خانه / فرهنگ و هنر / ترازوی طلایی / عوامل تاثيرگذاري زبان تازي( عربي ) بر زبان فارسي ( دري )

عوامل تاثيرگذاري زبان تازي( عربي ) بر زبان فارسي ( دري )

عوامل تاثيرگذاري زبان تازي( عربي )بر زبان فارسي( دري )

” قسمت پنجم  “

( پيدايي زبان و خط فارسي (دري) )
از : مصلح سلجوقی
برخورد هاي متعارف و متغيير برروند تاريخي زبان فارسي (دري ) توانسته است زبان فارسي (دري ) را از مسير واقعي آن تا حدي منحرف سازد . دانشمندان ادب فارسي به نوعي متغيير و گاهي هم با تضاد ريشه  يابي هاي سمت گرايانه خود را از زبان و ادب فارسي نمودار نموده اند . سر انجام به نوشتار هاي بر مي خوريم كه تفهيم از معاني بيان نوشتار، جز كشيدن زبان به سمت خود و يا از خود دانستن زبان فارسي، مفهوم ديگري دست ياب مان نمي شود .زبان پارسي (دري ) را محصول تفكرات عميق نياكان خويش مي دانند و گاهي نيز جزء افتخارات شان مي شود كه گويا اين زبان از نواحي سرزميني كه من در آنجا تولد شده ام سربرآورده است و اين نياكان من بودند كه زباني را به خود اختصاص داده اند و چنين و چنان نوشته اند تا هويت شخصي خود را به هويت جمعي و آنهم با افتخار مبدل سازند . شاعردرين باب چه زيبا سروده است :
” گرد نام پدر چه مي گردي 
پدر خويش  شو اگر مردي” 
اين گونه بررسي ها نه تنها به ريشه يابي و نوع پيدايي زبان پارسي (دري ) مفيديتي ندارد بلكه ضربه ي محكم بر پيكره زبان وارد مي كند كه چنان هم شده است. امروزه بعضي اين زبان را فارسي و بر خاسته از فارس مي دانند و بعضي اين زبان را تنها دري مي گويند و مربوط به خراسان قديم (افغانستان و تاجيكستان) مي دانند . تعريف و دفاع غلط و بررسي غلط مي تواند بزرگترين عامل بر بادي يك زبان ، يك اعتقاد و موارد ديگر اجتماعي سياسي  گردد .
پس در اين راستا بايد زياد كوشيد و راه اساسي و درست را برگزيد. از نوشتار هاي در دست داشته ، برداشت هاي خود را نه سمت گرايانه بلكه واقع بينانه به خدمت علاقمندان و گوينده گان اين زبان پر بها و سرزمين پر وسعت آن قرار داد .
پيوند ناگسستني زبان با نوع حكومت ها و زنده گي اجتماعي قبيله هاي كمون اوليه و بعد از آن ، روند پيش روي رشد زبان را يا سريع و يا بطي به دوش داشته است كه مستلزم پژوهش ها و كار هاي دوام دار، پيرامون دولت هاي تعين شده ي وقت بايد داشته باشيم تا واقعيت هاي بيشتري را دردست گيريم . هرچند دراين پيرامون مواد كمي وجود دارد و پژوهشگر را دچار ياس و نااميدي مي كند ،اما نبايد به نا اميدي افتاد و دنبال كار را رها كرده، نبود مرجع و يا كمبود مرجع اصل كه تاريخ پيدايي زبان پارسي (دري) است را بر زمين نهاد .  آغاز تاريخ دولت سازي  در سرزمين ايران قديم و پيدايي خط در اين محدوده ، اگر به دست داشته هاي تاريخي امروزين  استناد كنيم چندان  تفاوتي زماني از همديگر ندارند . تاريخ دولت سازي ايران قديم را در كتيبه ها و بعد دركتب فارسي به حدود سه هزارو پانصد سال قبل استناد مي كنند. البته دولتي كه بدان بتوانيم استناد كنيم در سه هزارو پانصد سال قبل با تمام زواياي دولت سازي وجود نداشته است . در آنزمان اقوامي باهم در صلح و آرامش بسر مي بردند كه هركدام شان رييس قبيله خود را داشتند . سر انجام چون خرد بودند و توان كافي دفاع از خود را نداشتند، چند رييس از  قبيله هاي مختلف در قرن هشت قبل از ميلاد با هم توافق كردند كه همان دولتي را كه ما مي شناسيم و اولين دولت سرزمين پهناور ايران قديم ميدانيم ( دولت ماد ها ) را بوجود آوردند .
پيدايي خط در اين محدوده ي جغرافيايي پهناور نيز با تاريخ هاي مختلف سروكار پيدا نموده است كه نويسنده گان آن تا حدودي مي توان گفت كه همنظرند . اما در روند تكاملي خط و زبان، مشتركات كمتري بين پژوهشگران زبان و ادبيات فارسي (دري ) پيدا مي كنيم .  تاريخ خط را اگر منطقي به آن بپردازيم همان است كه ابتدا نشانه هاي براي تفهيم موارد انتقال مفاهيم به وجود آمده است . اما اين خط جواب گوي پيشرفت جوامع بشري نبوده است . با تكامل اوضاع اجتماعي ، خط نيز به رشد خود مي رسد  و روز بروز با تكامل اجتماع ، تكامل مي كند . اما خط در سرزمين ايران قديم هم به همان منوال سر بر مي آورد ، رشد مي كند و روز بروز بر توان مندي آن افزوده مي گردد، تا جايي كه در قرن شش و هفتم قبل از ميلادي- زمان دولت ساخته شده ي ماد ها – در همين نواحي به خط آرامي مي نوشتند و بعد به خط ميخي تبديل مي شود ومدت زماني به خط ميخي مي نويسند .
سردر گمي هاي ابتدايي و تعيين خط چيز كاملن عادي است كه در سرزمين هاي ديگر نيز اتفاق افتاده است . براي پيدا كردن مطلوب در اوايل هر قضيه چنين اتفاق هاي افتاده است كه بعد خود بخود و يا ناخود آگاه مسير اصلي خود را يافته و بدان گام نهاده است .
پس اولين اساس گذار حكومت در سر زمين ايران قديم يعني حدود ٨٠٠ سال قبل از ميلاد  مادهابوده اند كه اتحاد چند قوم براي ساختن حكومت مستقل سرزمين پهناور ماد بوده است. منظور، اين دولت سازي همان   مقاومت  كردن درمقابل يورش هاي آشوريان و يونانيان كه يكي از ضرورت هاي آن دوره بوده است، بوجود آمد  است .
 دانشمندان زبان شناس ادب فارسي،  دسته ي  زبان های هندواروپایی را به شش گروه تقسیم بندی کرده اند كه زبان هندو ايراني نيز يكي از گروه شش گانه زبانهاي جهان مي باشد . 
گروه  زبانها در سراسر دنياكه امروزه هركدام به شاخه هاي مختلف تبديل شده اند مربوط مي شوند به تاريخ اجتماعي سياسي گوينده گان اين زبانها كه ريشه يابي هر كدام آن پژوهشگر را به سرچشمه ي اصلي آن زبان  مي رساند . البته  اين  نام گذاري ها چندان قدامتي ندارند .
در مورد محل نشأت و تطور زبانها هندوايراني ،  دانشمندان اين عرصه را عقيده برآ نست كه در حوالي سدهاي  چهارده يا پانزده قبل از ميلاد، در محدوده ي فارس و سغديان، تا سرزمينهاي پنجاب، كه ساحه ي  پهناوري را احاطه نموده  و افغانستان امروزي حيثيت مركزيت آن را به خود گرفته بود، رواج داشت و گويندگاني به آن در ابتداي كار افهام و تفهيم داشتند.
احتمالاً اين زبانها در آغوش دشت ها، كوه ها  و كوهپايه هاي مناطق شمالي و شمال شرقي افغانستان ( اطراف درياي آمو)  پرورش يافته است؛ زيرا مسكن اصلي قبايل آريايي همين مناطق بوده و بيشترين آنها در ( آريانا ويجه ) تا مناطق باختري آن سرزمين امرار حيات مينمودند.
ازانجايي كه زندگي قبيله وي عامل پيدايي زبان مشترك ميشود، ميتوان گفت كه قبايل اطراف درياي آمو كه بعد ها به نام پارتي  ها معروف شده اند ميراث داران اصلي اين زبان مي باشند  كه زادگاه اصلي اين دسته زبان ها  آرياناي شمالي بوده است كه دامنه ي بود و باش اين قبيله ها   تا سلسله كوهاي  هندوكش رسيده  و ادامه ي اين  لهجه هاي  كلاسيك تا اكنون  در كوهپايه هاي مناطق شمالي افغانستان و جنوبي تاجيكستان امروزي  شنيده مي شود .
 رسايي و جيره زباني  در زبان فارسي (دري) نيز طوريكه ديده مي شود از همان اوايل پيدايي زبان فارسي ( دري) وجود داشته كه  در اشعار و نوشته هاي پارسي بوده ودر سطح زمانش تا آنجايي   كه به مرور زمان رشد نموده،  تكامل خويش را همزمان كرده  است . 
نوآوري و شگفتي ها ي  زيادي در ادب و شعر قديم – طوريكه نمايان است-  وجود داشته كه بحث هاي آينده بدان خواهم رسيد . اما در برخي از آثار منثورباقي مانده ي پيش از اسلام تا اندازه يي وجود دارد وليكن شكل منسجم و يكپارچه و به گونه ي يك دانش مستقل ادبي تبارز نكرده است  .
بعد از آمدن اسلام به سرزمين ايران قديم ، مجبور شدن مردمان اين خطه به پذيرش خط نبطي  ، قلم بدستان و شعراي اين مرز و بوم بيشتر با زبان عربي  سروكار گرفتند و نوآوري هاي  زيادي را به نفع زبان عربي پديد آورده اند . اما بعد اين دانش و نوآوري خود را به گونه ي يك دانش مستقل تدوين و با نام هاي عربي به جامعه معرفي نموده اند.
در ارتباط به قدامت زبان پارسي ميانه  دكتور تامار عيلام گيندين نوسينده و پژوهشكر زبان و ادبيات عبري – زباني از شاخه ها ي زبانهاي سامي  كه يهوديان بدان صحبت مي كنند –  در كتاب “اسرار تومار استر” نگاشته است واو درگفتگوي  خود پيرامون كتاب خويش با  برنامه ي راديوي” نداي دوستي از اسراييل به ايران” ضمن ياد آوري از زبان فارسي ميانه ، او  از واژه هاي زيادي كه از زبان فارسي ميانه  به زبان عبري وارد شده است چنين خاطر نشان مي سازد  :
 ” در زبان عبري كه خود يكي از زبان هاي سلسله زبان هاي  ساميست،  واژه گان پارسي وافر حضور دارد كه با اندكي تغير؛  يعني عبري سازي شده تا به حال در زبان عبري مورد استفاده قرار مي گيرد . او مي افزايد كه آشنايي و يا واژه گيري زبان عبري از زبان فارسي ميانه  بر مي گردد به زمان سلطنت آشوري ها كه حدود دوهزار و هفتصد سال قبل (سال ٧٢١ ق م ) سلطنت داشته اند مي باشد .او مي افزايد كه   واژه گان زيادي را زبان عبري از زبان فارسي ميانه عاريت گرفته است . اين بدان معنا است كه زبان فارسي ميانه  قبل از آن تاريخ وجود داشته است و مردم نواحي شرق ايران قديم ( خراسان قديم ) بدان مكالمه داشتند .١
زبانهاي كه در اصل  از قدامت بيشتر و سيستم واژه گاني و هبوت گرامري بهتربرخوردار اند  و يا زبان هاي متمدن تر  دنيا ، در هروقت و زمان براي زبان هاي ضعيف ترواژه به عاريت مي دهند. گويا  زبان فارسي ميانه از صلابت آنچناني برخوردار بوده كه عامل بدست دادن عاريت شده است .
چون در اين مورد  اسناد زيادي به دست نداريم و مستدل ساختن اين مسأله  با يكي دو استناد محكم جلوه نمي كند ، مي شود تا با آن برخورد منطقي كنيم و حرف را بر مسند استدال درست در محور استغراء به چرخانيم تا هدف نهايي و تكميل هويت گفته هاي خود را به كرسي آن مستحكم كنيم .
وقتي زباني كه خود قدامت چند هزار ساله دارد و يكي از زبان هاي زنده دنيا تا به حال به شما مي رود ، دست به دامن زبان ديگري مي برد و از آن براي خودش واژه وام مي گيرد، ما را چگونه مي توانيم اين وام گيري را استدلال كنيم . پس منطقن زبان وامگير، زباني بوده است كه يا از نظر واژه گاني بسيار غني نبوده است ويا اينكه از پيشرفت اجتماعي آن زمان  نتوانسته بوده تا در كنار زبان وام دهنده قد بر افرازد و احتياج خود را خود مبتكر شود .
اگر سري به دنياي امروزي بزنيم و اين بحث را به گونه ي امروزين باز كنيم، به وضاحت متوجه مي شويم كه زبان انگليسي در سراسر جهان  امروز ، زبان عاريت دهنده شده است كه در بسياري از زبان هاي زنده ي دنيا واژه گان انگليسي را به وضاحت لمس مي كنيم . گرچه زبان انگليسي از نظر تاريخي نسبت به زبان هاي ديگر دنيا  قدامت چنداني ندارد، اما پيشرفت اجتماعي سياسي محدوده هاي انگليسي زبان چنان بوده است كه زبانهاي ديگر دنيا خود را مديون نوآوري ها و شگفتي هاي اجتماعي سياسي اين زبان ميدانند . از سوي ديگر زبان انگليسي با عمر نه چندان بلند خويش توانسته كه خود را دررديف چند زبان پر صلابت دنيا بر كرسي والاي خود بنشاند .
بر مي گردم به زبان پارسي و بحث قوي شدن و يا ضعيف ماندن زبان پارسي كه مي توانيم كم كاري زبانشناسان پارسي گوي دانست و امر مسلم است كه  در قبال زبان پارسي، دانشمندان و زبانشناسان ما خود را زحمت يادي  نداده اند. از همين است كه در مورد پيدايي زبان و خط پارسي (دري) نظرات مختلف وجود دارد و تا حال ابراز نظر مشخصي از جمعي از دانشمندان زبان پارسي پيرامون پيدايي زبان و خط فارسي (دري ) وجود ندارد .  آنچه مسلم است اين است كه همه در موضوع پيدايي خط و زبان اتفاق نظر ندارند و تعدادي از دانشمندان ما نيز خود را ملزم به پژوهشي عميق تر و يا تامل بيشتر در پژوهش نكرده اند و زبان پارسي ( دري ) را زبان ضغيف و محكوم به مرگ – آنهم به مردن زير پاي زبان عربي (نبطي) – دانسته اند .
 ادامه دارد
١/ چند واژه ي عاريت شده توسط زبان عبري از فارسي ميانه :
قانون ، پول ، پيام ، كار خانه ، ديو ، بالاخانه ، بالكن ، پيرجامه و…
نویسنده : مصلح سلجوقی
فرهنگستان 
سوم اگست ۲۰۱۷

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*