چهرهی لاغر، پر از لک و استخوانی دارد. انگار درچشمهایش غم غریبی نهفته است. صدایش نیز خسته به نظر میرسد. از اینکه تاهنوز موفق به پسرآوری نشده است، ناراحت است و نگرانی از لحن صحبتاش پیدا است.
به دختر خردسالی که اطرافاش مشغول بازی است، اشاره میکند و میگوید: «این که در شکمم بود و اولین دفعه که پیش قابله رفتم و قابله گفت دختر است، دلم سست شد، مثلی آب یخ به بدنم رسیده باشد و سرم گیج رفت. در راهرو شفاخانه همانطور مانده بودم. به سختی به دکانی خود را رساندم. یک انرژی خوردم و به شوهرم زنگ زدم که بیاید مرا خانه بیاورد.»
معصومه(مستعار)، زن ۳۰ سالهای که در حومهی شرقی مزار شریف زندگی میکند، سه دختر قدونیمقد دارد و از نداشتن فرزند پسر رنج میبرد. درحالیکه کوچکترین دختر او یکونیمساله است، معصومه آرزو دارد هرچه زودتر باردار شود و این بار پسر به دنیا بیاورد.
در جامعهی سنتی افغانستان، ارجحیت دادن به فرزند پسر یک مسألهی رایج و معمول است. مسألهای که میتواند بهمثابهی خوشبختی و بدبختی والدین، بهوِیژه زنان تلقی شود و زندگیشان را تحت تأثیر قرار دهد.
خدیجه محمدی، روانشناس، دیدگاههای سنتی، ضعیفپنداری دختران و این طرز دید که پسران بیشتر از توانایی کار و درآمدزایی برخوردار اند را از عمدهترین دلایل خانوادهها در افغانستان برای پسرآوری میداند.
این روانشناس میگوید: «مردم افغانستان بر اساس دیدگاههای سنتی و طرحواره که از پیشینیانشان به ارث بردهاند به جنس مرد یا پسر برتری میدهند چون دیدگاه شان این است که یک دختر ضعیف و آسیبپذیر و در معرض خطر بیآبرویی و بیعزتی است؛ این در حالی است که در عصر کنونی چه دختر و چه پسر هر دو در معرض خطر، از جمله تجاوز، آزار و اذیت و… قرار دارند. همچنان مردم به پسر بهعنوان یک نیروی کار نگاه میکنند که میتواند برایشان درآمدزا بوده و باعث دستسبکی پدر خانواده شود. درصورتیکه اگر به دختر هم پروبال داده شود و حمایت شود، میتواند این انتظارات را برآورده کند.»
معصومه؛ اما دلیل متفاوتتری برای پسرآوری دارد. او با دو تا از زنان برادران شوهرش در یک حویلی زندگی میکند. بهگفتهی او، زنان برادران شوهرش هر کدام فرزند پسر دارند و به تازهگی نیز هر دو صاحب پسر شدهاند. معصومه میگوید: «هر دو هر وقت که باهم یکجا میشوند و مرا میبینند، باهم پسپسک میکنند و میخندند. اگر اینبار پسر به دنیا نیاورم، روزم سیاه و زندگیام تباه است.»
خدیجه محمدی دربارهی بٌعد روانی این طرز دید معصومه و دلیل همچشمی او با دیگران میگوید: «این طرز دید از بٌعد روانی بهشدت آسیبزننده است. چون این خانم در نتیجهی رفتارهای اینچنینی احساس حقارت، ضعف، کمبود و بدبختی میکند و دچار یأس و ناامیدی و سرخوردگی میشود، که همین زمینهی افسردگی و اضطراب او را فراهم میکند.»
داکتر محمدی دربارهی راههای کنترل فردی و جمعی این چالش روانی، بهویژه برای زنان میگوید، تغییر این نگرش با اصلاح افکار عمومی ممکن است: «پسردار بودن به معنای ممتاز و تفاوت داشتن و دخترداربودن به معنای بدبخت و بیچاره بودن نیست. همچنان خود آن خانم یا هر خانمی را که پسردار نیست و پسر ندارد، باید آگاهی و آموزش داد که پسر داشتن و نداشتن هیچ ارتباطی به تو ندارد، بلکه در این زمینه مرد دخیل است؛ بهخاطری که چون کروموزم y مرد توان و قدرت کافی برای القاح را ندارد، در نتیجه خانمش دختر به دنیا آورده است. همچنان دیدگاه خانم را باید اصلاح کرد که دختر و پسر در سرشت و طبیعت خودش هیچ فرقی ندارد و دختر داشتن یک نعمت بزرگ است که تو وظیفه داری او را نیز مثل پسرت تربیت و از او مراقبت کنی.»
از نظر متخصصان ژنتیک زمانیکه کروموزم y سالم و فعال به جنین منتقل شود که فقط در اسپرم مردان وجود دارد. در ترکیب با کروموزوم x که از مادر آمده منجر به جنسیت پسر در جنین میشود. اگر یکی از کروموزومهای X مادر از طریق تخمک در کنار کروموزوم X پدر از طریق اسپرم در نطفه قرار بگیرد، جنسیت جنین دختر میشود و اگر در کنار کروموزوم Y پدر قرار گیرد، جنسیت جنین، پسر خواهد بود؛ بنابراین، این کروموزوم Y مردان است که در دختر یا پسر بودن جنین تأثیر دارد.
یکی از چالشهای مهم که کمتر به آن پرداخته شده است، سرنوشت دخترانی است که بهطور ناخواسته در خانوادههایی متولد شدهاند که بهشدت در طلب پسر هستند. خانوادههایی که هر بار به امید پسردارشدن، صاحب دختری شدهاند و از این بابت ناراحت اند.
در چنین خانوادههای اگر پسری متولد شود، اغلب به آن توجه و محبت بیشتر میشود و پدر و مادر بین او و سایر فرزندان دختر فرق قایل میشوند. خانم خدیجه محمدی در مورد این سوال که سرنوشت این دختران چه میشود و از لحاظ روانی چه مشکلاتی پدید میآید، گفت: «متأسفانه در خانوادههایی که بین دختر و پسر فرق میگذارند و به جنس پسر برتری قائل میشوند و دختر را مدام سرکوب، محدود و ضعیف خطاب میکنند، این دختران آسیبهای روحی و روانی زیادی را چه در خانهی پدر و چه بعد در خانوادهی شوهر در نقش همسر و مادر متقبل میشوند. دخترانی که در چنین خانوادههای بزرگ میشوند وجود شان پر از عقده است، دارای اعتماد به نفس و عزت نفس ضعیف هستند، کمجرأت، ترسو و مضطرب اند و دارای یک تصویر ضعیف تخریبشده از خود میباشند. همچنان این دختران دارای عدم استقلالیت تفکر و نظر، عدم توانایی تصمیمگیری به تنهایی و افسرده هستند.»
شواهد نشان میدهد که در چنین خانوادههایی هم زن و هم دخترانی که بهطور ناخواسته متولد شدهاند در معرض خشونت و آسیبهای جدی روحی-روانی قرار دارند. مردان در چنین خانوادههایی «تقصیر» را به گردن زنان میگذارند؛ پنداری که منجر به خشونت خانوادگی و چندهمسری در میان مردان میشود.
حتا تا پیش از طالبان دختر به دنیا آوردن در افغانستان برای برخی زنان به قیمت جان شان تمام شده است. مواردی از قتل زنان به خاطر به دنیا آوردن دختر در افغانستان رسانهای شده است.
معصومه و سه دختر قدونیمقدش لاغر و ضعیف اند. لکههای قهوهای در صورت معصومه مشاهده میشود که نشاندهندهی کمخونی او در زمان بارداری و بعد از زایمان است. بهگفتهی او، شوهرش کراچیدستی دارد و روزانه در بازار«کفایت» بارکشی میکند. او خود اما درگیر به دنیا آوردن پسر است. وقتی از او میپرسم که شوهرش چه میخواهد؟ میگوید: «گرچند برایم میگوید که دخترانم را دوست دارم و مانند پسر هستند، ولی من میدانم که تهِ دلش میخواهد پسر داشته باشد و یک روزی عصای دستاش شود.»
نظر حسن رودگری، یک متخصص شناخته شده ژنتیک بالینی در ایران به این باور است: «اگر مردی همسر خود را به بهانههایی مثل اینکه “دخترزا است” سرزنش کند یا همسر دیگری را برای پسردار شدن انتخاب کند، سخت در اشتباه است؛ چرا که این مسأله از جانب زن نیست و این مردها هستند که با شانس ۵۰ درصد با اشتراک گذاشتن کروموزوم y یا x از طریق اسپرم، جنسیت پسر با دختر جنین را رقم میزنند.»
پسرخواهی در جامعهی سنتزدهی افغانستان، بهویژه در روستاها، مناطق دوردست و حومههای شهر به همان میزان که در گسترش خشونت خانوادگی و فشار روانی بالای زنان و دختران نقش مستقیم دارد، به همان پیمانه در اقتصاد خانواده نیز تأثیر مستقیم و منفی دارد. چرا که هر قدر که تعداد اعضای خانوادهها افزایش پیدا میکند، نیازها و مایحتاج زندگی نیز به همان اندازه بالا میرود. این در حالی است که در افغانستان زیر حاکمیت طالبان، اقتصاد بدون زیرساخت و متکی به کمک جهان این کشور بیش از پیش فروپاشیده است، حق کار و درآمدزایی از نیمی از جامعه «زنان» صلب شده و خشونت خانوادگی و روانی گسترش یافته است.
خانم محمدی در مورد رابطهی فقر و فرزندآوری و پیآمدهای روانی آن میگوید: «رابطهی کاملا مستقیم بین فقر و تعداد اعضای خانواده یا فرزندان وجود دارد. مخصوصا در شرایطی که زمینهی کار فراهم نیست و درآمد کم و مصارف بالا است.»
بربنیاد جدیدترین گزارش سازمان جهانی بهداشت ۱۳ میلیون نفر، حدود ۳۰ درصد از کل جمعیت افغانستان، با ناامنی غذایی حاد مواجه هستند.
نویسنده: مهرین راشیدی