خانه / سیاست / تحلیل ها و دیدگاه ها / آیا روسیه به طالبان «گیم چنجر» می‌دهد؟

آیا روسیه به طالبان «گیم چنجر» می‌دهد؟

جنرال جان نیکلسن، فرمانده‌ی نیروهای امریکایی و ناتو در افغانستان در مصاحبه‌ای با بی ‌بی ‌سی گفته است که روسیه به طالبان جنگ‌افزار می‌دهد. این جنرال امریکایی گفته است که روس‌ها از مرز تاجیکستان به طالبان ماشین‌دار‌های ثقیل و خفیف و دیگر مهمات مورد نیاز آنان را می‌فرستند. جنرال امریکایی درباره‌ی مقدار جنگ‌افزاری که روسیه به طالبان می‌فرستد، به طور عمدی نخواست چیزی بگوید. فرمانده نیروهای ناتو در افغانستان این احتمال را رد نکرد که روسیه به دنبال راه انداختن یک جنگ نیابتی علیه امریکا در جغرافیای افغانستان باشد.
این اظهارت جنرال نیکلسن نشان می‌دهد که وضعیت امروز افغانستان کم یا بیش شبیه دهه‌ی هشتاد میلادی است. تاریخ به گونه‌ی وارونه تکرار شده است. در دهه‌ی هشتاد ایالات متحده گوریلاهای اسلام‌گرای ضد شوروی را حمایت می‌کرد. در آن زمان، چریک‌های اسلام‌گرای ضد شوروی، علیه نیروهای روسی در افغانستان یک مقاومت گوریلایی راه انداخته بودند؛ مقاومتی که پول، اسلحه و منابع دیگر آن را ایالات متحده فراهم می‌کرد. منابع پاکستانی مدعی اند که در شش ماه اول سال ۱۹۸۰، ارتش پاکستان به تنهایی از مقاومت چریک‌های اسلام‌گرای ضد شوروی در افغانستان حمایت می‌کرد، بعد امریکایی‌ها وارد میدان شدند و منابع مورد نیاز چریک‌های اسلام‌گرای ضد شوروی را تأمین کردند. با گذشت زمان کمک‌های امریکا به چریک‌های ضد شوروی افزایش یافت. چریک‌های ضد شوروی از مجرای پاکستان کمک‌های امریکا را دریافت می‌کردند.
امریکا در سال ۱۹۷۵ ویتنام جنوبی را به رغم هزینه‌های انسانی و مالی گسترده، به گوریلاهای کمونیست و دولت مارکسیست ویتنام شمالی باخت. چهار سال بعد از این رویداد، اتحاد شوروی به افغانستان لشکرکشی کرد و امریکایی‌ها برای گرفتن انتقام ویتنام، منابع مورد نیاز چریک‌های ضد شوروی را فراهم کردند. در جنگ ویتنام شوروی‌ها، گوریلاهای کمونیست و ارتش دولت مارکسیستی ویتنام شمالی را حمایت می‌کردند. در دهه‌ی هشتاد میلادی کسانی ارتش و دستگاه‌های اطلاعاتی امریکا را اداره می‌کردند که تجربه‌ی جنگیدن در ویتنام را داشتند و طعم شکست را چشیده بودند. برای آنان بسیار مهم بود که شوروی‌ها در میدان نبرد افغانستان توسط چریک‌های مورد حمایت امریکا کشته شوند، شکست بخورند و در نهایت با سرافگنده‌گی افغانستان را ترک کنند.
به نظر می‌رسد که امروز جای بازی‌گران بین‌المللی تغییر کرده است. پاکستان حامی طالبان است، اما ایالات متحده حامی راهبردی دولت افغانستان. سیاست رسمی، اعلامی و اعمالی ایالات متحده، حمایت از سازمان دولت در جغرافیای افغانستان است. آنان می‌خواهند از طریق حمایت از سازمان دولت از تأسیس اردوگاه‌های تروریستی در قلمرو افغانستان جلوگیری کنند. جلوگیری از تأسیس اردوگاه‌های تروریستی در قلمرو افغانستان، پیوند عمیق با الزامات امنیت‌ ملی ایالات متحده‌ی امریکا دارد. رهبران سازمان القاعده که پیروانش فاجعه‌ی ۱۱ سپتامبر را آفریدند، تا سال ۲۰۰۱ در افغانستان حضور داشتند و شبکه‌ای از اردوگاه‌های آموزشی، خانه‌های امن و قرارگاه‌های نظامی را اداره می‌کردند. آنان هسته‌های فعال و خوابیده، در خارج از افغانستان، از جمله در هامبورگ جرمنی و کولالامپور داشتند. همین هسته‌ها هم از رهبران القاعده‌ای که در افغانستان مستقر بودند، دستور می‌گرفتند. هسته‌های هامبورگ و کولالامپور القاعده در خلق حادثه‌ی تروریستی ۱۱ سپتامبر نقش مرکزی را داشتند. جنرال جان نیکلسن، فرمانده کنونی نیروهای امریکایی در افغانستان، یکی از خوش‌چانس‌های حادثه‌ی یازده سپتامبر بود. او در آن روز در دفتر کارش در قرارگاه وزارت دفاع امریکا نشسته بود که حادثه‌ی تروریستی رخ داد ولی به او آسیبی نرسید، او به چشم سر دید که چگونه یک حمله‌ی تروریستی نماد‌های قدرت اقتصادی و نظامی امریکا را ویران کرد.
امریکا در پاسخ به این حملات تروریستی، رژیم طالبان را سقوط داد و اردوگاه‌های القاعده را از بین برد. ۱۷ سال است که ایالات متحده تلاش می‌کند تا از غلبه‌ی نظامی مجدد طالبان جلوگیری کند. در شروع کمپین نظامی امریکا بر ضد طالبان، کشورهای روسیه، ایران و دیگر قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی از آن حمایت کردند. در آن زمان کسی تصور نمی‌کرد که وضعیت جنگ سرد برگردد و قدرت‌های جهانی رو در روی هم قرار بگیرند. در آن زمان طالبان و القاعده مظاهر تروریسم بین‌المللی، منطقه‌ای و محلی شناخته می‌شدند و مبارزه با آنان شعار تمام قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای بود.
اما امروز وضعیت به گونه‌ای است که دوران جنگ سرد به ذهن تداعی می‌شود. فرمانده نیروهای امریکایی به صراحت می‌گوید که روسیه جنگ‌افزار و گلوله‌ی مورد نیاز طالبان را اکمال می‌کند. روس‌ها هم می‌پذیرند که با طالبان تماس دارند و این گروه را یک واقعیت‌ سیاسی و اجتماعی افغانستان می‌دانند، اما کمک تسلیحاتی به طالبان را انکار می‌کنند. پاکستان هم درآغاز، حمایت از طالبان را انکار می‌کرد، اما پسان‌تر پذیرفت که با طالبان «تماس» و «هم‌زیستی» دارد و آنان را یکی از واقعیت‌های جامعه‌ی افغانستان می‌داند. روسیه هم همین روایت را برای خود برگزیده است.
در روایت روسیه، نقش داعش هم برجسته است. روسیه رابطه‌ای میان حضور امریکا در افغانستان و ظهور داعش در مشرقی می‌بیند. اما بسیار روشن است که چند صد نفر مسلحی که اسم داعش بر خود گذاشته‌اند، نمی‌توانند برای روسیه و جمهوریت‌های آسیای میانه تهدید جدی باشند. نظام‌های حکومتی روسیه و جمهوریت‌های آسیای میانه بسیار پولیسی است. آنان مثل اروپا و امریکا نظام‌های باز ندارند که در برابر تروریست‌ها آسیب‌پذیر باشند. مبالغه‌ی روسیه در مورد داعش، تلاشی است برای مشروع جلوه دادن رابطه‌سازی مسکو با گروه طالبان.
به نظر می‌رسد که رابطه‌سازی روسیه با طالبان هم به تشدید رقابت‌های مسکو و واشنگتن در دیگر نقاط جهان پیوند داشته باشد. روسیه و امریکا در سوریه تضاد منافع دارند. تضاد منافع آنان در اوکراین نیز بسیار آشکار است. روس‌ها متهم اند که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ امریکا، نفوذ مخرب خود را اعمال کرده‌اند. استخبارات روسیه متهم است که به فرمان شخص ولادمیر پوتین یک استخبارتچی پیشین روسیه را که به بریتانیا پناه برده بود، با استفاده از یک نوع گاز سمی کشته است. اروپای شرقی، خاورمیانه و روابط پر تنش ناتو و روسیه، محورهایی است که واشنگتن و مسکو در آن تضاد منافع دارند. به نظر می‌رسد که روس‌ها افغانستان را یکی از ناخن‌های افگار ایالات متحده تشخیص داده‌اند و با حمایت محدود از طالبان می‌خواهند آن را بیشتر فشار دهند. شاید هدف آنان در شرایط کنونی گرفتن امتیاز بیشتر از امریکا باشد.
اما قضیه وقتی خطرناک می‌شود که روسیه به طالبان جنگ‌افزار‌هایی بدهد که نظامیان به آن «گیم چنجر» می‌گویند. ماشین‌دار‌های ثقیل، عینک‌های شب‌بین و کلاشینکوف، نمی‌تواند تغییر قابل ملاحظه‌ای در میدان نبرد وارد کند، اما قدرت‌هایی مثل روسیه و امریکا، جنگ‌افزارهایی دارند که وضعیت استراتژیک میدان نبرد را دگرگون می‌کند. یکی از جنگ‌افزارهای «گیم چنجر» که سرنوشت جنگ دهه‌ی هشتاد افغانستان را تغییر داد، موشک‌های امریکایی استنگر بود. در سال ۱۹۸۶، نیروهای شوروی از تاکتیک «جستجو و شکار» علیه چریک‌های اسلام‌گرای ضد روسی استفاده می‌کردند. نیروهای ویژه‌ی روسی با استفاده از چرخ‌بال‌ها، خودشان را به قرارگاه‌های چریک‌های ضد شوروی می‌رساندند، این قرارگاه‌ها را نابود کرده و به این ترتیب بر دشمن‌شان تلفات و ضایعات تحمیل ‌می‌کردند. در همان سال ۱۹۸۶ چریک‌های ضد شوروی کماکان زمین‌گیرشده بودند، شوروی‌ها کمربند امنیتی کابل را هم گسترده کرده بودند و دیگر موشک‌های چریک‌ها به ندرت تا کابل می‌رسید، اما در اواخر همان سال، امریکایی‌ها «گیم چنجر» را به میدان نبرد افغانستان وارد کردند.
این «گیم چنجر» استنگر بود. موشک هوشمند استنگر چرخ‌بال‌های روسی را سرنگون کرد. استفاده‌ی تهاجمی از این موشک، طیاره‌های جنگی روسی را هم نابود کرد. وضعیت به گونه‌ای شد که حتا بمب‌افگن‌های پیشرفته‌ی روسی از ترس استنگر بسیار ارتفاع می‌گرفتند. بمباردمان‌های آنان دیگر مؤثر نبود. شوروی‌ها در حالت دفاعی قرار گرفتند. مسکو درک کرد که هزینه‌ی حفظ بن‌بست در میدان نبرد افغانستان بسیار بلند است. به همین دلیل بود که تصمیم گرفت هرچه زودتر خارج شود و وظیفه‌ی حفظ بن‌بست نظامی را به ارتش داکتر نجیب و دیگر متحدان داخلی‌اش واگذار کند. روشن است که مسکو در آن زمان محاسبات دیگر هم داشت و صرف عامل استنگر تعیین‌کننده نبود، اما استنگر یکی از عوامل مهم خروج نیروهای شوروی در سال ۱۹۸۹ بود.
به‌ نظر نمی‌رسد که در شرایط کنونی روس‌ها «گیم چنجر» در اختیار طالبان قرار دهند. این امر به دلیل دلسوزی روسیه به مردم افغانستان نیست. اگر روس‌ها دست به این بازی خطرناک در افغانستان بزنند، روشن است که امریکایی‌ها هم علیه بشار اسد متحد روسیه در سوریه دست به کار می‌شوند و به مخالفان او «گیم چنجر» می‌دهند. در این تردیدی نیست که افغانستان روی اقتصاد و موجودیت روسیه تأثیر بسیار تعیین‌کننده ندارد. در گذشته برخی از حاکمان کابل، اهمیت موقعیت افغانستان را بسیار بیشتر از آنچه که هست تصور می‌کردند. اما این واقعیت را کسی نمی‌تواند انکار کند که سقوط دولت افغانستان و بدل شدن کل جغرافیای افغانستان به جزیره‌ی فاقد دولت در منطقه، هزینه‌ی امنیتی سنگینی به تمام قدرت‌های منطقه‌ای تحمیل می‌کند.

هشت صبح – یکشنبه, ۵ حمل , ۱۳۹۷

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*