“ابوالمجدِ مجدود آدم بنِ سنایی”، از پیشگامانِ اندیشهی عرفانی در سدهی ششم هجری-خورشیدی در شعرِ پارسیست.
محتوای اندیشههای عرفانی سنایی در شعر، دربرگیرندهی جُستارهای “وحدتِ وجود و کثرتِ وجود” است؛ اما مهمترین ویژهگیاش در عرفان، پرخاشگری در برابر بیداد و استبدادِ زمان است و رهنمایی انسان بهسوی آزادهگی و تزکیهی نفس.
سنایی برعکسِ برخی از عارفان، غارنشینی و دوری از اجتماع را بهدیگران گوشزد نمیکند؛ بل مسوولیتِ انسان در بینِ جامعه را مهم میداند و کنش بهآموزههای عرفانی را، بهگونهای راهِ نجات آدمی از بند هوا و هوسهای نفسانی میپندارد.
یکی از نقدهایی که همواره بر نگرههای عرفانی وارد بودهاست، موضوع عزلتگزینی و دوری عارفان از اجتماع، بهدلیل فساد و ناهنجاریهای مسلط در لایههای اجتماعی است که برخی از عارفان از بهرِ افتادن در گردابِ این ناهنجاریها، همواره جامعهگریز بودهاند و بهجای رهنمایی مردم بهسوی بهروزی و کامگاریِ واقعی، خلوت را بر جلوت ترجیح داده و گوشهنشینی اختیار کردهاند.
همین پنداشتِ گریز از اجتماع بهبهانهی پرهیزگاری بوده که مرتاضبازی و جوگیگری را زیرِ نام عرفان و عارفانهگی ترویج کرده و نوعی کاهلی و مسوولیتگریزی را رواج دادهاست.
اما حضرتِ سنایی از شمار عارفانِ شاعریست که عرفانش در کنارِ توجه بهجنبههای عالی تزکیهی نفسِ انسانی، همیشه با نقد، اعتراض و پرخاش بههمراه است و در این راستا پیشگام بودهاست.
زبانِ سنایی در بازتابِ ناهنجاریهای جاری در جامعه، همواره گویا و تند و تیز بوده و نقدش از نابهسامانیها و آدمهای فساد پیشه، برهنهتر از شمشیرِ بُرّان:
“ای خداوندانِ مال، الاعتبار الاعتبار
ای خداوندانِ قال، الاعتذار الاعتذار
ننگ ناید مر شما را زین سگانِ پُرفساد
دل نگیرد مر شما را، زین خرانِ بیفسار” (سنایی)
***
“مسلمانان مسلمانان! مسلمانی مسلمانی
از این آیینِ بیدینان، پشیمانی پشیمانی” (سنایی)
بیشتر حاکمانِ مستبد، زاهدانِ ریاکار، فساد پیشهگان و جابران، آماج اندیشهی پرخاشگرانهی این عارفِ شوریدهحال هستند:
“ای مسلمانان، خلایق حالِ دیگر کردهاند
از سرِ بیحُرمتی، معروف، منکر کردهاند
عالمانِ بیعمل، از غایتِ حرص و امل
خویشتن را، سُخرهی اصحابِ لشکر کردهاند” (سنایی)
***
“مالِ یتیمان خوری، پس چلهداری کنی
راه مزن بر یتیم، دست بدار از چله” (سنایی)
باید بیفزایم که یگانه ویژهگی عرفانِ سنایی “انسانسازی” است؛ چیزی که در نگرههای عرفانیِ دیگر کمتر میتوان آن را دریافت:
“غم خوردنِ این جهانِ فانی هوس است
از هستیِ ما بهنیستی یکنفس است
نیکویی کن اگر ترا دسترس است
کین عالم، یادگارِ بسیار کس است” (سنایی)
•سنایی عارفِ شاعر است یا شاعرِ عارف؟
پیش از وارد شدن به این جُستار، نخست ببینیم چه تفاوتی میانِ عارفِ شاعر و شاعرِ عارف است؟
عارفِ شاعر کسیست که نگرههای عرفانیاش در اولویت قرار دارد و شاعرانهگیاش در زبان در ردهی دوم؛ یعنی شعر برایش ظرفیست برای ریختنِ مظروف یا همان محتوای عارفانه، مانندِ بیانِ اندیشهی عارفانهی “مولوی” در “مثنوی” و برعکس شاعرِ عارف کسیست که شاعرانهگیاش در ردهی نخست قرار دارد و عارفانهگیاش در ردهی دوم؛ درست مانندِ شماری از غزلهای بیدلِ بزرگ.
برای شاعرانِ عارف، در کنارِ بیان اندیشههای عارفانه، عرفان بستریست برای افادهی شاعرانهگیهایی که آمیزهی نگرههای عرفانی هست.
بهبیانِ سادهتر میتوان گفت که برای شاعرانِ عارف، در نخست جنبههای آرایش لفظی، استعارهپردازی، کاربرد تشبیه و در کُل جنبهی خیالانگیزی سخن اهمیّتِ بهسزا دارد؛ اما برای شاعرانِ عارف، رسانشِ گاه بیپیرایه و تنها جنبهی تمثیلی نگرههای عرفانی اولویت مییابد.
اگر گاهی آرایشهای لفظی هم در شعرِ عارفانِ شاعر شکل میگیرد، این آرایشها و صنایع لفظی و بدیعی، زیر تاثیرِ همان نگرشهای عرفانی شکل گرفته و نه در زبانِ شاعرانهگی محض که غرقِ صنایع و عناصرِ تخیّلیِ صِرف است.
بربنیاد توجه بر اندیشههای سنایی در دیوانِ اشعار، مثنوی حدیقتهالحقیقه، مثنوی طریقالتحقیق، منظومهی رمزی و عرفانی سیرالعباد الیالمعاد و دیگر آثارش*، او بیشتر عارفِ شاعر است تا شاعرِ عارف؛ اما این عارفانهگی را چونان قشنگ، آشکار و بیپیرایههای لفظی در زبان شکل دادهاست که آدم از شگفتی انگشت بر دهان میگیرد.
پانوشت:
* آثار دیگر حکیمِ سنایی اینها اند:
-کارنامهی بلخ، مشمولِ مطایبهها؛
-مثنوی عشقنامه؛
– مثنوی عقلنامه؛
– رسایلِ سنایی؛
– مثنوی تحریمالقلم.
جاوید فرهاد