شهریورماه سال ۱۳۶۴ و همایش بینالمللی به مناسبت سیصد و چهلمین سال تولد بیدل در دانشگاه کابل بود که عبدالعزیز مهجور در سیمای یک پژوهشگر جوان اما ریشهدار در میان بیدلپژوهان دنیا سری بلند کرد و پدر را از ادامه راه مطمئن ساخت.
عبدالعزیز مهجور فرزند عبدالحمید اسیر مشهور به “قندی آغا” از بیدلپژوهان برجسته افغانستان بود که ظهر دیروز یکشنبه (۲۵ سرطان/تیر) به اثر بیماری در دهلی نو درگذشت. او در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در هنگام تبعید پدر در قندهار به دنیا آمد. با آن که دانشآموخته اقتصاد دانشگاه کابل بود و تجربه کارهای اداریاش نیز همه مرتبط با رشتهاش بود، هیچگاه تحقیق و پژوهش در آثار و اندیشههای ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل را کنار نگذاشت.
او رفته رفته بر مطالعات و تحقیقات خود افزود و با پدیدآمدن نابسامانیها در افغانستان و بیرون شدن دیگر بیدلپژوهان برجسته از کشور در دو سه دهه اخیر به یکی از سرشناسترین بیدلپژوهان در داخل کشور تبدیل شد. در سالهای پسین به نمایندگی از افغانستان در صدر هیاتها تقریبا در همه عرسها و همایشها پیرامون بیدل شرکت کرد.
او از خردسالی و در مجالس پدر با بیدل آشنا شد. پدرش “قندی آغا” از دیرباز یکی از حلقههای بیدلخوانی در کابل را اداره میکرد. قندیآغا به جز این وظیفه داشت همه ساله در روز درگذشت بیدل، مجلسی را در خانهاش با نام “عرس بیدل” به یادبود از این متفکر و شاعر برجسته سده دهم و یازدهم هجری با آدابی خاص با حضور اهالی فرهنگ و ادب شهر برگزار کند.
مهجور از سال ۱۳۷۲ و پس از مرگ قندیآغا، رسما بر منصب و جایگاه پدر تکیه زد و ارشاد و پاسخ پرسشهای مریدان ابوالمعانی بیدل را عهدهدار شد که تا اندکی پیش از مرگ آن وظیفه را در منطقهای موسوم به باغ رئیس جنگلک کابل به پیش برد.
میراث مهجور و خوانش سنتی از بیدل
از عبدالعزیز مهجور بر اساس زندگینامهای که خود اندکی پیش از مرگ نوشته است، بیست و دو اثر در گستره ادب فارسی بر جا مانده است که از آن جمله به “کامدی و مدن”، شرح مستزاد بیدل، داغ محرومی، آیینهبندان حیرت بیدل، خمستان قدیم، من و بیدل، غزلهای ستارهدار، سیری در نکات بیدل، بیدل و حافظ و … میتوان اشاره کرد.
مهجور در بیشتر این آثار که رسالههایی کوچک و کمحجم هستند، همچون پدر به شرح و توضیح ابیات و آثار عبدالقادر بیدل با تمرکز بر عرفان این اندیشهمند و شاعر زبان فارسی پرداخته است. با آن که برخی از این آثار چون “غزلهای ستارهدار” و “سیری در نکات بیدل” او حاوی نکات و مطالب تازهای در بیدلپژوهی هستند اما نگاه و رویکرد نویسنده تازه و امروزی نیست.
او در تحقیقاتش از کلیات بیدل چاپ بمبئی و کابل استفاده میکرد و از جدیدترین تصحیحات آثار بیدل بر اساس دیرینهترین نسخهها کمتر سود میبرد. او در آثارش بیشتر از منظر یک مرید و معتقد به بیدل نگریسته است تا یک محقق بیطرف. او کمتر میتوانست نقدی را بر اندیشه و شعر بیدل بپذیرد و این در واقع مشکل و عیب تنها عبدالعزیز مهجور نبود و نیست بلکه بیشتر حلقههای بیدلگرایی افغانستان و بیدلپژوهان این کشور در سده نوزدهم و بیستم با این آسیب جدی مواجه بودهاند.
اگر چه مهجور عمرش را در راه شناساندن افکار و اندیشههای بیدل به مریدان صرف کرد، اما این نگاه سنتی سرانجام سبب شد که او نتواند جای معین و مستحکمی برای خود در مطالعات بیدلپژوهی در زبان فارسی و خاصتا در دیگر کشورها و به ویژه ایران باز کند.
عبدالعزیز مهجور فرزند عبدالحمید اسیر مشهور به “قندی آغا” از بیدلپژوهان برجسته افغانستان بود
خانوادههای بیدلگرا در افغانستان
وضعیت بیدلگرایی در افغانستان بسیار متفاوتتر از کشورهای فارسیزبان همسایه آن است. بیدلگرایی به عنوان یک جریان ادبی قدرتمند که ریشه در سیاست، اجتماع و حتی اقتصاد افغانستان در سدههای گذشته داشته، در این کشور خانوادههای بیدلگرا را پدید آورده که به صورت ارثی و نسل اندر نسل همه از بیدل گفتهاند و جز او به هیچ شاعر دیگری نیندیشیدهاند.
از این خانوادهها به ترتیب تاریخی میتوان از فرزندان سردار پاینده خان که در تاریخ به نام “برادران بارگزایی” مشهور هستند، یاد کرد. از بیدلگراهای این خانواده باید به مهردلخان مشرقی، رحمدلخان، غلاممحمدطرزی، محمدامین عندلیب اشاره کنیم. دومین خانواده بیدلگرای افغان، خانواده پسران امیر عبدالرحمن خان است.
دو پسر امیر، حبیبالله سراج و سردار نصرالله خان و پسرش سردار عزیزالله قتیل و دامادش هاشم شایق افندی از بیدلپژوهان برجسته عصر خود بودند. آخرین خانواده بیدلگرای افغانستان، خانواده قندیآغا است. پس از پدر، بیدلگرایی در این خانواده ادامه یافت و به پسران او و خاصتاً عبدالعزیز مهجور رسید و از ایشان به فرزندانشان رسیده است. گذر زمان نشان خواهد داد که آیا این خانواده با مرگ این بیدلپژوه برجستۀ خود به سرنوشت آن دو خانوادۀ دیگر مواجه خواهد شد یا خیر؟
آینده بیدلپژوهی در افغانستان در نبود مهجور
با مرگ عبدالعزیز مهجور، افغانستان یکی از ستونهای بیدلپژوهی سنتی معاصر خویش را از دست داد. بدیهی است که افغانستان امروز و بیدلپژوهی فارسی، خوانش و نگاه دیگرگونهای به بیدل میطلبد. دیگر دروازه شرحهای ذوقی و سلیقهای بسته شده و نگاه مطلق و یکسویه به بیدل، علاقهمند و طرفداری ندارد.
امروزه کارهایی خریدار دارد که با نگاهی زمانمند به کلیت آثار بیدل به بررسی یک موضوع خاص در آثار بیدل بپردازد و یک پژوهشگر تنها ابیات و شواهد مورد نظر و اثبات کننده دیدگاه خود را به خورد خواننده ندهد. بلکه با آوردن ابیات نقیض و ردکننده یک دیدگاه کلی، به توجیه و تحلیل این وضعیت بپردازد.
باید نشست و دید که آیا حلقههای بیدلخوانی افغانستان و از جمله حلقه “قندی آغا” که چند دهه عبدالعزیز مهجور متولی و مشعلدار آن بوده، توانستهاند نسلی از محققان و بیدلپژوهان را پرورش دهند که به چنین نگاه و رویکردی مجهز باشند.
یقینا خانواده عبدالعزیز مهجور میتوانند به همان شیوه پدر، به تلاشهای خود در خصوص شرح و معنی اشعار بیدل ادامه دهند، اما بدون شک این نیاز و ضرورت بیدلپژوهی امروز نیست و با ادامه این روند، فاصله مطالعات بیدلپژوهی افغانستان با دیگر کشورهای فارسیزبان بیشتر و بیشتر خواهد شد.
نویسنده : خلیلالله افضلی
بیدلپژوه
منبع : بی بی سی