پس از برگشت مجدد طالبان، یکی از چیزهایی که در افغانستان بسیار جلب توجه میکند رونق بیپیشینه تبلیغات دینی است. تبلیغات دینی از در و دیوار این کشور بر مخاطب فرو میبارد. رادیو، تلویزیون، روزنامه و کاربران شبکههای اجتماعیای که از داخل کشور فعالیت میکنند، با هم در دفاع از دین و تبلیغ آموزههای آن و اثبات باورمندی به ارزشهای دینی مسابقه میدهند. حتا سازندهگان برنامههای تفریحی رادیویی یا تلویزیونی نیز محتوای برنامهها را بهگونهای عیار میکنند که حتماً قسمتی از آن به تبلیغات دینی اختصاص داده شود.
تلویزیون طلوع و رادیوی آرمان که در نظام قبلی، در ساختن برنامههای تفریحی شهره آفاق بودند و در این راه زیادهروی میکردند و انتقاد محافظهکاران را برمیانگیختند، اینک قسمت اعظم برنامههای خود را به تلاوت قرآن، ترجمه و تفسیر آن، سخنرانیهای ملاهای همفکر طالبان و پاسخ آنها به سوالات دینی مردم و مسابقههای دینی اختصاص دادهاند. طرفداران طالبان هم تلویزیونها، رادیوها و روزنامههای خود را ایجاد کردهاند و از طریق این رسانهها به شدت بر تبلیغ دین تمرکز میکنند.
از سوی دیگر، وزارت حج و اوقاف و وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان همه روزه مسابقه دینی راه میاندازند و محافل دینی دایر میکنند و به برندهگان جایزه نقدی و غیرنقدی میدهند. از بلندگوهای مساجد، چه در روز جمعه و چه در سایر روزها، سخنرانی دینی پخش و قرآن و حدیث و سخنان بزرگان به خورد مردم داده میشود. در هر مسجد محله حلقات درسی برقرار است و ملاهای هوادار طالبان، مشغول ارشاد خلایق به صراط مستقیم هستند.
طالبان و همفکران آنها فکر میکنند که تأکید بیش از حد به تبلیغ دینی، مردم را به سوی اسلام و ارزشهای آن سوق میدهد و عواطف دینی آنان را تحریک میکند و در نتیجه به هواداران طالبان میافزاید، پایههای رژیم این گروه را مستحکم میسازد و خطر زوال آن را کاهش میدهد. مشخص است که دین برای طالبان، ابزاری برای سلطهگری است و آنها گمان میکنند با رسوخ آموزههای دینی به روایت طالبان در میان مردم، ارکان حاکمیت این گروه بیش از پیش استحکام مییابد. آیا این برداشت درست است و آیا تبلیغ بیش از حد دین باعث میشود مردم به سوی دین روی بیاورند و دلبسته و پابند آن شوند و در فرجام در خدمت دوام حاکمیت رژیم طالبان قرار گیرند؟
راست مسأله آن است که مبالغه و زیادهروی در تبلیغ یک عقیده و ایده گاهی ممکن است نتیجه معکوس داشته باشد و به جای آن که آن ایده را گسترش دهد، سبب شود که مردم از آن دلزده و متنفر شوند. نظریهای در زمینه تبلیغ رسانهای باورها وجود دارد بهنام نتیجه معکوس رسانهای (Media Backfire). مطابق این نظریه، افراط در تبلیغ یک باور و گزاره خاص، نه تنها جایگاه آن را در میان تودهها تثبیت نمیکند بلکه ممکن است عقیده مخالف آن را رواج دهد. در آن صورت، معلوم است که توجه مردم به عقیده مخالف از آن جهت نیست که عقیده مخالف حاوی ارزش خاص است بلکه به این علت است که دوست ندارند سخن تکراری بشنوند و با استقبال از عقیده مخالف، در واقع اعتراض خود را در برابر این که پیوسته فرد یا نهادی عقاید و باورهای خاصی را تبلیغ میکند بیان میکنند.
طالبان و همفکران آنها نمیدانند که با زیادهروی در تبلیغ دین، به عوض این که به دین خدمت کنند، مردم را از شنیدن مسائل مرتبط به دین بیزار و متنفر میکنند و به این ترییب به گمان این که «طاعت» میکنند مرتکب «معصیت» میشوند. بعضی از خوانندهگان به یاد دارند که پس از سقوط طالبان در ۲۰۰۱، مردم افغانستان با چه شور و شعفی سراغ انواع موسیقی میرفتند و در ملأ عام به رقص و پایکوبی و پخش موسیقی میپرداختند. ممنوعیتهای طالبان و تبلیغ آنها علیه موسیقی در طول پنج سال حاکمیتشان، نه تنها مردم را از آن دور نکرده بود بلکه شوق و علاقه آنها را به شنیدن موسیقی بیشتر ساخته بود.
طالبان علاوه بر آن که آموزههای دینی به روایت کهنهپرستانه خود را از طریق رسانهها پخش و نشر میکنند، در برابر برخی مسائل موضعگیری توأم با انکار و مخالفت دارند و چون انسانها معمولاً نسبت به «اشیای ممنوعه» شوق و رغبت بیشتری احساس میکنند، ممنوعسازی طالبان به مردم انگیزه میدهد که به آن موارد ممنوعشده بیشتر نزدیک شوند و از خط قرمزهای طالبان عبور کنند. زمانی بسیاری از خانوادهها میل نداشتند دختران خود را به مکتب و دانشگاه بفرستند، اما اکنون حاضرند خطر را بپذیرند و مجازات و خشم طالبان را به جان بخرند ولی دختران خود را به مکتبها و دانشگاههای زیرزمینی برای آموزش و تحصیل گسیل کنند. محروم ساختن دختران از تحصیل، آنان را بیشتر به سوی دانشاندوزی سوق داده است.
والتر بنیامین، فیلسوف آلمانی، باور دارد که آثار هنری قبل از اختراع دستگاههای تکثیر ماشینی، از قدسیت و احترام برخوردار بودند و به کسانی که از سالونهای بزرگی که این آثار هنری در آن نصب شده بودند بازدید میکردند، پیام معنوی و شور هنری انتقال میدادند و آنان را در خلسه فرو میبردند. اما از زمانی که تکثیر بیرویه این آثار ممکن شد، بازدیدکنندهگان نمایشگاه هنری ممکن است فقط چند ثانیه از وقت خود را صرف دید زدن به این آثار کنند. این داستان را میتوان در مورد دین هم بازگو کرد. تبلیغ بیرویه دینی و باریدن آیات و روایات از هر کوی و برزن، دین را به امر مبتذل و دمدستی تبدیل میکند و معنویت و قدسیت آن را از بین میبرد. کثرت نمایشهای دینی در یک جامعه به معنای معنوی و دیندار بودن مردم آن جامعه نیست بلکه بیانگر مناسکی شدن دین است.
حدود سه ماه است که اسراییل هجوم نظامی گسترده را بر غزه راهاندازی کرده و در نتیجه، فاجعه عظیم انسانی در غزه همه روزه در حال اتفاق افتادن است. در روزهای اول، مردم جهان در برابر حوادث آن جغرافیای کوچک، واکنش نشان میدادند و در سراسر دنیا تظاهراتی در حمایت از مردم ملکی غزه به راه افتاد. اما به مرور زمان، حالا از هیجان و واکنش سابق خبری نیست و هرچند هنوز هم مردم بهخاطر فجایعی که در آن منطقه روی میدهد، با مردم بیگناه همدردی نشان میدهند و جنایتها را محکوم میکنند، اما در هر حال، از شدت واکنشها و همدردیها کاسته شده است. علتش آن است که مواجه شدن بیش از حد با تصاویری که از غزه مخابره میشود، به مرور زمان هیجان را کاهش میدهد و تبوتاب را فرو مینشاند.
اگر مدعیان دینداری و مبلغان اسلام واقعاً خواستشان این است که ارزشهای دینی و آموزههای قرآنی در جامعه راسخ و رایج شود، به جای اینهمه پروپاگندای بیمحتوا، شایسته است الگوی عملی از خود به جا بگذارند که الهامبخش باشد و دین را در نگاه انسانها جذاب و زیبا نشان دهد. اگر طالبان واقعاً برای برقراری ارزشهای دینی تلاش و کوشش میکنند، میانبرترین راه این است که حکومتی ایجاد کنند که عدالت را در میان شهروندان برقرار کند و برای نزاعهای قومی، طائفهای و مذهبی راهحلهای معقول و سزاوار بیابند و فضایی را به وجود آورند که همه انسانها، قطع نظر از جنسیت، نژاد و دین و مذهبشان، در سایه آن با آرامش و آبرومندی زندهگی کنند و از ضیاع حقوق طبیعیشان در هراس نباشند. اگر طالبان قادر شوند چنین حکومتی ایجاد کنند، به قدر هزار سال تبلیغ دینی موثر و مفید تمام میشود؛ در غیر آن صورت، همه تبلیغها به باد فراموشی سپرده خواهد شد. فقط یک اقدام ناروا، ظالمانه و قرون وسطایی طالبان میتواند سالها پروپاگندای این گروه را بیاعتبار سازد و چهره راستین آن را برای شهروندان معرفی کند.
نویسنده: زردشت
منبع: هشت صبح