مسکو/۲۲اسد/فرهنگستان
عبدالکریم تمنا، شاعر و نویسندهٔ مطرح افغانستانی به عمر ۸۰ سالگی در شهر تهران-ایران به ابدیت پیوست.
عبدالکریم تمنا، شاعر و نویسندهٔ نامدار هرات در سال ۱۳۱۹هجری خورشیدی، در روستای سروستان، ولسوالی انجیل هرات به دنیا آمدهاست.
روز پنجشنبه- ۱۹ اسد، سال ۱۴۰۲، دکتر فرامرز تمنا پسر آقای تمنا و شماری از شاعران و نویسندگان اهل افغانستان در صفحات مجازی از درگذشت عبدالکریم تمنا خبر دادند.
گفته میشود که آقای تمنا بیش از ۱۰ سال مدیریت کتابخانهٔ عامه ولایت هرات را نیز بر دوش داشته است.
مؤسسۀ پژوهشی بایسنغر نوشته است که، این ادیب هراتی به دلیل جنگهای داخلی، در سال ۱۳۵۸ مجبور به ترک افغانستان شده و در ایران ساکن شده است. نوشتههای این شاعر افغانستانی در مجالههای مشهور ایران از جمله، مجلهٔ فرهنگی و هنری بخارا و روزنامۀ اطلاعات به نشر رسیده است.
«پیوند عمر» از سرودههای آقای تمنا است که در ولایت هرات به چاپ رسیده است.
تمنا از جمله شاعران پیروی سبک خراسانی بوده که در قالبهای غزل و قصیده شعر سروده است.
نمونهٔ شعر آقای تمنا برگرفته شده از صفحه سیدرضا محمدی:
ای کشـــور گــرامی با جــان برابــــــــرم
خاک تو توتیایم و سنــگ تـو گوهـــــــرم
بودم بر آستان تو یک عمر بنــــــــــده وار واحسرتا که بندهی مهجــــــــور زان درم
تو در میان آتش و خون میتپـــــی و من
از دوریت به ورطهی محنت شنـــــــاورم
یک دم ز خاطـــرم نــــرود آرزوی تـــو
ای آرزوی خاطر غمگیــن و مضطــرم
من دانم و خدا که چسان بی تو بگــذرد
خرداد و تیر و بهمــــــن و آبـــــان و آذرم
از بس که نیـــش میزندم خــار فرقتت
گویــی فتــــاده در دهــن شـــرژه اژدرم
ای کعبـــــهی امیــــد من ای زادگاه من
ای جان فدای نام تو فرخنـــده مـــــادرم
از حرمت تـــو بود فـــروغ و فری مـرا
تا دور از توام ، نه فروغ است و نه فــرم
در هر نفس به سوی تو پروازم آرزوست
اما دریغ و درد که بی بال و بی پـــــــرم
باشد به دیده ، خار تو زیباتر از گلـــــــم
آید به کام ، زهر تو خوشتر ز شکــــــرم
ییلاق تو خجسته تر از قصــــر جنتــــــم
قشلاق تو ستوده تر از کــــاخ مـرمـــرم
یک جرعه آب رود هــریــــوای تو بـــود
صد بـــار خوشگـــوارتر از آب کــوثــرم
دلگیــــرم از تفـــرج کــــاخ نیـــــاوران
شیدای دشت و دامن غزنی و لوگــــرم
تا ساغرم ز بادهی وصل تو شد تهـــــی
باشد ز زهر هجر تو لبـــریز ساغـــــــرم
تا شد سپاه روس به خاک تو جاگزیـــن
زین رنج جــان گداز بـــود دل مکــــــدرم
پوشید آسمان ترا ابــر تیـــره گـــــــــون
تاریکتر شد از شب دیجـــــــور اختـــــرم
زان محشری که مرگ شهیـدان بپا نمود
هردم شود به دیده عیان ،شورمحشرم
در سنگر دفــــاع تو مرگ است افتخـــار
این افتخار اگر چه نزیبد به سنگــــــــــرم
زان ضربه ها که پیکر پاک تو را رسیــــد
آرم چـو یــاد، لـــرزه درافتد به پیکـــرم
زآوارهگان کوی تو آوارهتـــر کجاســـــت؟
هرجا که بنگرم و به هرسو چو بگــــذرم
یارب چه جرم رفت که افکند روزگـــــــار
هرچند زود پا به کف غیر، کشـــــــــورم
چون یوسفم اسیر به زندان زندگــــــی
یعقوب وار کــور شد از غم ، بــــرادرم
سهراب وار خست مرا خنجر غمـــــــت
«تهمینه» کو که در نگرد زخم خنجــــرم
زال زرم فتاده به زنجیــــر بهمنـــی
رفت آن زمـان که بود «فرامرز» یــاورم
یادآن زمانکهگنج سخن (۱) بودجای من
بودم رهین هم نفســـان سخنــــــــورم
خوش آن که در گذرگهٔ پیر هــــــرات بود
دست دعا به روضهی موی پیمبـــرم (۲)
خـوش آن دمی که از در و دیوار کوی تو
آیـــد به گوش نغمـــهی اللـــه اکبـــــرم
…………………………………………………………………..
۱- منظور از گنج سخن ، کتابخانهٔ عمومی هرات است که شاعر حدود ۱۳ سال مدیر آن بنیاد فرهنگی بود.
۲ ـ موی حضرت رسول در گازرگاه محل دفن خواجه عبدالله انصاری در اتاقی محفوظ است و مردم به زیارت آن میروند.
۳ ــ تهمینه و فرامرز از فرزندانم میباشند که درایام سرودن این قصیده در افغانستان بودند.
گزارش فیروز میرزا از مسکو