«پرورشگاه» دومین فلم بلند سینمایی شهربانو سادات در هفتادودومین جشنواره کن فرانسه و در بخش «دو هفته با کارگردانان» به نمایش درآمد. اگر از رویدادهای جنگ، انتحار، مرثیهخوانیها و یا روایتهای کلان خسته شدهاید، فلم «پرورشگاه» را ببینید. شهربانو در این فلم به سراغ کودکان و نوجوانان «پرورشگاه وطن» در دهه ۶۰ خورشیدی (هشتاد میلادی) در کابل رفته و داستان زندهگی و دنیای ذهنی آنها را تصویر کرده است.
سینمایی که شهربانو با دو فلم بلند سینماییاش تاکنون ترسیم کرده، سینمای مشاهدهگر است. روایتهای او از زندهگی، نه روایتهای کلان بلکه روایتهای کوچک، روزمره و جاری از زندهگی در افغانستان است. این روایتهای کوچک و ساده، اهمیت معنایی و انسانی زیادی دارند و همین روایتهای به ظاهر کوچک است که فلمهای او را برای مخاطب عام و خاص سینما جذاب میسازد. در عین حال شهربانو در هر دو فلم بلندش، به دنبال خلق سینمایی برای کودکان و نوجوانان است. نه این که مخاطبش فقط و فقط این گروه سنی باشد، بلکه قصههای او قصههایی در مورد کودکان و نوجوانان است که ساختار آن برای همه قابل درک است. فلم «پرورشگاه» فلمی است که میتواند مخاطب عمومی سینما را در افغانستان به خود جذب کند و سدی که سینمای متکی به روایتهای کلان با مردم ایجاد کرده را بشکند. قبلاً و در یک دهه اخیر، برمک اکرم هم با فلم «وژمه» تلاش کرد تا با پرداخت ساده و واقعگرا از زندهگی دو جوان، پلی میان سینمای اهل اندیشه با مخاطب عمومی باز کند. هر فلمسازی که به ایجاد چنین پلی میان خود و مخاطب عام و خاص اقدام کند از سینما به عنوان هنری برای فهم همه استفاده کرده است نه برای جماعت مشخص و معدود.
قدرت، شخصیت اصلی فلم «پرورشگاه» نوجوان دستفروش است که برای زنده ماندن در بازار سیاه، بلیت سینما میفروشد. او عاشق فلم هندی است و دنیای ذهنی او با قهرمانان فلمهای هندی گره خورده است. دهه ۶۰ خورشیدی برای بسیاری از جوانان پسر و دختر در کابل، دوران اوج سینما رفتن بود و خرید بلیت سینما از بازار سیاه یک امر رایج بود. فروشندهگان بلیت سیاه یا آدمهای حرفهای بزرگسال بودند و یا نوجوانان دستفروش خیابانی و عاشق فلم.
قدرت که همان بازیگر فلم قبلی شهربانو در «گرگومیش» است، در این فلم سه سال بزرگتر شده است و سرپرستی ندارد. او، پس از فروش بلیت در بازار سیاه سینما، به مرکز نگهداری و آموزشی «پرورشگاه وطن» فرستاده میشود. محلی که هم او را در مواجهه با جوانان سرکش قرار میدهد و هم فرصتی برای درس خواندن و یا مکانی برای خواب و چند وعده غذا.
«پرورشگاه وطن» توسط محبوبه کارمل همسر ببرک کارمل یکی از رییس جمهوران سابق افغانستان در دوره حاکمیت چپیها و در اوایل دهه شصت خورشیدی تأسیس شد. هدف آن تربیت کودکان بیسرپرست و آسیب دیده از جنگ در افغانستان بود. در این پرورشگاه کودکانی با قومیتهای مختلف، پسزمینههای فرهنگی و اجتماعی مختلف و یا مذاهب متفاوت (سنی، شیعه، اسماعیلی، هندو و سیک افغانستان) را در کنار یکدیگر جمع کرده بودند تا افکار جامعه سوسیالیستی را عملی سازند. در داخل این پرورشگاه، مکتب، خوابگاه و فضای ورزشی وجود داشت و هر ساله تعدادی از نوجوانان پرورشگاه را به کمپهای آموزشی و تفریحی به مسکو میبردند.
فلم «پرورشگاه»، تولید مشترک افغانستان، دنمارک، فرانسه و لوگزامبورگ است. بخش عمده این فلم در تاجیکستان و چند فصل آن در دنمارک و آلمان تصویربرداری شده است که فضای نزدیک به کابل و مسکو دهه ۸۰ میلادی را ایجاد کرده است. کار کردن با ۵۲۸ بازیگر در یک فلم سینمایی تجربه خوبی برای سینمای افغانستان است که شهربانو توانسته از عهده آن بر آید. هرچند بازیگران اصلی فلم «پرورشگاه» که هیچ کدام حرفهای نیستند ۱۴ نفر است و بقیه سیاهی لشکر محسوب میشوند، اما هدایت و همآهنگی گروه کلانی از نابازیگران کودک و نوجوان و بزرگسالان در فلم دوم یک کارگردان، کار سهل و سادهای نیست. «انور هاشمی» که ایده اصلی فلم بر اساس خاطرات او از پرورشگاه وطن گرفته شده در نقش مسوول خوابگاه حضور دارد. ناهید یکمنش مهرگان، در نقش رفیق فریده و یما ناشر یکمنش، در نقش مدیر پرورشگاه حضور دارند. به غیر از بازیگران فرعی افغان و روسی، همه بازیگران فلم کودکان و نوجوانان هستند. شهربانو نشان داده است که در ارتباط با بازیگران فلمهایش آدم بسیار صمیمی و راحت است. او هنوز کودکیهایش را با خود حمل میکند و همین ویژهگی شهربانو برای ارتباط بهتر با بازیگر کودک و نوجوان و گرفتن بازی خوب از آنها برای فلمش کمک کرده است. بازیگران اصلی و نوجوان فلم «پرورشگاه» بازی روان و جذاب دارند که در نوع خود در سینمای افغانستان کمتر دیده میشود. «قدرت» و دیگر بازیگران نوجوان، خود اصلیشان را در این فلم بازی کردهاند و دیالوگهای آنها که گاهی سرشار از طنز است متعلق به ویژهگی خود نوجوانان و متعلق به فضای اجتماعی افغانستان است.
فلم از نظر تصویربرداری دنبال تکنیک در سینما نیست و شهربانو به عنوان یک فلمساز مشاهدهگر، قصهاش را راحت، مستندگونه و بدون دردسرهای تکنیکی در سینما بیان کرده است.
ذهن موزیکال و سایهی قهرمانان هندی
ذهن بخش عمدهی از انسان افغانستانی در شهر و روستا به شنیدن موسیقی و زمزمه آن پیوند خورده و سینمای هند در پرورش این ذهن موزیکال نقش عمده داشته است. شهربانو در فلم قبلیاش (گرگومیش) از موسیقی متن استفاده نکرده بود و فضای آن برای مخاطب جدی سینما اهمیت داشت. «پرورشگاه» یک فلم موزیکال است که به نوعی سایه فلمهای هندی در زندهگی نوجوانان را هم نشان میدهد. در نگاه اول با فلمی مواجه میشویم که تصورات شخصیتهای فلم از قهرمانان فلمهای هندی در بخشهایی از آن منعکس شده است ولی شهربانو به عنوان یک فلمساز مشاهدهگر، ذهنیت درون شخصیتهای فلمش را تصویر کرده است و این ذهنیت را در خدمت لحظههای طنز فلم قرار داده است. اتاقهای خوابگاه در پرورشگاه پر است از پوستر و پستکارتهای بازیگران زن و مرد و قهرمانان فلمهای هندی. «قدرت» بازیگر اصلی فلم، در خیالات خودش با دختر همصنفیاش، آواز عاشقانه از فلم هندی را میخوانند. وقتی دوست صمیمیاش بر اثر انفجار گلوله میمیرد، به یاد آهنگ فلم هندی «شعله» میافتد که او و دوستش در مسکو آن را روی موتورسایکل بازخوانی کرده بودند. وقتی معلم و مسوول خوابگاه توسط مجاهدین کشته میشود، ذهنیت کودکانه او به آهنگ فلم «مقدر کا سکندر» کشانده میشود و موارد دیگر… این نوع پیوندها در فلم «پرورشگاه» هرچند در مواردی از دید تماشاگر جدی سینما، قدری ضعیف، طولانی و گاهی غیر قابل انتظار به نظر میآید اما همهی فلم این نیست و نکات ظریف با پرداخت تأملبرانگیز هم در فلم زیاد است.
پرورشگاه وطن، نمادی از افغانستان
با وجود آنکه فلم شهربانو سادات، فلم مشاهدهگر و روان است، اما آنچه در بخشهایی از چارچوب داستان وجود دارد میتواند نمادین باشد. سادهگی فلم در نوع روایت آن است، ولی شخصیتهای داستان، تنشها و فضای جاری در آن، حکایت از یک افغانستان کوچک در مکانی به نام «پرورشگاه» دارد. موارد زیر هر چند در خط داستانی فلم بسیار طبیعی به نظر میآیند، اما میشود از برخی آنها، حکایتهای نمادین برای وضعیت گذشته و حال افغانستان تعبیر کرد. پرورشگاه به نوعی نمادی از یک افغانستان کوچک است. «احسانالله» نوجوانی است که از دیگر بچههای پرورشگاه باج میگیرد، آنها را تهدید و توهین میکند و همه باید از او فرمان برند. او با معلم و مسوول خوابگاه هم درگیر میشود. تعدادی از بچههای پرورشگاه به کمپ آموزشی و تفریحی به مسکو اعزام میشوند تا با افکار جامعهی سوسیالیستی آشنا شوند. آنها در برابر جسد مومیایی شدهی لنین در مسکو ادای احترام میکنند. در صحنه دیگر روسها در تپهی نزدیک پرورشگاه کابل پایگاه دارند و زرهپوش نظامی آنها به نزدیک رودخانه سقوط میکند. سربازان روسی جنازه دوستشان را منتقل میکنند و تعدادی از بچههای پرورشگاه، گلولههای باقیمانده روسها را برای بازی به داخل خوابگاه میآورند که بعدا باعث مرگ «حبیب» دوست صمیمی «قدرت» میشود. در همسایهگی این پرورشگاه، شفاخانه روانی وجود دارد که «قدرت» و دوستش «مسیح» به ملاقات یکی از بچههای پرورشگاه میروند که آنجا بستری شده است. آدمهایی در سنین مختلف که روانی شدهاند. «احسانالله» نوجوان باجگیر و گروهش در خوابگاه، گروه دیگر را به مبارزه بازی شطرنج میطلبد. در پایان بازی شطرنج، جنگ بین دو گروه در خوابگاه راه میافتد که منجر به اخراج نوجوان باجگیر از پرورشگاه میشود. با تمام این تنشها، هنوز هم این پرورشگاه برای پسران و دختران آن، جایی بهتر از بیرون است. هنوز هم «قدرت» میتواند عاشق دختر همصنفی خودش باشد. هنوز هم رویای فلمهای «امیتابچن» و همزادپنداری با قهرمانان فلمهای هندی برایش وجود دارد. اما تمام این رویاها، دوستیها و اندکی رشد کردنها با آمدن مجاهدین به «پرورشگاه» و کشتن معلم و مسوول خوابگاه میخواهد به یأس بدل شود.
مجاهدین میتوانند در فلم شهربانو، نمادی از طالبان فعلی هم باشند، که برگشت آنها بیموترس از بازگشت به گذشته را ایجاد کرده است. شهربانو در جشنواره کن امسال و در حضور صدها رسانه، تیشرت سادهای را به تن کرده بود که روی آن به انگلیسی نوشته بود «صلح با طالبان مساوی جنگ با زنان افغانستان». این جمله کوتاه، توجه بسیاری از هنرمندان، بازیگران، نویسندهگان سینما و تماشاگران فلمهای جشنواره کن را به خود جلب کرد. اقلاً بخشی از اهالی دنیای سینما وقتی به خانههایشان رفتند به آن جمله فکر خواهند کرد و ایجاد همین فکر مهم است. شهربانو بدون شک فلم مطلق سیاسی نمیسازد، اما به عنوان یک فیلمساز در برابر مسایل جاری در کشورش بیتفاوت نیست.
پایان فلم «پرورشگاه» برعکس آنچه در «پرورشگاه وطن» با آمدن مجاهدین در کابل رخ داد، یک پایان شکست و اندوهبار نیست. شهربانو، پایان فانتزی و پیروزمندانه را برای فلمش ایجاد کرده است. «قدرت» و دوستانش با ذهنیت فانتزیشان از فیلمهای هندی، به مبارزه با مجاهدین در پرورشگاه میآیند و همه آنها را زمینگیر میکنند.
همان گونه که در ابتدای مطلب اشاره کردم، فلم «پرورشگاه» میتواند مخاطب عمومی سینما را در افغانستان به خود جذب کند و سدی را که بعضاً سینمای متکی به روایتهای کلان با مردم ایجاد کرده، بشکند. این فلم میتواند در سینماها، تالارهای نمایش دانشگاهها، مکتبها و مراکز فرهنگی تمام شهرهای افغانستان ارتباط خوبی با مردم به خصوص دختران و پسران ایجاد کند.
جشنواره کن امسال و موضوع افغانستان
در هفتادودومین جشنواره فلم کن دو فلم دیگر هم با موضوع افغانستان نمایش داشت. «بچهی شتر» ساخته شبنم زریاب، قصهی کودک ربوده شده افغان در یک کشور عربی است که از او در مسابقات شترسواری استفاده میکنند. فلم روایتی است از بردهداری برخی سرمایهداران عرب از کودکان آسیایی و آفریقایی و فلم بلند انیمیشن «چلچلههای کابل» ساخته مشترک ژابو بریتمن و الیا گوبی مویلیک، دو زن فلمساز فرانسوی بود. این انیمیشن بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی «یاسمینا خضرا» نویسنده الجزایری – فرانسوی ساخته شده است که روایت جذاب، نفسگیر و در عین حال شاعرانه از زندهگی دو عاشق در دوران طالبان در کابل است.
حسین دانش، منتقد فلم – سویدن
منبع: هشت صبح