ناتوانیهای غزل کلاسیک در بروز اندیشههای امروز
کابل/۱۶سرطان/فرهنگستان
با پیشرفت جامعهی زبانی شاعران معاصر، غزل کلاسیک را ناتوان از برداشت اندیشههای امروزی میدانند و بسیاری از آنها به اینعقیدهاند که غزل کلاسیک یا در کل شعر کلاسیک نمیتواند آیینهی انعکاسدهندهی اندیشههای امروزیشان باشد.
همواره غزلهای کلاسیک بیشتر برای عدهی خاصی از جامعه (حاکمان، دانشمندان و غیره…) قابل فهم میبود و مردم عام از آن بیبهره میماندند؛ ولی غزلِ امروز با حملِ بار معنایی سبکتر، عامفهمتر است از اینسبب طرفداران بیشتر میان مردم پیدا کرده است.
حامد پویا، شاعر جوان میگوید: در هر بازهی زمانی، برعلاوهی اندیشههای قدیمیایکه باقی میماند یا تحول میپذیرد؛ اندیشههای نو و متفاوت نیز پدید میآید و اندکی از ایناندیشههای جدید گاهی در تناقض، تضاد یا حتا خارج از تصور کلاسیکیها بروز میکند.
به این دلیل شاعران معاصریکه ایناندیشهها را درک میکنند، به باوری دست مییابند که گویا کلاسیکسرایان، اندیشههای امروزی را برداشت و درک نمیتوانند!
نمونهی غزلِ امروز از 《حامد پویا》
قاصدم از دوستدارمها خبر میآورم
از بغل، از بوسه، از کار دِگر میآورم
دوستتدارم! به من، هر مشکلی داری بگو
راه حلی از درون سنگ در میآورم
قلب من را خوش نکردی؟ خیر! پس میگیرمش
در بدل امروز یا فردا جگر میآورم
عاشق عیار و کاکه مثل من داری نترس
عکس بدخواهت بده تا شام سر میآورم
عاشق سیارهای؟! موشک نداری؟ دق نشو
پلکهایت را بههم زن؛ بالوپر میآورم
از بلندی ترس دارم؛ یک زمینیام؛ ولی
تا که میخندی به سویم بال در میآورم
دختری از آسمانی؛ آمدی از کهکشان
خنده کن خوشخندهام؛ من بال در میآورم
زینب ادیب، بانوی شاعری که تازه مینویسد در این مورد گفت: هر دورهی زمانی حالتهای خاص خودش را دارد، بخواهی یا نخواهی حال با گذشته فرق میکند، همینطور ذوقها فرق کرده، مردم از چیزهای نو و مدرن باسهولتهای زیاد، بیشتر استفاده میکنند که شعر هم از اینها مستثنا نیست.
غزل امروز از 《زینب ادیب》
کاش میشد لحظهای چون باد شد، برباد رفت
چون پرستو بالها را باز کرد، آزاد رفت
سالها شد بغض هستیم و سکوتِ واژهها
در درون یکگلو آواز شد، فریاد رفت
از درخت زندگی فصل خزانش سهم ماست
برگ شد گاهی بهروی جویبار افتاد، رفت
کودکی دارد درونم با خودش نجوا که کاش
آمدم با اشک؛ اما حدّاقل شاد رفت!
هشت بودیم و سپس نُهسالهای، بعد عمرمان
چشم را تا وا کنی تا نیمهی هشتاد رفت
از پلنگی هایِ دیروزم دگر دلخستهام
میشود آهو شد اینک از پیِ صیاد رفت؟
بودنم در ذهنتان دیگر چه سودی داشت؛ چون
کس که رفت از دیده و از قلب، نیز از یاد رفت
راشد جلا کاکر، شاعر و خوشنویس جوان میگوید که پیشرفت جامعه و تکنولوژی باعث تغییر و رشد افکار میشود.
غزل امروز از راشد جلا کاکر
شده عمر من خزانی، چقدر زمان گذشته
ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭﯼکه دواندوان ﮔﺬﺷﺘﻪ
منم آن کویرِ تنها، به وجبنمِ تو محتاج
تو بیا رسول باران که غم از توان گذشته
خودم از “ﺧﻮﺩم” ﮔﺬﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺭﺳﻢ ﺑﻪ ﻧﯿﻤﻪﯼ ﺧﻮﺩ
نرسیده است این”خود”، سفر از مکان گذشته
غزلم، دلم، هوایم همه جایِ تو جفایت
چه ترنمی به من شد، گِله از بیان گذشته
نه نشان و ردِ پایی، نه صدای آشنایی
ﻧﻪ ﺭﻓﯿﻖ ﺑﺎﻭﻓﺎﯾﯽ، ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ
نه غزل، نه شعر راشد، نشدست وصف حالت
نرسد ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﺮﺩﻡ، که چه حد گراﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ
در کل از تفاوتهای عمدهایکه میان غزل کلاسیک و غزلِ نو ایجاد شده است میتوان از:
۱. کاربرد واژههای جدید بهجای واژههای قدیمی؛ طور مثال در قدیم “میخانه” بود؛ ولی امروز که نیست از واژههای جاگزینشدهی جدید آن مانند: کافه، رستوران و غیره استفاده میشود.
۲. حملِ بار معنایی سبکتر؛ در قدیم چون یکی از رسانههای عمده، تجمعِ شاعران و مردم در کنار هم بود بناءً میبایست شعر جنبههای نصیحتی و مناسبتی را به خود بگیرد؛ ولی تعدد رسانههای همگانی این بار را از دوش شعرِ امروز برداشته است بناءً غزلهای امروز با بار معنایی سبکتر سروده میشود.
۳. سرودن با زبان ساده(زبان گفتوگو)؛ در غزلِ امروز شاعران تلاش میکنند با زبانیکه حرف میزنند، شعر بسرایند در نهایت کوشش بر این است که مخاطب برای خواندن شعرِ غزل مجبور به مراجعهکردن به “فرهنگ لغات” نشود.
به نقل از یکی از شاعران معاصر:”دوست دارم قصری بسازم که دروازهی آن برعلاوهی ثروتمندان بهروی فقیران هم باز باشد”.
نتیجه اینکه شاعران معاصر همواره در تلاشاند از چیزهاییکه خلق میکنند نهتنها انسانهای آگاه؛ بلکه مردم عام هم لذت ببرند.
حسیب افرا
کابل/۱۶سرطان/فرهنگستان