خانه / خبرها / دریچه ویژه / عید و بغض‌های نه‌ ترکیده‌‌

عید و بغض‌های نه‌ ترکیده‌‌

حنا بستن و لباس جدید پوشیدن از صدها سال قبل در افغانستان مروج است، در روز اول عید تمام مردم افغانستان به دستان‌شان حنا می‌بندند و لباس‌های جدید به‌تن می‌کنند. در روزهای عید مردم به خانه‌های دوستان‌شان به تبریک گفتن عید می‌روند. آن‌ها با در آغوش گرفتن هم و روبوسی کردن خوشحالی‌شان را به همدیگر منتقل می‌کنند.
خاله زهرا می‌گوید: ما در روستای دور دست زندگی می‌کردیم، یک روز پیش از عید ما گاوهای‌مان را می‌دوشیدیم و برای روزهای عید شیر و ماست تازه درست می‌کردیم، در کنار این‌ها ما کیشته‌های شیرین را می‌شستیم و از آن قورمه کیشته‌ی خیلی خوش مزه درست می‌کردیم، در آن زمان‌ها مردم به میوه‌‌های تازه و میوه‌های خشک چندان آشنایی زیاد نداشتند و سفره‌های ساده‌تری را آماده می‌کردند.
شب‌ عید زن‌های خانه حنا را آماده می‌کردن و همه به دستان‌شان حنا می‌بستن، روز عید هم لباس‌های جدید می‌پوشیدیم و از عید تجلیل می‌کردیم. حنا بستن در دست برای ما شگون خوبی داشت و ما این رسم را سال‌ها ادامه دادیم و از آن به حیث نماد و یک یاد بود از نیاکان‌مان یاد می‌کنیم.
عید روستا چگونه است؟
ما چند سال بعد به شهر نقل مکان کردیم، این‌جا مردم بعد از ادای نماز عید، عید را با پهن کردن سفره و همچنان رفتن به خانه‌ی اقارب‌شان تجلیل می‌کنند.
این‌جا بالای سفره‌ی‌شان میوه‌های گوناگون می‌چینند و همچنان تا سوم الی چهارم عید به رفتن‌ خانه‌های همدیگر ادامه می‌دهند.
عید‌ یک رسم قدیمی و خیلی زیبا در نزد مردم افغانستان است، که از این روز را مردم در تمام نقاط کشور و حتا در خارج از کشور که مردم ما زندگی می‌کنند آن را تجلیل می‌کنند.
و اما فرق عید در بین مرد و زن در این است که مردها تا سوم عید به خانه‌‌های هم می‌روند و طبق معمول روز چهارم عید به وظیفه‌های‌شان می‌روند، اما زن‌ها تا هفتم عید هم خانه‌های همدیگرشان می‌روند.
به گفته‌ی قدیمی‌ها که: «عید زن‌ها تا چهل روز ادامه دارد.»
اما این نظر در حال فرق دارد، دخترانی که دو سال و هشت ماه می‌شود از درس و مشق‌شان بازمانده اند.
از راضیه در مورد عید پرسیدم، از لباس‌ها و حنا بستن دست، او در جوابم گفت: قدیم‌ها ما به شور و شوق بسیاری عید را تجلیل می‌کردیم، شب عید دستان‌مان را با حنا تزئین می‌کردیم و روز اول عید بعد از چیدن سفره با پوشیدن لباس جدید راهی خانه‌ی اقارب‌مان می‌شدیم و همچنان خانه‌ی همصنفی‌ها و دوستان‌مان می‌رفتیم. اما با ورد طالبان به کشورمان ما دیگر عید نداریم و حتا شوق لباس پوشیدن از دل‌مان رخت سفر بسته است.
طالبان با بستن درب مکتب به روی دختران تمام آرزو و ارمان تمام دختران را از آن‌ها گرفتند.
حالا ما اگر به دستان‌مان حنا ببندیم و لباس جدید بپوشیم که چه؟
آیا این‌ها درد دل‌مان را درمان خواهد کرد؟
نخیر! طالبان با محروم کردن دختران از حق‌شان تمام درهای خوشی و سعادت را از ما گرفتند.
من شاهد از دست دادن بسیاری از دوستانم بودم؛ بعضی‌های‌شان به خارج از کشور مهاجر شدند و بعضی‌های دیگر هم به ازدواج اجباری تن دادند. حالا هم در روزهای عید از ترس این‌که مبادا ما را گروه طالبان با خودشان ببرند از خانه‌های‌مان بیرون رفته نمی‌توانیم.
آن شور و شوق که سال‌ها قبل در روزهای عید داشتیم حالا نداریم و هیچ انگیزه‌ی به تجلیل کردن از عید برای‌مان نمانده است.

سکینه “امیری”

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*