن زمان متحد پاکستان بودند، به شکست انجامید. شکست تلاش‌های آنان دیگر این گمانه را به یقین مطلق مبدل کرد که پس از داوودخان چپی‌های سویتیست روی‌ کار می‌آیند.

محمدرضا پهلوی که از ظاهرشاه نا‌امید شده بود، تصمیم گرفت با داوودخان مستقیم گفت‌وگو کند، به او پیشنهاد کمک مالی و تمویل پروژه‌های آبادانی را بدهد و از امیرنشین‌های حاشیه‌ی خلیج فارس هم بخواهد که داوودخان را کمک کنند تا جلو نفوذ بیشتر اتحاد شوروی در افغانستان گرفته شود. آن زمان پاکستان و ایران از گسترش نفوذ شوروی در افغانستان نگران بودند. تصور آنان این بود که یک دولت چپی سویتیست در کابل، سازمان‌های چپی جدایی‌طلب طرف‌دار شوروی را در قلمرو‌های ایران و پاکستان حمایت فعال خواهد کرد.

رهبران حزب دمکراتیک خلق هم رفتارهایی از خود بروز داده بودند که نگرانی ایران و پاکستان را بیشتر کرده بود. آنان از صدور انقلاب به پاکستان و آزادی پشتونستان محکوم سخن ‌‎می‌گفتند و آن را در نشریه‌های خود چاپ می‌کردند. روشن است که سفارت‌خانه‌های ایران و پاکستان در کابل، نشرات و فعالیت‌های آنان را به پایتخت‌های‌شان گزارش می‌دادند. تره‌کی، کارمل، امین و دیگر رهبران حزب دمکراتیک خلق، علیه قراردادی که رژیم حقوقی آب رودخانه‌ی هلمند را تعیین می‌کرد و در سال ۱۳۵۱ توسط نخست‌وزیران وقت ایران و افغانستان امضا شده بود، کمپاین کردند. آنان در پارلمان بر ضد این قرارداد موضع گرفتند و موسا شفیق، نخست‌وزیر وقت را «آب‌فروش» لقب دادند. این سیاست‌ها و موضع‌گیری‌های رهبران حزب دمکراتیک خلق، سبب شده بود که تهران از قدرت‌گیری احتمالی آنان احساس خطر کند.

در داخل کشور هم باور بیشتر نیروهای سیاسی بر این بود که داوودخان حتا اگر به مرگ طبیعی هم بمیرد، جای او را یکی از رهبران جنبش چپ پر خواهد کرد. آن زمان همه می‌دانستند که حزب دمکراتیک خلق به کسب قدرت از طریق زور، باور دارد. حزب دمکراتیک خلق افغانستان، یک سازمان ایدیولوژیک لیننیست بود. لیننیست‌ها خودشان را سوسیالیست‌های انقلابی تعریف می‌کردند. آنان به این باور بودند که برای اعمار سوسیالیسم لازم است سازمان انقلابی تشکیل شود و این سازمان با استفاده از قوه‌ی قهریه، قدرت دولتی را به دست بگیرد و پس از آن جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی سوسیالیستی تشکیل دهد. شخص لینن در شروع جنگ جهانی اول روسیه را ترک کرد و به سویس رفت. او در آن زمان به پیروانش گفته بود که در جنگ جهانی اول به سود روسیه شرکت نکنند. او گفته بود که جنگ به سود روسیه‌ی تزاری توجیه ایدیولوژیک ندارد و به سود کاپیتالیست‌ها تمام می‌شود. اما بعدها متوجه شد که جنگ اول جهانی، روسیه‌ی تزاری را تضعیف کرده است و دیگر این دولت توان مقابله با یک شورش داخلی را ندارد.

لینن فرصت را غنیمت شمرد، به روسیه برگشت و با راه‌اندازی جنگ برضد روسیه‌ی تزاری، سلطنت تزار را سرنگون کرد. جالب این است که حکومت انقلابی‌ای که لینن ساخته بود در برابر شورش‌های داخلی و فشارهای نظامی بیرونی تاب‌آورد و زنده ماند. تردیدی نیست که لینن و سازمان او دست به اعدام‌های بدون محاکمه و کشتار نظام‌مند انسان‌ها زدند. اما توانستند در برابر شورش‌های داخلی و حمله‌های خارجی مقاومت کنند و زنده‌ بمانند.

پیروزی لینن و سازمان او سبب شد که سوسیالیست‌های اصلاح‌طلب در موقعیت ضعیف قرار بگیرند و برعکس سوسیالیست‌های انقلابی که طرف‌‌دار خشونت بودند، تقویت شدند. سوسیالیست‌های طرف‌دار خشونت استدلال می‌کردند که وقتی لینن توانست با زور و کشتار قدرت سیاسی را بگیرد، آنان هم می‌توانند. برای سوسیالیست‌های طرف‌دار خشونت در آن مرحله، به دست آوردن قدرت‌سیاسی به دغدغه‌ی اصلی بدل شد.

اتحاد شوروی هم آن زمان تمام سازمان‌های سوسیالیست‌ انقلابی طرف‌دار خشونت را تا سطح متحدان خودش ارتقا داد. مسکو در هر کشوری به شکل‌گیری چنین سازمان‌هایی کمک می‌کرد، به آنان پول می‌داد و این سازمان‌ها را تغذیه‌ی فکری می‌کرد. حزب دمکراتیک خلق هم از جمله‌ی همین سازمان‌ها بود. رهبران این سازمان با آن که در انتخابات‌های زمان شاه شرکت می‌کردند، ولی به لحاظ ایدیولوژیک باورمند به خشونت انقلابی برای کسب قدرت‌ سیاسی بودند.

به رغم آن که در داخل و خارج، همه به این نتیجه رسیده بودند که جانشین داوود، چپی‌ها استند، هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که انتقال خونین قدرت از داوودخان به تره‌کی و امین در هفت ثور ۱۳۵۷ اتفاق افتد. تقریباً باور همه این بود که داوودخان هم متحد شوروی است و شاید مدت طولانی در قدرت بماند. حتا تغییر تدریجی در سیاست خارجی داوودخان و تمایل او به محمدرضا پهلوی و امیرنشین‌های عرب، این باور را خلق نکرده بود که داوودخان به زودی رفتنی است. کتاب‌های خاطرات اسناد و روایت‌های شفاهی نشان می‌دهد که اتحاد مجدد خلق و پرچم و رویدادهای دیگر، در واقع چیزی فراتر از ابزارهای فشار برای برگشتاندن داوودخان به کمپ شوروی نبود.

واقعیت دیگر این است که ایران و امیرنشین‌‌های عربی تضمین‌های مالی لازم را به داوودخان نداده بودند. سندی وجود ندارد که این دولت‌ها به داوودخان تضمین داده باشند که بیشتر از شوروی به او می‌پردازند تا خرج دستگاه دولت و پروژه‌های آبادانی کند. اگر شوروی در آن زمان تعهدات مالی بیشتری به داوودخان می‌داد و به نظرات او احترام می‌گذاشت، داوود به کمپ شوروی برمی‌‌گشت. اما رویداد قتل خیبر و متعاقب آن بازداشت سران حزب دمکراتیک خلق، کودتای هفت ثور را شکل داد.

وقتی خیبر کشته شد، حزب دمکراتیک خلق، همایش کلانی در کابل بر پا کرد و علیه داوودخان شعار داد. این رویداد سردارمحمد داوود را ترساند. داوود به پولیس کابل امر کرد که همه‌ی رهبران حزب دمکراتیک خلق را بازداشت کند. بازداشت سران حزب دمکراتیک خلق سبب شد که امین به نفوذی‌های این حزب در ارتش اطلاع دهد که کودتا کنند. ا که کسب قدرت با استفاده از روش‌های انقلابی با باورهای رهبران حزب دمکراتیک خلق در تضاد نبود، این رهبران از اقدام امین استقامین در واقع فرمانده‌ کودتای هفت ثور بود و بدون این که دیگر رهبران حزب در جریان باشند، کودتا را راه‌انداخت و داوودخان را سرنگون کرد. اما از آن‌جبال کردند و او را «مرد میدان» «فرمانده‌ انقلاب» و «پخته‌کار» خوانده، کودتا را مصداق خشونت مشروع انقلابی توصیف کردند. رهبران حزب دمکراتیک خلق پس از سقوط حاکمیت این حزب در کتاب‌های خاطرات‌شان می‌نویسند که کار امین خودسرانه بود. اما در آن روز نه کارمل از کار امین انتقاد کرد و نه دیگر رهبران. صرف امین و کارمل روی سرنوشت داوودخان مشاجره کردند. کارمل در ظاهر مخالف قتل داوودخان بود. در تمام دوره‌ی زمامداری حزب دمکراتیک خلق، حتا در دوران کارمل که امین سمبول شرارت معرفی می‌شد، کودتای ثور به عنوان «روز پیروزی انقلاب شکوهمند» گرامی ‌داشته می‌شد.

اگر حادثه‌ی قتل خیبر اتفاق نمی‌افتاد و داوودخان امر بازداشت رهبران حزب دمکراتیک خلق را نمی‌داد، کودتای هفت ثور در آن روز رخ نمی‌داد، اما به قدرت رسیدن حزب دمکراتیک خلق پس از داوودخان امری حتمی و اجتناب‌ناپذیر بود.

منبع : هشت صبح

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*