خانه / خبرها / دریچه ویژه / هشت مارچ؛ زن مجرم بی‌گناه در افغانستان
زن مجرم بی‌گناه در افغانستان

هشت مارچ؛ زن مجرم بی‌گناه در افغانستان

در سرزمین که حرف‌ اولش را مردان می‌زند، هویت زنان در این جغرافیا گم‌ است و با کوله‌بار از غم و ناتوانی زندگی را ادامه می‌دهند.
زنان به نحوه‌های متفاوت در قفس‌های رنگا‌رنگ هستند اما مردان این سرزمین چه می‌دانند که قفس هرچند زیبا باشد پرنده دلبسته‌ی پرواز است.
ملالی با چشم‌های پر از غم و گلوی پر از بغص از دخترش لاله می‌گوید: لاله در درد می‌پیچید و من برایش لیتی پختم او برای بار اول پریود شده بود، پدرش داخل اطاق آمد و متوجه شد؛ لاله لیتی می‌خورد و درد شکم دارد، چند بار برای لاله تذکر دادم نزد پدرش در این مورد حرف نزند اما پدرش دانست که دخترش جوان شده است.
پدر لاله زمین‌های زیادی در اطراف کابل داشت، شب‌ها در محله‌های متفاوت زنان را می‌رقصاند و روز‌ها قمار می‌زد، یکی از روز‌ها پدر لاله با چند تن از مردان داخل خانه امدند و ملاامام قریه هم با آن‌ها بود، پدر لاله یک پاکت نقل و شیرینی را در پتنوس آهنی گذاشت و به من گفت مبارک باشد زن، دخترت نکاحش است برو به لاله بگو که آمادگی داشته باشد همین امشب عروس بردن می‌آیند، دست و پای لاله را خینه کن.
لاله از مکتب آمد و پدرش را در دهلیز دید، پدر با غالمغال و پیشانی که سه چین خورده بود برایش گفت: برو با مادرت کمک کن و از امروز به بعد مکتب نروی، تو بعد از امروز زن شوهر دار هستی.
لاله به زمین افتاد، ولی نکاحش را با مردی که یک زن دیگر هم در عقد نکاحش بود بسته کرده بودند و هیچ شاهدی برای این‌که لاله از نکاحش راضی‌است یا خیر نیامده بود، رضایت لاله را هیچ کسی نپرسید، در حالی‌که شوهر لاله هم‌سن پدر لاله بود، پدر لاله در بدل دخترش باغ سیب ملک‌ستار را گرفته و دختر سیزده‌ساله اش را به او عقد کرد.
لاله از پیامد‌های عروس بودن چیزی نمی‌دانست او برای مادرش گفته بود می‌خواهد روزی معلم قریه شود و برای دختران قریه‌اش ریاضی درس دهد.
برادران لاله می‌گویند رضایت به نکاح لاله نداشتند، ولی در مقابل حرف‌های پدر نمی‌توانستند لب‌از لب بجنبانند.
لاله شب عروسی‌اش از بام منزل دوم خود را به پایان انداخت، ولی برای یکبار و همیشه نمرد، زندگی برای او طولانی‌تر از همیشه و زجر آور شد او را از زمین برداشته دست در دست شوهرش دادند و عروس کردند.
لاله برای مادرش قصه کرده بود که شب اول عروسی او با لت و کوب از طرف شوهرش همراه بود و شوهرش برای لاله گفته بود که برای این شب باغ سیبش را فدا پدر لاله کرده و لاله برایش رسیدگی نمی‌تواند.
مادر لاله گفت: لاله بعد از عروسی با مشکلات خانوادگی روبه ‌رو شد امباق داری و ستم‌های شوهرش، بلاخره باردار شد. زمانی‌که لاله هفت‌ماهه باردار بود به دلیل لت‌و کوب شوهرش طفلش سقط شده ولی زمانی‌که لاله برای بار دوم باردار شد و دختری به دنیا آورد، برای این‌که طفلش پسر نبود شوهر با لاله رفتار خشن‌تر از قبل انجام می‌داد، لاله را مجبور به رقصیدن می‌کرد و اگر لاله به میلش نمی‌رقصید لت و کوب می‌شد. یک شب که طفل لاله سرما خورده بود، در تب می‌سوخت و پی‌هم گریه داشت، شوهرش لاله را با مشت و لگد در نیمه شب لت‌وکوب کرد و بعدش لاله از هوش رفت.
مادری که از دخترش حرف می‌زد اشک می‌ریخت و می‌گفت: فردای آن روز لاله دخترش را به آغوش گرفته و از خانه فرار کرد.
شوهر لاله بعد از فرار زن و فرزندش باغ سیب را دوباره از پدر لاله گرفت و پدر لاله برای فرار دخترش کلاهش به زمین افتاد و سکته کرد و برادر بزرگ لاله خود‌کشی کرد، برادر دومی به ایران رفت و من ماندم با پسر که همرای لاله دوغلو بود.
دوهفته بعد از فرار لاله شوهرش اورا در نزدیکی شهر کابل پیدا کرده و آوازه‌یی در قریه افتاد که ملک‌ستار جسد زنش را به قریه آورده بود، جسد را درب دروازه خانه‌ام گذاشتند و رفتند، همسایه‌ها جسد را دفن کردند و لاله خشکید.
پرنیان ژوبل

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*