یک سال پس از عفیف باختری ، شاعری که پس از مرگ زنده تر شد
درست یک سال از مرگ شاعری میگذرد که با مرگش “سکوت سخنشناسان ” را درباره خود شکست. اسدالله عفیف باختری یکی از شاعران سرشناس افغانستان بود، سال پار در شب هشتم ثور، در مزار شریف جان باخت و خانوادهاش علت مرگش را سکته قلبی اعلام کردند.
فردای آنروز خبر “جشنپیروزی مجاهدین ” و “ورود گلبدین حکمتیار به کابل “، زیر سایه خبر درگذشت شاعری قرار گرفت که با رسانه و شبکههای اجتماعی هیچ میانهای نداشت و مادامی که زنده بود، در گوشه اتاقش میخواند، مینوشت، موسیقی میشنید و بسیار فیلم میدید.
پس از مرگش از علاقهمندان شعرش گرفته تا نامورترینهای شعر افغانستان و در کل فارسیزبانان درباره جایگاه ادبی او سخن گفتند و از او به عنوان یک دریغ بزرگ در ادبیات افغانستان یاد کردند.
روحالامین امینی؛ شاعر و فعال فرهنگی مطرح افغانستان در مقالهای از عفیف به عنوان “نقطۀ اشتراک و اتصال چندین نسل در شعر و شاعری افغانستان ” یاد کرد و غیبت او را همچون “حفرهای بزرگ بر سینه جغرافیای ادبیات فارسی “توصیف کرد.
لطیف پدرام، شاعر و عضو پارلمان افغانستان نوشت: “مرگ عفیف مرا به یاد ساموئل بکت انداخت زیرا در روز تشییع او هم جمعیت محدودی اشتراک کرده بود و خبری از تماشاچیان بسیار نمایشنامهها و خواهندگان آثارش نبود. ”
همه به گونهای پس از مرگش اعتراف کردند که او یکی از سرآمدان غزل امروز ماست. “عاصف حسینی ” شاعر افغان مقیم آلمان گفت که ما یکی از غولهای غزل امروز فارسی در قد و قامت “محمدعلی بهمنی ” و “حسین منزوی ” در ایران و “لایقشیرعلی ” در تاجیکستان و “قهار عاصی ” را از دست دادیم. یکی از همعصران عفیف باختری و از شاعران برحال “عبدالوهاب مجیر ” نوشت که شعر عفیف “گپ نو ” در “زبان پخته ” است.
شاعرانی چون “علی عبدالرضایی ” و “غلامرضا طریقی ” از ایران پیامهای تاسف و تأثرشان را به مناسبت در گذشت او منتشر کردند و از او به عنوان شاعری آگاه از دقایق و مذایق شعر در سطح زبان یاد کردند.
گریز از شهرت
یکی از خصوصیات بارز رفتاری این شاعر، گریز از چنبره هیاهو و شهرت بود. او به عمد در انظار عمومی و در جلسات بزرگ شعر نمیخواند و اگر در صف دیگر “شاعران معمولی ” قرار میگرفت، احساس ناراحتی و پشیمانی میکرد که چرا اصلاً در چنین برنامهای حضور یافته است. شعرهای او گویاترین نمودار شخصیت عفیف باختری است و به وضوح میتوان “عینیت ” و “تجربه ” را در واژه واژه شعرهایش به تماشا نشست.
خلاف مردم خوشپوش خوشخیال
در دل غم زمانه گرفتم گریستم
دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین
خود نعش خود به شانه گرفتم گریعمریستم
عفیف باختری در تمام عمرش فقط در افغانستان زیست. اغلب بایسکل “دوچرخه ” سوار میشد. فقیرمشرب و عیارمنش بود. با وجود دریافت جوایز متعددی از مقام ریاستجمهوری افغانستان گرفته تا برگزیدگی در ” جشنواره شعر فجر “ایران، شاعران “بازاری ” و “جایزهبگیر ” را به استهزا میگرفت و هیچ اهمیتی به آن جوایز نمیداد. با نیشخندی این مصراع را زمزمه میکرد:
“مهربانیهای بیجا هم کم از آزار نیست “
حتا در دشوارترین زمان جنگهای داخلی و دوره طالبان هم تن به ترک وطن نداد. از درون یک وضعیت ضد انسانی و تاریک، به روایت راستین واقعات آن دوره پرداخت. زمانی که هیچ موجود ناطقی جرأت نمیکرد در برابر شرایط لب به شکوه بگشاید و از “سیاهی ” یا “سفیدی ” سخن بگوید.
معلوم شد به چشم من از دور یک نفر
چون مردۀ برآمده از گور یک نفر
عفیف “اسب ” این موجود اساطیری را که در طول تاریخ در میدانهای نبرد تاخته و از خود قصههای دلیری و وفاداری به جا گذاشته، میبیند که بر گردههایش گاری بسته شده و زیر بار کمرشکن قدم میگذارد و به پیش میرود. این “اسب “حتا “اسب سفید وحشی ” منوچهر آتشی هم نیست که در شهر بیاید و از “چراغ قرمز ” بگذرد. اسبی است که برای بارکشی شانه خم کردهاست و ناگزیر است برای یک بسته “ریشقه ” (یونجه) از سر صبح تا دم شام عرق بریزد و بدود:
اسبان نه شیهه در صف پیکار میکشند
خرگشتهاند و بیهیجان بار میکشند.
شعر عفیف
زبان شعر عفیف مانند شیوه زندگیاش ساده بود. همیشه از عناصر پیرامونش در شعر کار میکشید. مضامین شعرش به شکل بیواسطهای برخاسته از امور روزمره شاعر بود. به گونه مثال؛ عفیف سالها به عنوان “مدیر نشرات جمعیت هلال احمر افغانی ” کار میکرد و در عین زمانی که گرایش آشکار به “کارگر ” و “سوسیالیسم ” داشت، در یکی از غزلهای مشهورش، مطلعی مینویسد که نشانگر نارضایتی او از شرایط کار است:
چه انتقام بزرگی که روزگار گرفت
اداره جان مرا پشت میز کار گرفت
او پیچیدهترین دغدغههای فکری، فلسفی و اجتماعیاش را در زبانی نرم و آهنگین میگنجاند و یکی از دلایل بسیار پیروزی شعرش، راهیابی آسان آن به ذهن مردم افغانستان بود. او بیگانگی و فاصله و فقدان همدردی و همکاری در جامعه افغانستان را میبیند و از تأثیر آن استغاثه سر میدهد و مینویسد:
شهر از درد به خود میپیچد
درد هر کس به خودش مربوط است
عفیف باختری با قدمگذاشتن نسل “پساطالبان ” در اقلیم فرهنگ و ادبیات، رفیقشان شد و آنها را تا آخرین روزهای زندگیاش همراهی کرد. از انجمنها و نهادهای وابسته که در آن فضاهای سنتی و پیر و مرادی حاکم بود، بیزار و گریزان بود و آنها را به تمسخر میگرفت و با کنایه هوادارانش را از خود میراند. با اینهم شخصیتی محبوب برای جوانان و نسلهای پیشین بود. او را بیهیچ کم و کاست، شاعری قوی و صاحبسبک میدانستند.
درباره شعر عفیف نقد زیادی وجود ندارد. یکی از دلایلش هم میتواند پسمانی و نپرداختن گسترده نقد ادبی به عنوان یک ژانر مهم در ادبیات افغانستان و بسته به یک وضعیت عمومی باشد، اما از این هم نمیتوان چشم پوشید که شناخت و شناساندن شعر عفیف نیاز به دقت و خوانش عمیق از زوایای مختلف جهان ادبی او دارد که اینروزها کمتر به چنین مسایلی جدی پرداخته میشود.
عفیف هزار سال شعر فارسی را خوب خوانده بود و گزینش منحصر به فرد خودش را از بین شاعران و شعرهای فارسی داشت. حافظه سرشار از غزلیات، ادبیات برگزیده و جملات قصار قشنگ داشت. در بذلهگویی و شوخطبعی هم حریف نداشت و این خصوصیت بیپرده در شعرش راه یافت.
مردیم من هنوز گمانم که زندهام
آنقدر زندهام که گرفته است خندهام
زمانی که عفیف باختری همراه جریانها و موجهای تازه شعر جوان افغانستان شد، زبان عفیف و همچنان نگرش او به زیبایی دستخوش تغییر گردید. او همچون انسانی منعطف و پذیرنده، گرمی و تأثیر نوجویی و نونویسی را حس کرد و تا آنجا که از “من ” خود فاصله نگیرد، به استقبالش آغوش گشود.
و خیره مانده نگاهم به چرخبالی که
مرا سوار خودش میبرد به سمت عدم
صداقت او به جهان پیرامون و درونش از عفیف شاعری ساخته بود که هیچ کلمهای را ناشکافته و نادیده نگذاشته بود و هر آن میخواست میتوانست غزلی بنویسد که تشویق و “واه واه ” بیمحابای موجی از مخاطبان و اهل ادبیات را برانگیزد.
او از “صوفی عشقری “، “مهدی اخوان ثالث “، “فروغ فرخزاد “، “احمد شاملو ” و به صورت خاص از “نصرت رحمانی ” خوشش میآمد و سطرهای زیادی از آنها را به یاد داشت و برای دوستان و اطرافیانش میخواند.
از عفیف باختری کتابهای “آوازهای خاکستری “، “سنگ و ستاره “، “با یک پیالهچای چطوری عزیز من؟ “، “دو بوسه سیب “، “صد غزل ” و ” پدر شعر جهان ” منتشر شده است.
چهار فرزند به نامهای “نیما “، “سهراب “، “همیشه ” و “پرهام ” محصول زندگی مشترک عفیف با همسرش “نوریه “است که سن همهشان کمتر از هجده سال است.
نویسنده : ابراهیم امینی
۲۸٫۰۴٫۲۰۱۸
منبع : بی بی سی