تاریخ را دانشروایت عملکرد بشر در دایرهی زمان دانستهاند. دانشمندان ویژهگیهای این دانش را زمانمحور بودن، قدرتمحور بودن و روایتمحور بودن دانستهاند. البته، یکی از مهمترین ویژهگیهای تاریخ را میخواهم در پایان این نوشته نیز بیاورم.
آن طور که گفته شد، تاریخ قدرتمحور است. به بیان دیگر، بیشتر از تعاملات، قدرت روایت میکند. حالا این تعاملات میتواند، جلوس بر سریر قدرت باشد یا هبوط از سریر آن. تاریخ اما، شگرد دیگری نیز دارد. گاهی دایرهی زمانیای را در بر میگیرد که سدهها را در خود دارد .گاهی هم دایرهی زمانی آن شامل چند دهه میتواند باشد. اگر این دایره چند دهه باشد، به دلیل حضور ذهنی یک نسل، اصطلاح تکرار تاریخ به کار میرود. در مورد اینکه این اصطلاح صحیح است یا غلط، بعداً صحبت خواهد شد.
اما آنچه مهم است اینکه؛ این روزها افغانستان و جامعهی سیاسی-اجتماعی آن، بیش از هر روز دیگر اصطلاح «تکرار تاریخ» را استفاده میکنند. این اصطلاح آنجا به کار میرود که غرض گوینده، مقایسه و این همانی اواخر حکومت داکتر نجیبالله (۱۳۶۸-۱۳۷۱) با دوران کنونی، باشد. به بیان دیگر، مقایسهی آن، هنگامی که جهان شاهد شروع خروج قشون سرخ از افغانستان بود، با امروز که جهان شاهد شروع خروج تدریجی امریکاییها از افغانستان است.
در دلو/بهمن ۱۳۶۷ نیروهای نظامی اتحاد شوروی سابق، به طور کامل افغانستان را ترک کردند. قبل بر آن، سازمان ملل متحد در همیاری با امریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق؛ مذاکراتی را با سران مجاهدین انجام دادند. روسها به عمد، با مخالفان و دشمنان نظامی که خودشان در به وجود آمدن آن نقش بسزایی داشتند، به مذاکره نشستند و نظام موجود و قانونی افغانستان در آن زمان را دور زدند. این مسأله باعث بیباوری به نظام و به مشروعیت بینالمللی آن شد. برآیند آن وضعیت پس از سه سال و دو ماه و ۲۱ روز بعد از برون شدن کامل روسها (از ۲۷ دلو/بهمن۱۳۶۷ تا ۸ ثور/اردیبهشت ۱۳۷۱) باعث سقوط نظام افغانستان و پس از آن جنگهای داخلی، در مواردی قتل عام و از میان رفتن تمامی زیرساختهای عامه و نظام ملکی و عسکری افغانستان شد. البته بنده به عنوان یک شهروند این سرزمین، از رشادتها و زحمات و جانفشانیهای مجاهدین در جهاد برابر تجاوز نیروهای قشون سرخ، همیشه سپاسگزارم و خواهم بود و به باور من، این مرز و بوم هیچگاهی رشادت آن بزرگمردان را فراموش نخواهد کرد. اما واقعیت پس از پیروزی مجاهدین و سقوط حکومت داکتر نجیبالله، پر از درد و بدبختی بود. وضعیت پدید آمده، افغانستان را به یک کشور فقیر و بدبخت بدل کرد. این وضعیت تا آنجا این کشور را دچار ضعف و ناتوانی کرد که در نیمهی دوم دههی ۷۰ و در زمان امارت طالبان (میزان/مهر ۷۵ تا قوس/آذر۸۰) افغانستان در عمل و بنا بر عملکرد پاکستان در برابر این جغرافیا، به عنوان یکی از ایالتهای پاکستان حساب میشد. البته باید گفت که حدود ۱۰ درصد خاک این کشور که از سوی نیروهای مقاومت در برابر طالبان اداره میشد، از این امر مستثنا بود.
و حالا اما، امریکاییها، آن طور که ملاحظه میشود، دارند اشتباه روسها را تکرار میکنند. با طالبان با دور زدن حکومت قانونی افغانستان مذاکره کردند. با آنها تفاهمنامه امضا کردند و حالا در مواردی، دارند از حقوق آنها صحبت و دفاع میکنند. این مهم، باعث شده است که در میان مردم و حتا نخبهگان سیاسی، این گمانهزنی جان بگیرد که، آنچه پس از سقوط نجیبالله اتفاق افتاد، نکند بازهم تکرار شود. به باور من، برای بحث در مورد این سوال و وضعیت، نیاز است یک بار شباهتها و تفاوتهای زمان پایانی حکومت داکتر نجیبالله و امروز را مقایسه کنیم. این مقایسه تا جایی کمک خواهد کرد که بتوانیم بینگاریم که آیا حکومت آقای غنی، به سرنوشت حکومت داکتر نجیب، روبهرو خواهد شد؟ و آیا کشور دچار جنگهای داخلی دیگری خواهد شد یا خیر؟
نخست؛ شباهتها: رویکرد امریکا در قبال معامله با طالبان، هممانند رویکرد شوروی سابق با مجاهدین است. هیچ تفاوتی میان این دو رویکرد، به غیر از تفاوت زمانی، وجود ندارد.
دوم: تعدادی از نخبهگان و لایههای اجرایی حکومت داکتر نجیب، با مجاهدین دلسوزی داشتند و طرفدار مجاهدین بودند. البته در رویکرد نظامداری و از دید حکومت آن زمان، این افراد، به همرزمانش و به باورهای نظامشان خیانت بزرگی را روا میداشتند. امروز نیز، در درون نظام هم، تعدادی از نخبهگان و هم افرادی در لایهی اجرایی، طرفدار طالباناند و به نظام و همرزمانشان، دارند خیانت میکنند.
سوم؛ وضعیت اقتصادی مردم در اواخر حکومت داکتر نجیبالله و در آستانهی خروج روسها رقتبار بود و هر روز بیشتر از روز پیش خراب میشد. امروز نیز، وضعیت اقتصادی مردم عام، هر روز بدتر و رقتبارتر از روز قبل میشود.
چهارم، عناد و دشمنی مردم عادی با تعدادی از نخبهگانی که از روی تعصب و دگماندیشی، در آن زمان، بدنهی نظام و در تحت آن حکومت داکتر نجیب را، هر روز بیشتر از روز پیشش، تخریب میکردند، زیادتر میشد و هر روز، مردم از حکومت فاصلهاش بیشتر میشد. امروز نیز حلقات کوچکی در درون نظام، مایهی نفرت و ننگ برای مردماند، این حلقات باعث فاصلهی در حال افزایش مردم از حکومت میشوند.
دیگر اینکه، داکتر نجیبالله یک نخبهی سیاسی ژرفاندیش و کارآ نبود، بلکه بیشتر متکی به حلقهای کوچکی از همکارانش بود. اعتماد بیش از حد او به این حلقه، عنان مدیریت نظام را از دستش ربود. در آخر، نزدیکترین همکارانش، از وی فاصله گرفتند و نجیب تنهای تنها، در برابر بزرگترین چالش سقوط حکومتش، قرار گرفت. امروز هم، دکتر غنی، به حلقهای از همکارانش بیش از حد اعتماد میکند. این اعتماد بیش از حد، کم از کم، دکتر غنی را در برابر بسا از چالشهای درون نظام، با تنهایی، روبهرو میسازد. شباهت دیگر اینکه، در واپسینسالهای حکومت داکتر نجیبالله، بزرگترین حامی بینالمللیاش، بیشترین انتقاد را از این حکومت داشت. گورباچوف با انتقاد از رویکردهای اسلافش در نظام شوروی، حمله به افغانستان را یک اشتباه راهبردی میخواند. امروز ادارهی ترمپ حکومت افغانستان را یک حکومت ناکارآ و حملهی نظامی امریکا به افغانستان در سال ۱۳۸۰ خورشیدی را یک عمل نابخردانه و به زیان امریکا میخواند. حتا، در مواردی، نمایندهی امریکا در امور صلح افغانستان پا را از این هم فراتر نهاده و به طور تلویحی، خواهان تسلیم شدن حکومت افغانستان در برابر طالبان از راه به اصطلاح مذاکره و گفتوگو میشود. طرفداری از گفتوگوهای صلح با طالبان و مخالفت با انتخابات ریاست جمهوری، دالی روشن، بر این مدعا است.
اما وجوه افتراق و فرق میان واپسین سالهای حکومت داکتر نجیب و زمان کنونی. به باور من، بزرگترین وجه افتراق، همانا رویکرد جهانی به نوع نظام داکتر نجیبالله و نظام کنونی است. حکومت داکتر نجیبالله در سایهی نظامی تشکیل شده بود که در آن روزها، آن نوع نظام، آخرین نفسهایش را میکشید. نوع نظام مایل به مارکسیسم، در جهان در حال نابود شدن بود و هیچ نهاد بینالمللی و هیچ کشور خارجی، طرفدار آن نوع نظام حکومتداری نبود. امروز اما، از نوع نظام افغانستان، بیش از ۹۵ درصد کشورهای جهان و تمامی سازمانهای بینالمللی حمایت میکنند و برای رشد چنین نظامی حمایتهای بیدریغ هم میکنند. از سوی دیگر، از نوع حکومت پسا داکتر نجیبالله، تقریباً همهی کشورهای جهان سومی و حتا کشورهای جهان اول نیز، به گونهای حمایت میکردند. امروز اما، از نوع نظامی که طالبان فکر میکنند در عصر پساجمهوریت افغانستان، پایهگذاری خواهند کرد، حتا یک کشور هم در سراسر دنیا حمایت نمیکند.
فرق مهم دیگر، مردم کشور از مجاهدین در برابر حکومت داکتر نجیب و از نظامی که مجاهدین قرار بود پایه بگذارند، به سختی و از صمیم قلب حمایت میکردند. مجاهدین در آن زمان، امتحان پس نداده بودند و در حکومتداری ناکام نشده بودند. مردم هیچ تجربهای از حکومت دینی مجاهدین نداشتند. اما امروز، هیچ یک شهروند عاقل و بالغ و دارای فکر شهروندی سالم، طرفدار نظام طالبانی نیست. صد البته که طالبان امتحان حکومتداری برای مردم را نیز، پس دادهاند و بدترین ناکامی تاریخ در امور حکومتداری را نیز در کارنامهیشان دارند.
فرق دیگر در مردم کشور است. مردم واپسینسالهای حکومت داکتر نجیب، از ۱۰ ساله تا بیشتر از ۵۰ ساله و قطعاً بزرگتر از آنان، طعم و ذایقهی مردمسالاری را نچشیده بودند و نمیدانستند از چهنوع نظامی بیشتر سود میبرند. نمیدانستند، نظام جمهوری اسلامی، حتا اگر هم زیاد پیروز نباشد، بهتر از هر نظام دیگری است. امروز مردم قرائت طالبان از اسلام را به گونهی کامل میدانند و پی بردهاند که جمهوریت زیر چتر اسلام، از هر امارتی زیر چتر پاکستان، بهتر است و سالمتر و اسلامیتر.
با توجه به آنچه در بالا آمد، تکرار وضعیت واپسین سالهای داکتر نجیبالله و پسا حکومت او، برای شرایط امروز، قابل پیشبینی نبوده و امکانپذیر هم نیست. منطق مقارنه و مقایسه نیز این امر را نمیپذیرد که با این وجوه افتراق کلان، شباهتهای موجود بتواند تعاملات مشابه آن زمان را در شرایط کنونی به دنبال داشته باشد. شرایط ملی، مردمی و بینالمللی امروز به مراتب، به نفع حفظ نظام و البته صلح با طالبان زیر چتر این نظام، است. قابل ذکر برای باورمندان این طرح که وضعیت سالهای شروع دههی ۷۰ تکرار خواهد شد، این است که باید بدانند باورهایشان، در داخل هالهای از غیرواقعیترین تعاملات قرار دارد و آینده را فقط در غیرواقع و غیر محتملترین تصویر میبینند.
و گپ آخر اینکه، مهمترین ویژهگی تاریخ که در ابتدای این نوشته آن را ذکر نکردم و وعده سپردم در آخر بنویسم، این است که، تاریخ هیچگاهی تکرار نمیشود. این ویژهگی تاریخ، از انکارناشدنیترین حقایق زندهگی اجتماعی بشر است.
۳۰میزان , ۱۳۹۹
نویسنده : مجیب خلوتگر
منبع : هشت صبح