حالا که طالبان تشکیل “امارت اسلامی افغانستان” را اعلام کرده، تنها یک گام با ورود به “جامعه بینالملل” فاصله دارند؛ سناریویی که برای مخالفان این گروه در افغانستان حکم کابوسی دشوار را دارد. به رسمیت شناختهشدن نظام سیاسی جدید افغانستان به عنوان حکومت مشروع و قانونی این کشور، عملا “جبهه مقاومت ملی افغانستان” را که به رهبری احمد مسعود در پنجشیر تشکیل شده، به یک گروه شورشی تبدیل میکند.
به بیان ساده، اگر “جامعه بینالملل” درهایش را به روی امارت اسلامی افغانستان باز کند، در نبرد بازماندگان حکومت مرکزی افغانستان با یک گروه شبهنظامی قدرتمند، جای حکومت و شبهنظامیان، در چشم برهمزدنی عوض خواهد شد. در چنین حالتی رژیم طالبان به حکومت مشروع تبدیل میشود که بر اساس عرف بینالمللی حق دارد انحصار خشونت را به دست بگیرد و “جبهه مقاومت ملی” هم حکم شبهنظامیان مسلحی را پیدا میکند که علیه یک حکومت قانونی دست به شورش زده است.
به همین دلیل نیز مخالفان طالبان از جامعه بینالملل خواستهاند که حکومت طالبان را به رسمیت نشناسند. در صدر آنها احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی با فهرست کردن نام سازمانهای بینالمللی مهم، از تکتک آنها به شکل مستقیم درخواست کرده که از همکاری با حکومت طالبان در افغانستان خودداری کنند. این همان وضعیتی است که طالبان در دهه ۹۰ نیز با آن روبهرو بود و به رغم همه تلاشها نتوانست هرگز رسمیت بینالمللی به دست بیاورد.
اما این “جامعه بینالملل” که تا این حد میتواند بر سرنوشت افغانستان اثر بگذارد، دقیقا چیست و چگونه تصمیم میگیرد؟ چه سازوکاری برای به رسمیت شناختن یا رد اعضا دارد؟ و آیا هر دو گروه – طالبان و مخالفانش – میتوانند با اتکا به قوانین بینالمللی و عرفی پذیرفتهشده حریف را شکست دهند؟
جامعه بینالملل
جامعه بینالملل، برخلاف ظاهر ساده و همه فهمی که دارد، یک مفهوم نظری در روابط بینالملل است که نه تنها تعریفی مناقشهآفرین دارد، بلکه حتی برخی نظریهپردازان سرشناس روابط بینالملل از اساس منکر وجودش هستند. آیا واقعا در سطح جهانی چیزی با مختصات یک “جامعه بینالمللی” وجود دارد که عرف و قوانین آن مبنای تنظیم روابط بینالملل است؟ یا رقابت همیشگی بر سر قدرت با هدف بقا عامل اصلی همه اجزای روابط بینالملل است؟
و اگر واقعا “جامعه بینالملل” متشکل از کشورها، سازمانهای بینالمللی و نهادهای غیردولتی جهانی وجود دارد، عرف و قوانین این جامعه چیست؟ این عرف و قوانین چگونه تثبیت شدهاند و از چه منطقی پیروی میکنند؟ دموکراسی؟ صلح و امنیت جهانی؟ رفاه و توسعه اقتصادی همه مردم جهان؟ حقوق بشر؟
و در نهایت، نقش عضویت در سازمان ملل و نهادهای بینالمللی زیرمجموعه آن در این جامعه بینالمللی چیست؟ آیا سازمان ملل ساختار بروکراتیک و قانونی اداره جامعه جهانی است و نقش یک حکومت جهانی را بر عهده دارد؟ یا همه اینها در نهایت ابزارهایی هستند در دستان کشورهای قدرتمند تا در جهانی بیقاعده و قانون، منافع خود را پی بگیرند؟
هرچند که بسیاری از این سوالات برای افغانستان امروز، بحثهای نظری بیفایدهای به نظر برسند، اما در واقع مبنای استدلالهای هر دو گروه مخالفان طالبان و طرفدارانش درباره مشروعیت بینالمللی حکومت این گروه، ریشه در همین پرسشها دارند و هرکدام با اتکا به بخشی از این پرسشها به دنبال به رسمیت شناخته شدن خود به عنوان نماینده مشروع مردم افغانستان در سطح بینالمللی هستند.
برای احمد مسعود و همفکرانش، عرف و قواعد شناختهشده جامعه بینالملل (از جمله حاکمیت قانون، انتقال مسالمتآمیز قدرت، فراگیر بودن نظام سیاسی، احترام به حقوق زنان و اقلیتها و احترام به تمامیتارضی کشورها)، دلایل محکمهپسندی هستند برای عدم پذیرش طالبان در سطح بینالمللی. اما آیا در همین جهان حکومتهای کشورهای بیشمار دیگری با ایرادهایی مشابه به رسمیت شناخته نشدهاند؟
برای طالبان، تسلط بر بخش اصلی سرزمین افغانستان و به دست گرفتن حکومت کشور به شکل موثر، دلیلی کافی است که آنها نیز در کنار باقی حکومتهای جهان قرار بگیرند. افغانستان یک کشور تازه از راه رسیده جامعه بینالملل نیست و برای طالبان، آنچه رخ داده چیزی بیش از یک تغییر رژیم نیست؛ تغییر رژیمی که بر اساس عرف همین جامعه بینالملل، بیش از همه در حوزه اختیارات مردم افغانستان است تا کشورهای دیگر.
با این نگاه، تمامی نمایندگیهای کشور افغانستان در سطح بینالمللی از این پس باید حکومت فعلی افغانستان را نمایندگی کنند و حتی فرستادگان این حکومت باید در جلسه هفته آینده مجمع عمومی سازمان ملل، پشت میزی که نام افغانستان بر آن نهاده شده بنشینند. با این وصف پس اصولا چرا همچنان مخالفان امیدوارند که رژیم طالبان به مشروعیت بینالمللی دست پیدا نکند؟ و چرا طالبان در دهه ۹۰ نتوانست به همین سادگی به سراسر جهان، از جمله سازمان ملل نماینده بفرستد؟
سیاست بینالملل
وضعیت طالبان و نمونههای بیشمار دیگر، خود از جمله مستندات کسانی هستند که معتقدند اصولا در روابط بینالملل از یک “جامعه بینالملل” قانونمند خبری نیست. بلکه آنچه وجود دارد، یک ساختار بینالمللی مبتنی بر منافع کشورهای مختلف است و هر کشوری که قدرت بیشتری دارد، نفع بیشتری از این ساختار میبرد.
از این زاویه، مشروعیت بینالمللی طالبان نه نتیجه یک سری اصول پذیرفتهشده و قواعد قابلشناسایی، بلکه نتیجه تصمیمات سیاسی است. و این تصمیمات نیز هدفی جز کمک به منافع ملی کشورها ندارند. با این نگاه اگر کشوری به این نتیجه برسد که به رسمیت شناختن “امارت اسلامی افغانستان” در راستای منافع ملیاش خواهد بود، این کار را خواهد کرد. همچنان که در دهه ۹۰ کشورهای عربستان، پاکستان و امارات برخلاف باقی جهان، حکومت طالبان را به رسمیت شناختند.
در چنین حالتی، اگر تعداد کشورهایی که حکومت طالبان را به رسمیت بشناسند، به شکل قابل توجهی افزایش یابد، زمینه برای مشروعیت بینالمللی این حکومت به دست میآید. طالبان برای رسیدن به این هدف بیش از هر چیز به ابزارهای دیپلماتیک موجود در سیاست بینالملل نیاز دارد. مذاکرات این گروه با ایالات متحده آمریکا در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ یکی از همین ابزارهاست.
در میان کشورهایی که حکومت طالبان را به رسمیت میشناسند، میزان قدرت آنها نیز اهمیت ویژهای دارند. این قدرت میتواند نتیجه نقش و نفوذ کشوری در سطح بینالمللی باشد. مثلا اعضای دائمی شورای امنیت، از این نظر اهمیت بسیار بیشتری از دیگر کشورهای جهان پیدا میکنند و به رسمیت شناختهشدن از سوی حتی یکی از آنها – مثلا چین – برای طالبان، گامی بلند برای کسب مشروعیت بینالمللی محسوب خواهد شد.
همچنین کشورهای بانفوذ منطقه نیز میتوانند به مشروعیت جهانی طالبان کمک کنند. در این سناریو، ایران و ترکیه از مجموع کشورهای خاورمیانه، در کنار هند جایگاه مهمتری نسبت به دیگران خواهند داشت. چرا که برمبنای رفتارهای پیشین پاکستان و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، طالبان برای به رسمیت شناخته شدن از سوی آنها با دشواری ویژهای روبهرو نیست. اما همراهی آن کشورها، در کنار کشورهای رقیبشان مانند ایران و ترکیه (رقبای کشورهای عربی جنوب خلیج فارس در خاورمیانه) و هند (رقیب اصلی پاکستان در منطقه جنوب آسیا)، به یک امتیاز مهم برای طالبان بدل خواهد شد.
اگر طالبان بتواند به شکل جداگانه و از طریق مذاکره، حکومتهای کشورهای مختلف جهان را قانع کند که حکومتش را برافغانستان به رسمیت بشناسند، بخش اصلی راه عضویت در جامعهبینالملل را پیموده. اما در عین حال همین ابزار نیز در دست مخالفان طالبان وجود دارد و آنها، متناسب با همین استدلالها میتوانند از طریق مذاکره و همپیمانی با کشورهای دیگر، راه به رسمیت شناختهشدن طالبان را مسدود کنند؛ اتفاقی که در دهه ۹۰ به شکل قابلملاحظهای رخ داد.
در آن زمان، به رغم اینکه حکومت رئیسجمهور وقت – برهانالدین ربانی – در سال ۱۹۹۶ در کابل سقوط کرده بود، نمایندگان آن حکومت تا سال ۲۰۰۱، به عنوان نماینده کشور افغانستان در بسیاری کشورهای جهان و همچنین سازمان ملل و باقی نهادهای بینالمللی به رسمیت شناخته میشدند. و اعتراض رسمی به این موضوع نیز موجب نشد طالبان هرگز بتواند نماینده خودش را به عنوان نماینده افغانستان به مجمع عمومی سازمان ملل و نهادهای دیگر بفرستد.
- کیوان حسینی
- بیبیسی
- ۹ سپتامبر ۲۰۲۱