(به مناسبت پنجاهونهمین سال خاموشی عبدالرحمان محمودی)
در جنوری ۱۷۷۶، توماس پین (Thomas pain) رسالهای نوشت به نام «عقل سلیم». در رسالهی عقل سلیم آورده بود که استقلال مهاجرنشینهای امریکایی برابر با آزادی تام ابنای بشر است. پین در کتابش «آزادی را به جان ظلم انداخت» و جای ظهور ظلم را بریتانیای کبیر دانست. توماس پین قیمومیت امریکا را توسط یک جزیرهی کوچک «بریتانیا» منزجرکننده خواند. همهجا مردم مهاجرنشین رسالهی عقل سلیم را خواندند و از آن در مبارزه علیه بریتانیا استفاده کردند. همین بود که در جولای ۱۷۷۶ کنگره اعلامنامهی استقلال را تصویب کرد که به موجب آن ایالات متحده در میان دولتهای روی زمین از استقلال و تساوی برخوردار شد. اعلامنامهی استقلال امریکا، «ترجمان حکمت حقوق طبیعی آن عصر بود.» برای تمام مردم منصف جهان عیان شد که «تمامی افراد یکسان آفریده شدهاند و خالق در نهاد آنها پارهی حقوق لاینفک نهاده است که از آن جمله حق حیات، آزادی و کسب سعادت است.» (پالمر، ۵۷۲،۵۷۰:۱۳۸۹)
پس از استقلال امریکا، امریکاییها بیش از هر ملت دیگری معتقد شدند که دولت فقط باید از اختیارات محدودی برخوردار باشد و فقط بر طبق شروط قانون اساسی مکتوب و معین عمل کند. «امریکاییها در آزاد ساختن خویش عملی را انجام داده بودند که تمامی ابنای بشر بایستی آنچنان کرده باشند.» انقلابیون دولت را مخلوق ملت دانستند. آزادی مذهب، آزادی مطبوعات، آزادی شور و آزادی از بازداشت خودسرانه به میل و نظر اولیای امور… تمامی این حقوق برای همه یکسان شد. در واقع امریکاییها عقایدی را که در اروپا شیوع شده بود یا اروپاییان حسرتش را میخوردند، واقعیت بخشیدند و عملی کردند. امریکا برای اروپاییها غایت مقصود را پیدا کرد. سرزمینی که گوته با حسرت مخاطباش میساخت و میسرود:« امریکا، تو بهتر داری از آنچه قارهی فرتوت ما دارد.» (همان،۵۷۸).
انقلابیون امریکا الگوی آزادیخواهی و آزادیطلبی شدند. حرکت امریکا (انقلاب ۱۷۷۶) بعدها سرمشق آزادیخواهان جهان شد. در فرانسهی سدهی هجدهم شکاف عمیقی میان طبقات و قاطبهی مردم وجود داشت. خانوادهی سلطنتی در رأس جامعه قرار داشت. بعد از آن اشراف ثروتمند و روحانیون قرار داشتند. عالیترین سمتها را خانوادهی سلطنتی و کلیسا به خود اختصاص میدادند. در پایین این سلسهمراتب کارگران تهیدست شهری و دهقانان قرار داشتند. این طبقه که مولد تمام نیازمندیهای اجتماعی است در حالیکه از تمام امتیازات دربار و دولت محروم بود، بیشتر مالیه را میپرداخت (خانوادهی سلطنتی و روحانیون از پرداخت مالیه معاف بودند). لوی شانزدهم، نمایندگان سه طبقهی یاد شده را در تالار آیینهی کاخ ورسای دعوت کرد. نخست طبقهی روحانیان وارد شدند و بعد از آن نجبا. در ۱۷۸۹ جمعیتی هشت هزار نفری متشکل از شهروندان پاریسی مسلح وارد کاخ تویلر شدند. جمعیت وارد ساختمان شدند و محل شاه را پیدا کردند. جمعیت شورشی شاه را مجبور کردند که کلاه سرخ که نشانهی سان کولوت انقلابی بود، به سر بگذارد و به سلامت ملت بنوشد. شاه از خواست ملت تبعیت کرد و گفت: «مردم پاریس! مینوشم به سلامتی شما و سلامتی ملت فرانسه». (کورزین،۹۳،۹۴:۱۳۸۴).
پس از انقلاب امریکا و فرانسه تعدادی از ملتهای جهان چارهی درد استبداد و بیعدالتی را انقلاب و قیام میدانستند. برای همین در سدهی بیستم تعداد زیادی از کشورهای جهان انقلابهای کمونیستی و مبارزات رهاییبخش ملی را تجربه کردند. افغانستان یکی از کشورهای جهان است که در سدهی بیستم تجربه مشروطهخواهی، کشمکشهای چپ و راست و ظهور و زوال این جریانها را تجربه کرده است. عبدالرحمان محمودی قامت بلند و برجستهی مشروطهطلبی و آزادیخواهی سدهی بیستم در افغانستان است.
عبدالرحمان محمودی (۱۲۸۸-۱۳۴۰) یکی از نیکنامترین و صادقترین مبارزان مشروطهی سوم افغانستان است. انسان دوستی، آزادیخواهی، عدالتطلبی، دموکراسی دوستی و ظلمستیزی، چیزهای است که در کارنامهی سیاسی او ثبت شده است. او این همه را ضرورتهای انسان جدید- انسان آزاد و بیدار میدانست و در راه و برای تحقق این ارزشهای انسانی، صادقانه و جانبازانه مبارزه کرد. او برای تحقق و بر پا کردن این ارزشهای والای انسانی سالها در زندانهای مخوف خاندان یحیا اسیر و شکنجه شد، اما هیچگاه آه نکشید و اظهار پشیمانی نکرد. او در بدترین دورهی تاریخی افغانستان صدای بلند و رسای عدالتطلبی و آزادیخواهی بود و هیچگاه در برابر ستمگران و حاکمان زانو نزد، ایستاده و قهرمانانه جان سپرد. در تاریخ معاصر افغانستان، کمتر کسی مثل او جانبازانه و صادقانه در راه وطن و مردم گام نهاده است. مرد حماسه، قلم، انقلاب فرهنگی و رزم بود. او با سپردن بیهراس جانش در راه دموکراسی، عدالت، آزادی و میهن، خودش را جاویدانه کرد. نوشتهی زیر ادای دینی است به او.
محمودی یکی از اساسگذاران حزب «ویش زلمیان» بود که در اولین جلسهی حزبی، مشی غیرملی ویش زلمیان را مورد انتقاد قرار داد و به رسم اعتراض جلسه را ترک کرد. او بنیانگذاران ویش زلمیان را برتریطلب میدانست. مبارزهی او به گونهای بود که پی آیندگان او اعم از چپ و راست، لینینستها و مایویستها، لیبرالها و دیگر گروههایی که شور و عشق وطن و آزادگی داشتند، او را الگویشان قرار دادند و از او به نیکی یادآوری کردند. بنیانگذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان جلساتشان را با یک دقیقه سکوت به احترام او آغاز میکردند. اولین کنگرهی حزب دموکراتیک خلق به نام «محمودی» افتتاح شد. (نگاه شود به یادداشتهای محمدطاهر بدخشی در مورد شکلگیری حزب دموکراتیک خلق).
تمام تاریخنگاران افغانستان، مبارزان و دوستان نزدیک او به مردمدوستی، میهنپرستی و آزادیخواهی او شهادت میدهند. او میگفت: «چون من از تودهام، مردم پرستم». او هدف زندگی خود را آگاهیدهی به مردم میدانست «مرامم نیست جز آگاهیشان». محمودی هیچگاه با حکام زمانه و استبداد آنان نساخت و نیامیخت. همیشه به حکام و استبدادشان به چشم دشمن و پستی نگاه میکرد: «همه خونخوار و پست و بدسرشتاند» و «ز استبداد جز پستی نزاید.». او در سال ۱۳۳۲ در پشت میلههای زندان دهمزنگ سرود: «بگو با دشمنان پست مردم/که محمودی نمیرد سخت جان است.»
محمودی «در قطار داکتران طب یگانه کسی بود که طبابت را حرفهی تامین معیشت خود قرار نداده بود. او با همه بذل و بخششی که داشت، عواید مطب شخصی خود را در راه ضد خاندان سلطنتی و در راه ریشهکنکردن فقر و تبعیض به مصرف میرساند.» (صاعد،۱۱۵،۱۰۰:۲۰۱۰).
سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۱ آغاز یک دورهی نوین در تاریخ افغانستان است. گروهی از مبارزان وطنپرست در بین این سالها با «ترک مال و ترک جان و ترک سر» در راه مشروطه، آوردن دموکراسی و ایستادگی علیه استبداد رژیمهای زمانه، وارد میدان مبارزه شدند. بعضی از شخصیتهای سیاسی و مبارز که در این سالها دست به تأسیس حزب و تأسیس نشریه زدند، در راه آزادی و مردم هیچچیز از خودشان کم نگذاشتند و این راه را تا آخرین مرحله یعنی مرگ ادامه دادند. یکی از آن مردان که دلیرانه و پاک زیست و در برابر شلاق و ساطور حاکمان دورانش زانو نزد، عبدالرحمان محمودی است.
محمودی در سال ۱۳۲۹/۱۹۵۰ حزب خلق را تاسیس کرد و برای نطقهای انتقادیاش علیه خاندان حاکم مورد استقبال مردم کابل قرار گرفت. جریدهی «ندای خلق»، ارگان نشراتی حزب خلق بود که در جوزای ۱۳۳۰ تأسیس شد. اما چند ماه بعد دولت وقت آن را بست و تعطیل کرد. او از سال ۱۳۳۱ تا سال ۱۳۴۰ خورشیدی در زندان خانوادهی یحیا ماند. در زندان گرفتار امراض مختلف شد تا حکومت آزادش کرد. دو ماه بعد از آزادی (میزان ۱۳۴۰) از زندان، چشم از جهان فرو بست و حزباش نیز از میان رفت. نخستین فعالیتهای سیاسی، جراید حزبی، اپوزسیون پارلمانی و تظاهراتهای انتخاباتی از ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۰ که تأثیر عظیم در اذهان عمومی و رفتار دولت و امور اجتماعی داشت را مرهون مبارزات شجاعانه و انسانی محمودی و رفقای نزدیک به او مثل میرغلام محمد غبار، صدیق فرهنگ و دیگران استیم. نخستین آزادیخواهی، دموکراسیخواهی در کشور تحت رهبری این مردان شروع شد و فعال شد. (غبار،۲۵۸،۲۷۰:۱۳۸۰).
جریدهی «ندای خلق» که صاحب امتیازش عبدالرحمان محمودی بود، جز به حق خلق و رساندن صدای خلق به گوش اهالی حکومت و مردم چیز دیگری نبود. محمودی در سرمقالهی شمارهی اول ندای خلق تذکر میدهد که «نامهی ندای خلق، خادم خلق رهنمای مردم به اساسات دموکراسی و مبارزهی حقوق خلق است. نامهی ندای خلق راه حصول حکومت خلق، توسط خلق، برای خلق را برای مردم نشان میدهد. متکی بر اساسات دموکراسی، نامهی ما برای روی کار آوردن شورای اساسی و آزاد، انتخابات آزاد، تأمین تعادل اساسی در بین قوای ثلاثه سعی و نشرات نموده و در این ساحه خود را مدافع حقوق خلق میشناسد.» (ندای خلق، سال اول، شمارهی اول)
اغلب سرمقالههای ندای خلق را خود محمودی نوشته است. محمودی در تمام سرمقالهها با تندترین الفاظ از حکومت انتقاد میکند و ضرورت حکومت انتخابی، مجلس نمایندگان آزاد و موجودیت قوای سهگانه واقعی را پیوسته تاکید میکند. در سرمقالهی شمارهی پنجم تحت عنوان «راه نجات و چارهی درد ما چیست؟» میگوید: «… اکنون که دولت در اثر سیر حوادث گیتی و مجبوریتهای سیاسی و تجارب تلخ چندینساله اداره خود را دموکراسی میخوانند، خلق هم حق دارند برای تشکیل حکومت توسط رای آزاد خویش مبارزه نمایند…»
حزب خلق به رهبری محمودی آوردن دموکراسی و برابری اجتماعی را شعار اصلی خود ساخته بود. اشتراک مردم را در ادارهی امور دولت به وسیلهی احزاب سیاسی در همان زمان امکانپذیر میدانست و تشکیل حکومتها را بر مبنای اکثریت پارلمانی و احزاب منتقد ضروری میدانست. در بند اول مرامنامهی حزب خلق آمده است: «حزب خلق یک حزب ملی است که بر اساسات معلومهی دموکراسی بنا یافته است.» و در بند سوم «چون حزب خلق یک حزب دموکراسی حقیقی است، فلهذا برای تامین غایهی حقیقی دموکراسی، یعنی حکومت خلق، توسط خلق و برای خلق مبارزه میکند.» آمده است. در آن زمان که مجال نفس کشیدن نبود و کوچکترین انتقاد، ممکن بود سر انسان را به باد نیستی بسپارد، عبدالرحمان محمودی و یاران اطرافش در مرامنامهی حزب خلق از آزادی در همهی امور صحبت میکردند: «حزب خلق اساس حکومت را متکی بر اصول دموکراسی مستند بر یک شورای اساسی و آزاد و محترم و انتخابات آزاد، تامین تعادل اساسی در بین قوای ثلاثه دانسته و برای نیل با آرزوی مقدس و مشروع سعی میکند.» (شماره ۲۹ جریده ندای خلق).
حزب خلق «کار» را نخستین عامل سعادت میدانست و بیکاری را ننگ و عار میشمرد. و ندای خلق خود را : «خدمتگار و راهنمای مردم است و به خاطر حقوق مردم مبارزه میکند و هدف آن دستیابی به پارلمان آزاد براساس انتخابات است» میخواند، که پس از ۲۹ شماره نشرات توقیف شد.
محمودی همیشه با مردم و در صف مردم بود. روزی در تکیهخانهی شیعیان راجع به انتخابات بلدی یا شهرداری گفته بود، مردم باید از انتخاب سه گروه خود داری نمایند: «اول محمدزاییان، دوم حضرات مجددی و سایر روحانیون و سوم سرمایهداران.». او در درون درمانگاهش با تمام اقشار جامعه در مورد ظلم و استبدادی خاندان شاهی صحبت میکرد. مرد خوشمشرب با سجیهی انسانی که محل کارش همیشه حیثیت کلوب تبلیغات سیاسی را داشت و صداقت و فدای کاریاش برای مردم، او را به چهرهی محوری مبارزات عدالتخواهانهی دوران خویش تبدیل کرده بود. صدیق فرهنگ در خاطرات خویش از این مرد به عنوان «یک موسسه» یاد کرده است. (فرهنگ، ۲۱۶،۲۳۵:۱۳۹۴).
اولین تظاهرات خیابانی ضد دولتی توسط محمودی و روشنفکران زمان او راهاندازی شد که دولت آن را سرکوب و رهبرانش را زندانی کرد. روشنفکران این دوره همه خواهان مشروطیت بودند و به خط واحدی تعلق نداشتند. در مبارزات مشروطهی سوم و دستآوردها و پیامدهای آن که جایگاه برازنده در تاریخ افغانستان دارد، نقش عبدالرحمان محمودی، حزب او و جریده «ندای خلق» که ارگانی نشراتی او بود، تعیینکننده بود. (طنین، ۸۵،۸۷:۱۳۸۴).
جمعیت ندای خلق متعهد و معتقد به مبارزهی مسالمتآمیز بودند که این روش نقطهی مقابل انقلابیون معتقد به خشونت علیه حریف و دشمن اند. شخص محمودی طرفدار دموکراسی، شاهی مشروطه و حقوق مساوی برای تمام مردم افغانستان بود. محمودی به خاطر انتقادهای تندش علیه خانوادهی سلطنتی جذابیت و مقبولیت پیدا کرده بود و برای همین سردار محمد داوود «از همهی روشنفکران بیشتر از داکتر محمودی نفرت داشت و چنین گفته میشد که سردار قصد از بین بردن او را دارد.» (آهنگ، ۲۹۱:۱۳۹۹).
هر جا برای منسجمکردن اطلاعاتم در مورد این شهید بزرگ راه دموکراسی و آزادی سر زدم، از سخاوت، آزادیخواهی و عدالتطلبیاش سخن رفته بود. دستگیر پنجشیری میگوید: «محمودی دشمن سر سخت استبداد و سلطنت مطلقه، نفوذ استعمار و سلطهی انحصارات امپریالیستی بود. به اندیشههای مردمسالاری و اصول جهانبینی علمی و مشروطیت گرایش قوی داشت. به فعالین سیاسی کورسهای اقتصاد سیاسی را دایر میکرد تا تامین دموکراسی،عدالت اجتماعی، تامین حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم، تاسیس پارلمان آزاد، مطبوعات آزاد. افشای ماهیت دولت بیروکراتیک فیودالی، توسعهی تعلیم و تربیه، تقویت جنبش سواد و سوادآموزی همه و همه مسایل حیاتی و اهداف سیاسی جریان فکری محمودی بوده است. پایههای سیاسی و اجتماعی هواداران دکتر محمودی کارگران، پیشهوران، روشنفکران، سرمایهداران ملی و زحمتکشان شهری بوده است. (پنجشیری، ۱۲۵:۱۳۷۷).
محمودی از جملهی آن مبارزانی است که آزاده و ایستاده مرد. او در برابر تمام شکنجهها، زندان رفتنها و تهدیدها از خود صبر، شکیبایی و ثبات نشان داد. او از قماش تسلیمشوندگان نبود. در برابر آفات شدید روزگار نشارید و نپوسید. پس از هر شکنجه و تهدید پختهتر و آبدیدهتر در میان مردم ظاهر شد. به قول زنده یاد اکرم عثمان «او چون حضر دل به دریا زد و راه ظلمات را پیش گرفت تا به آب حیات و بیمرگی رسید. بسیاریها در زندان افسردند، پژمردند و ندامت کشیدند، اما محمودی روز تا روز مستانهتر، بیباکتر و بیپرواتر شد، تا این که حس کرد آزادی یک حالت روحی است تا موقعیت فزیکی.» (عثمان،۲۶۷:۱۳۹۲).
۷عقرب , ۱۳۹۹ حبیب حمیدزاده
منبغ : ۸ صبح
منابع
- آهنگ، محمدآصف (۱۳۹۹)، تاریخ افغانستان: یادداشتها و برداشتها، ج اول، کابل: نشر واژه.
- پنجشیری، دستگیر (۱۳۷۷)، ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق افغانستان، پشاور.
- پالمر، رابرت روزول (۱۳۸۹)، تاریخ جهان نو، ترجمهی ابوالقاسم طاهری، ج اول، تهران: انتشارات امیر کبیر.
- خاطرات محمد طاهر بدخشی از جریان شکلگیری حزب دموکراتیک خلق تا انشعاب.
- طنین، ظاهر (۱۳۸۴)، افغانستان در قرن بیستم، ج دوم، تهران: طیف نگار.
- عثمان، اکرم (۱۳۹۲)، کوچه ما، ج اول، تهران: انتشارات عرفان.
- فرهنگ، میر محمد صدیق (۱۳۹۴)، خاطرات، کابل: انتشارات تیسا.
- کورزین، فیلس (۱۳۸۴)، انقلاب فرانسه، ترجمهی مهدی حقیقتخواه، تهران: ققنوس.