خانه / فرهنگ و هنر / فرهنگ / نُه سال از نبود هویدا گذشت

نُه سال از نبود هویدا گذشت

کابل/۱۳حوت/فرهنگستان
به عکس‌های سیاه‌ وسفید ظاهرهویدا نگاه می‌کردم، مردی لاغراندام با چشم‌ بزرگ و موهای پریشان، در آن عکس‌ها تنها دیده می‌شد، گاهی هم تصویرهای رنگه‌اش با روزگارانش بود. جز صدایش چیزی از هویدا نمی‌دانستم؛ اما وقتی به عکس‌هایش نگاه می‌‌کردم، بیشتر مردی را می‌دیدم که برای رویاهای بزرگ ‌جنگیده است.
صدای گیرا حکایت‌هایی داشت که باید من در موردش می‌دانستم و هر آنچه دانستم دستم به قلم رفت و نوشتم تا خواننده‌ی این متن،‌ هویدا را بشناسد؛ سفرزندگی ظاهر در دایکندی هزاره جات آغاز شد، چهارشنبه نهم حوت ۱۳۲۳ خورشیدی او به دنیا آمد، هنوز نمی‌دانست که باید شهر به شهرـ کوه به کوه سفر کند تا آنچه را سرنوشت رقم زده، مو به مو ادا شود. نمی‌دانست‌که شصت‌و‌شش سال بعد وقتی عقب را بنگرد، چند شهر است که او بخشی از عمرش را در آن گذاشته است: دایکندی، مزار شریف، کابل، مسکو، تهران، دهلی، هامبورگ.. کشورهایی است که هویدا به آن سفر کرده‌است.
پدر هویدا آرزو داشت او داکتر شود، اما ظاهر هفت ساله بود که پدرش این آرزو را با خود به گور برد. مرگ پدر آغاز چین های خستگی روی چهره ظاهر بود.دستهای کوچک اوهیچ‌گاه نوازش نشد چون فقر و تنگدستی دست و گریبانش را گرفته بود، ظاهر با برادرانش راهی کابل شدند. شهر آسمایی و شیردروازه در کوچۀ کتاب فروشی، به بیان عاصی “کوچه‌های طرف کهنۀ شهر” دو تا اتاق محقر و فقیرانه را به این خانوادۀ چهارتنی به کرایه داده بود. کودکی برای چرخاندن چرخ سنگین زندگی در موسسۀ نسوان به خیاطی پرداخت. دوخت و برش زیردریشی برای سربازها کاری بود که انجام آن را از او میخواستند. او مجبور بود بیرون از وقت کار در خانه نیز کارهای را که از موسسۀ نسوان به کمک ظاهر به خانه انتقال می‌داد، انجام دهد. برای صرفه جویی تا محل کار پیاده میرفت و پیاده هم برمیگشت. معاش او برای تأمین حداقل شرایط زندگی هم کافی نبود. نان خشک را از نانوایی کوچه به حساب چوب خط می‌گرفتند و هر وقت پولی به دست می‌آمد، قرض نانوا را میپرداختند.
از دو اتاق خانه‌یی که در آن زندگی می کردند، فقط یکی آن برق داشت. در یک حویلی سه – چهار خانواده همسایه شده بودند و برق همه مشترک بود. بعدها توانستند که یک رادیو هم بخرند. پس از آن اما همسایه‌ها برق همان اتاق را هم روزانه قطع می‌کردند که مبادا رادیوی آنها مصرف برق را بلند ببرد. ظاهر که در هفت سالگی حالا دیگر مرد خانواده شده بود باید با مادر در چرخاندن چرخ زندگی، بازو میداد. کسی که باید شاگرد مکتب می‌بود، شاگرد بوت دوز شد. کسی که خودش جز کفش پاره به پا نداشت، کفش های دیگران را می‌دوخت. جستجوی او برای یافتن یک شغل نان آور ادامه داشت. شاگردی بوت دوز، شاگردی حکیم جی، تکت فروشی، دربانی سینما، شاگردی مستری، شاگردی آهنگری، این‌ها یک لست نامکمل از کارهای است که او در چند سال کودکی و نوجوانی به آن پرداخته است.
تنگدستی نگذاشت زودتر شامل مکتب شود. همان بود که در نه سالگی آغاز کرد به مکتب رفتن. لیسۀ استقلال را تا صنف نهم ادامه داد و با این که اول نمرۀ عمومی بود، فضای مکتب برایش خسته کن و دلگیر می‌کرد. چنان‌که خودش گفته است: «مکتب هیچ گاهی نتوانست، مرا به خود جلب کند.»
در سال ۱۹۶۶ میلادی برای تحصیل موسیقی به مسکو رفت و پس از آموختن زبان روسی شامل هنرستان عالی موسیقی چایکوفسکی شد. قرار بود در بخش اوپرا تحصیل کند. پس از سه سال از کنسرواتور اخراج شد و در سال ۱۹۷۱ میلادی به کابل برگشت.
هویدا از سایر هنرمندان بر علاوه داشتن آواز دانشین و استعدادهنر موسیقی ، به دلیل علاقمندی مفرط به مطالعه و کتاب خوانی ، برجسته‌تر بود. آشنایی بیشتر او با کتاب او را متفاوتر از دیگران کرده بود، هویدا زیاد می‌خواند و زیبا می نوشت که از نوشته های مشهورش می‌توان در مورد ناشناس یاد کرد. هویدا اولین کسی بود که در افغانستان برنامه گفتاری «تاک شو و یا شومن) را بیناد گذاشت.
هر آنچه از هویدا برجامعه جهانی فارسی زبان میراث مانده همه بمثابه گنجی است که  هرگاه بدان چنگ بزنیم جز سود زیان نخواهیم کرد.
ظاهر در ۱۳۵۴ خورشیدی با وحیده ازدواج کرد. خودش با تبسمی بر لب میگوید، در همان سال چون عرصه را بر کارها و نوآوریهایش در رادیو تنگ کردند، دست به این نوآوری زد: «در زندگی فقط یک بار خود را گم کردم: وقتی زنم را برای بار اول دیدم.»
پس از آن وحیده هویدا در بیشتر برنامه‌ها در کنار شوهر بود تا آنجا که دوستان به او با مزاح، دستکول ظاهر هویدا می‌گفتند. حاصل زندگی مشترک شان، ژاله، آرش، علی، لیلی و مسیح است.
سه نواسه، حنا، بهار و نیله تا حالا به کاروان فرزندان این خانواده پیوسته اند.آرش، علی و ژاله مانند پدر موسیقی را برگزیده اند اما تا هنوز در سایه سنگین نام پدر هستند.

شوخ طبعی در هویدا

چهره‌ای آرام و پیشانی چین خورده بیان‌گر این‌است که با خنده چندان رابطه ندارد. ظاهر بسیاری چیزها با باطن‌های شان شباهت ندارد، آیا ظاهر ِظاهر هم چنین بود؟
ظاهر هویدا با آن‌که همیشه جدی به نظر می‌آمد، یک آدم شوخ طبع بود. نکته ها، فکاهی ها و پُرزه های او میان دوستان و همکارانش دهن به دهن می‌شد. حاضرجوابی او میان طرفدارانش زبان‌زد بود.
از برنامه یادی از خاطرات شیرین قامت رسای هنر از ظاهر هویدا، هژبر شینواری نوشته بود: “روزی فریدون فرخزاد (برادر فروغ فرخزاد) به هویدا گفت شما افغان‌ها در صحبت کلمات مغلق را استفاده کرده و حرف‌هایی هم از خود در می‌آورید. هویدا پرسید چطور؟ فرخزاد گفت مثلا ما زمانی که از موضوعی بی‌اطلاعیم، می‌گوییم آقا من نمی‌دانم. شما می‌گویید مچم! هویدا جواب داد که اولا خلص صحبت کردن گپ بد نیست. ما ذاتا مردم کم حرفی هستیم. دوم این که ببینید زبان دری را کی بهتر می‌داند و بهتر صحبت می‌کند و چه کسی کلمات را مسخ کرده است، آنگاه خود قضاوت کنید. طور مثال دالان بود، شما دولونش کردید. دکان بود، شما دوکونش کردید و زبان بود، شما “زبونش” کردید!”.
یکی از توانایی های هویدا که از نظرها تا اندازه‌یی پوشیده مانده، استعداد طنزپردازی اوست. در طنز منظوم آثاری دارد که چندتای آن سی چهل سال پس از سرایش آن، با وجود طولانی بودن، هنوز مهمان حافظۀ عجیب او است. تعدادی را برای برنامه‌های رادیو ساخته بوده و تعدادی را هم با انگیزۀ اعتراض و پرخاش آفریده، اما هیچ گاه این آثار شوخ طبعانه را چاپ نکرده است. از مردی که هزار و یک حرفه دارد و یک سر است و هزار سودا، خلق آثاری با این مایه، کار قابل اعتنا به شمار می‌رود. بعض وقت‌ها چیزهای کوچک و بی‌اهمیت  انگیزۀ سرایش چند بیت منظوم برایش می‌شد، چنان که یکی از این قطعه‌ها اصلاً پرزه خطی بوده که برای دوستش داوود فارانی نوشته بود.
فارانی به سبب رابطۀ خویشاوندی که با سید حکیم، صاحب خشکه شویی معروف حکیم داشت مدتی آنجا مشغول کار بود. روزی برای هویدا گفته بود که در خشکه شویی سرویس اکسپرس هم دارند و لباس‌ها را در ظرف یک ساعت می‌شویند و به اصطلاح او “اکسپرس می کنند”. از قضا که هویدا باید در یک برنامه مهم اشتراک می‌کرد. از آن جایی که فقط یک دست دریشی داشت به یاد حرف فارانی افتاد و خواست برادر کوچک خود منیر هویدا را نزد فارانی بفرستد.

فعالیت هنری هویدا

نوازندگی، آواز خوانی، برنامه سازی، طنزسازی، نویسندگی، سینماگری و ترجمه فیلم‌های روسی به فارسی دری از جمله افتخارات هویدا است.
هویدا در زندگی هنری‌اش ابتدا  به تمثیل در شهر« ننداری»  پرداخت که از گام‌های مهم هنری او به شمار می‌رود. او  با هنرمندان بزرگ در سن (۱۳-۱۴ساله‌گی) سهم می‌گرفت.
او در هنر نمایی و هنر پردازی سبک مخصوص خود را داشت هیچگاه از دیگران تقلید نمی‌کرد، اما برای رسیدن به مراحل خوب همیشه تلاش  و نوآوری می‌کرد.
نخستین کارهای ظاهر هویدا بر صحنه‌های رسمی موسیقی افغانستان، از رنگین کمان اسرار آمیز و رؤیایی بیتل‌ها و جاذبه موسیقی دهه ۱۹۶۰ میلادی متأثر بود. او در سال ۱۹۶۳ (میلادی) نخستین ارکستر آماتور را در افغانستان پایه‌گذاری کرد. هویدا و آماتوران آن وقت کابل، ترکیب سازبندی گروه و حتی طرز لباس پوشیدن را تا اندازه‌ای از بیتل‌ها برداشته بودند. آنها همه اهل مکتب و قلم بودند و با نوعی دید روشنفکرانه به زندگی نگاه می‌کردند. سبک موسیقی آماتوران، موسیقی پاپ با تأثیرات منطقه‌ای و کمی فرامنطقه‌ای بود. این موسیقی برای نخستین‌بار موسیقی را در میان خانواده‌های روشنفکر کابل وارد کردند و آغازگر فصل تازه‌ای در تاریخ موسیقی معاصر افغانستان شدند که در ایجاد موسیقی پاپ افغانی نقش به سزایی داشت.
هویدا در دهه ۱۹۷۰ (میلادی) تهیه‌کننده و مجری برنامه‌های تفریحی در رادیو و تلویزیون افغانستان بود. برنامه رادیویی جمعه‌شب‌های او شنوندگان بسیاری داشت که در آن مطالب جالب و سرگرم‌کننده همراه با نقد اجتماعی پخش می‌شد.

هویدا در سال ۱۹۷۲ (میلادی) برای یادگیری موسیقی و همکاری با هنرمندان ایرانی به ایران رفت و در برنامه تلویزیونی سلام همسایه با اجرای فریدون فرخزاد، ترانه کمر باریک من، سروده ابوالقاسم لاهوتی را اجرا کرد که سپس بسیاری از خواننده‌های ایرانی و تاجیک آن را اجرا کردند.
ظاهر هویدا در دهه ۱۹۸۱ (میلادی) گروه را پایه‌گذاری کرد.

هویدا بیش از پنجاه سال برای حرفه‌ای ساختن هنر موسیقی در افغانستان تلاش کرد. او کم می‌خواند ولی توجه داشت که هر اثرش یک قطعه ماندگار از نظر شعر و موسیقی باشد. او دارای شیوه‌ای ویژه در آواز بود و علاوه بر هنر آوازخوانی، از گردانندگان برنامه‌های تلویزیونی رادیو تلویزیون افغانستان نیز به‌شمار می‌رفت.

خبرنگار فرهنگستان از کابل
سمیع صدیقی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*