خانه / سیاست / تحلیل ها و دیدگاه ها / دیدگاه یک مورخ در باره‌ی ازدواج: «ازدواج از آنچه مردم فکر می‌کنند، متنوع‌تر است»
دیدگاه یک مورخ در باره‌ی ازدواج: «ازدواج از آنچه مردم فکر می‌کنند، متنوع‌تر است»

دیدگاه یک مورخ در باره‌ی ازدواج: «ازدواج از آنچه مردم فکر می‌کنند، متنوع‌تر است»

چهار سال پس از قانونی‌شدن ازدواج‌های همجنس‌گرایان، ریچل لنن[۱] در سالنی قرون وسطایی در نورث‌آمبرلند[۲]، انگلستان، با خانم‌اش ازدواج کرد. یکی از روزهای ماه جون ۲۰۱۷ بود و درست تا پیش از ساعت ۲ بعد از ظهر که جشن عروسی شروع شد، باران بارید. اما آیا واقعاً این ازدواج، به‌نوعی، از زمانی‌که پدر و مادر یا مادربزرگش ازدواج کردند؛ یا در ۱۸۴۰، وقتی عروسیِ سفید ویکتوریا[۳] با آلبرت[۴]، عروسی «سنتی» غرب را برای دهه‌های بعدی تعریف کرد؛ یا شش سال پیش از آن، وقتی ان لیستر[۵] و آن واکر[۶] با انجام مناسک نان و شراب با هم ازدواج کردند؛ یا در قرون وسطی، وقتی کلیسای مسیحی برای اولین بار مفهوم ازدواج را در انحصار خود درآورد، شروع نشده بود؟ عروسی لنن، به‌سان تمام عروسی‌ها، حامل بار عشق، سنت، انتظارات تحول ناشی از ازدواج و قرن‌ها تاریخ بود.

در ۲۰۰۲، یکی از مشاوران مؤسسه‌ی «ریلِت[۷]» (Relate) به دیلی میل گفت که ازدواج «در ۳۰ سال آینده نابود خواهد شد». چیزی نمانده است که این مهلت به پایان برسد. جنبش‌های ضد ازدواج، که از قرن دوم آفریقای شمالی تا اسرائیل قرن بیستم وجود داشته است، همه شکست خورده‌اند. ازدواج اما هنوز به قوت خودش باقی است: در بریتانیا، سالانه حدود نیم میلیون نفر ازدواج می‌کنند. علی‌رغم این واقعیت که بیش از ۴۰ درصد ازدواج‌ها به طلاق ختم می‌شود، اکثر مردم همچنان در مقطعی از زندگی‌شان ازدواج می‌کنند. اما خود نهاد ازدواج در طول سال‌ها آنقدر دچار قبض و بسط و تغییر شکل شده است که ازدواج اغلب برای افراد مختلف -گاهی حتی برای کسانی که زیر یک سقف زندگی می‌کنند- معانی مختلفی دارد.

هدف از ازدواج‌ها، ایجاد پیوندهای خانوادگی یا تربیت فرزند بوده است، ولی ازدواج‌های نامتعارف هم رخ داده‌اند: مثل ازدواج یک زن و برج ایفل در ۲۰۰۸. در مناطقی از چین، تا اوایل قرن بیستم، زنان می‌توانستند با مردی مرده ازدواج کنند. جشن‌های عروسی شامل ربایش و حراج عروس‌ها و تقسیم کیک یا غذاهای تشریفاتی مشابه است. توبی کاروریس[۸] به‌تازگی پیشنهاد جدیدی را برای پذیرایی از مراسم‌های عروسی، با قیمت مناسب ۹.۹۹ پوند برای هر نفر اعلام کرده است. این تغییر و دگردیسی همچنان ادامه دارد. وقتی گلوریا استاینم[۹] در ۶۶ سالگی تصمیم‌اش را برای ازدواج مطرح کرد، توضیح داد: «من تغییر نکردم. ازدواج تغییر کرد… [اکنون] می‌توان ازدواجی مبتنی بر حقوق برابر کرد».

سالی که لنن ازدواج کرد، مسؤول برنامه‌های عمومی نشنال تراست[۱۰] بود و برنامه‌ی «تعصب و غرور[۱۱]»شان را سازماندهی کرده و ناخواسته به جدال کوچکی دامن زده بود. نزاع زمانی آغاز شد که لنن کتابی راهنما درباره‌ی یک خانه‌ی باشکوه قدیمی خواند که در آن صحبت از یک «مرد مجرد قرن هجدهمی» بود «که هرگز ازدواج نکرده بود، اما روابط شخصی نزدیکی با پسر کاکای خوش‌قیافه‌اش داشت». لنن درحالی‌که در دفتر کارش نشسته است، تبسم می‌کند و ابروهایش را از روی شگفتی بالا می‌برد. دفتر کار لنن در عقب گاراژ خانه‌اش در دورهام[۱۲] است و او در آن‌جا با خانم و دو فرزند خردسال‌اش زندگی می‌کند. «به این ترتیب، من به تلاش برای حمایت و ترویج این ایده شروع و در نهایت، برنامه‌ی تاریخ‌های فراگیر را در نشنال تراست ایجاد کردم. و این کار ما … خبرساز شد».

آن روزها، روزهای اولیه‌ی جدال‌های فرهنگی کنونی بریتانیا بود؛ برنامه‌ی تاریخ‌های فراگیر به دلیل «آجندای مترقی»اش مورد حمله قرار گرفت و خود لنن، به‌عنوان مورخی که در عقب آن قرار داشت، با اظهارات هم‌جنس‌گراهراسانه‌ی بی‌امان مواجه شد. «فکر نمی‌کردم ایده‌ی «بازنویسی تاریخ ما» تا این اندازه بحث‌برانگیز باشد. مردم درباره‌ی کار مورخان چه فکر می‌کنند؟ ما همیشه در حال تحقیق استیم، همیشه به این‌که چی کسی در تاریخ از قلم افتاده است یا نادرست بازنمایی شده است، نگاهی دوباره می‌اندازیم. هر نسخه‌ای از تاریخ که ما به ارث برده‌ایم، حاوی و حامل سوگیری است». لنن زمانی‌که به پژوهش درباره‌ی ازدواج آغاز کرد، همچنان به این موضوع فکر می‌کرد و هفته‌ی آینده، کتاب «همسر قانونی: تاریخ فمینیستی ازدواج[۱۳]»‌اش منتشر خواهد شد. لنن به‌زودی فهمید که هیچ چیز درباره‌ی ازدواج اجتناب‌ناپذیر، طبیعی یا مقدرشده نیست.

ایده‌ی این کتاب زمانی مطرح شد که لنن و دوست‌دخترش برای عروسی‌شان برنامه‌ریزی می‌کردند. موقع سفارش‌دادن گل‌ها و فکرکردن به سخنرانی‌ها، لنن متوجه شد که مجبور است به تکرار گرایش جنسی‌اش را به گل‌فروش‌ها، سالن‌ها و لباس‌فروشی‌ها آشکار کند و همچنان‌که آماده‌ی پیوستن به نهادی با سابقه‌ای طولانی در ظلم و ستم بر زنان و حذف افراد LGBTQ+  می‌شد، بین سنت‌های مختلف در نوسان بود. لنن در تمام کارهایش، بین زنان و جامعه‌ی LGBTQ+ پیوند برقرار می‌کند و توضیح می‌دهد که وقتی به زندگی واقعی از منظر تاریخ‌های واقعی نگاه می‌کنید، این کار طبیعی است و هرگونه تفاوت بین آن‌ها مصنوعی و برساخته است.

موقع انتخاب لباس، لنن خود را زیرا سؤال برد: مسلم است که عشق امری عالی است، اما چرا ازدواج می‌کنی؟ بنابراین، به تاریخ رو آورد و برای این‌که به جلو حرکت کند، به جستجو در گذشته پرداخت؛ در داستان‌های ازدواج‌های خوب گذشته، افرادی که خلاف جریان آب شنا کردند، «و نیز داستان‌های ازدواج‌های بد، سرگذشت‌های واقعاً سیاه ازدواج و تجربیات زیسته‌ی غم‌انگیز پیرامون ازدواج. فهمیدم که هرگونه بی‌عدالتی و چالش و ظلمی که در سراسر تاریخ یافتم، هنوز در جایی از دنیا در حوزه‌ی ازدواج وجود دارد. سعی می‌کردم به درک عمیق‌تری از ازدواج نایل شوم».

با این‌حال، وقتی شروع کرد به نوشتن کتابش، دچار مشکل شد. تعریف تاریخ ازدواج تقریباً ناممکن بود. «آن‌طور که از تاریخ مکتوب بر می‌آید، ازدواج تقریباً در تمام جوامع و در تمام دوره‌های و نقاط جهان وجود داشته است. اما هنوز هیچ‌گونه اتفاق نظری درباره‌ی تعریف آن وجود ندارد. انسان‌شناسان و مورخان واقعاً با مشکل تعریف ازدواج دسته‌وپنجه نرم می‌کنند. آیا ازدواج همواره اتفاقی است که بین دو نفر رخ می‌دهد؟ خب، بدیهی است که چندهمسری بخش بزرگی از تاریخ ازدواج است. یا، آیا ازدواج سنتی، اتفاقی است که بین زن و مرد رخ می‌دهد؟ خب، ازدواج‌های هم‌جنس‌گرایان هم در تمام قلمروهای پرجمعیت جهان کم اتفاق نیفتاده است. ازدواج از آنچه بیشتر مردم فکر می‌کنند، متنوع‌تر و گسترده‌تر است».

در میان مردم باری[۱۴] در ونزوئلا، زنان چندین شوهر می‌کردند و معتقد بودند که این کار امنیت بیشتری را برای فرزندان‌شان فراهم می‌کند. در غرب آفریقا، علی‌رغم میراث استعمار و آزارگری اروپایی، «شوهران زن[۱۵]» به‌طور معمول به‌عنوان پدر فرزندانِ همسران‌شان شناخته می‌شوند. اما در اروپا، همزمان با افزایش سلطه‌ی کلیسای مسیحی از قرون وسطی به بعد، تنوع شیوه‌های ازدواج در تاریخ رفته‌رفته کم شد و منجر به این ایده‌ی رایج امروزی شد که ازدواج اتفاقی است که بین یک مرد و یک زن رخ می‌دهد، که مرد و زن نقش‌های متفاوتی دارند، و این‌که این‌گونه ازدواج امری طبیعی، اجتناب‌ناپذیر و خواستنی است، نه یک برساخت سیاسی. لنن به افرادی که این ایده را به چالش می‌کشیدند، علاقه‌ای ویژه دارد: «افرادی که سعی می‌کردند خودشان تصمیم بگیرند و تعریف خودشان از ازدواج را خلق کنند».

در ۱۷۷۷، ماری النور بووز[۱۶]، بیوه‌ای ۲۷ ساله و یکی از ثروتمندترین زنان بریتانیا بود. وقتی اندرو رابینسون استونی[۱۷] با جراحات به‌ظاهر مرگبار به ماری نزدیک شد و از او خواست که آرزوی دم مرگ‌اش -ازدواج با او- را برآورده کند، ماری موافقت کرد. استونی را در بستر مرگ‌اش به کلیسا بردند، ولی او گویا به‌صورت معجزه‌آسایی بهبودی پیدا کرد. پس از بهبودی، استونی صاحب ثروت ماری شد، با او بدرفتاری می‌کرد، پولش را قمار زد، دسترسی‌اش را به فرزندانش محدود و خودش را زندانی کرد. پس از هشت سال، «خدمتکارانش به ماری پول دادند تا فرار کند. بعد، وقتی ماری سعی داشت به‌طور قانونی [از چنگ شوهر بدرفتارش] رهایی یابد، استونی از پول ماری هزینه‌های قانونی‌اش را پرداخت کرد، ضمن این‌که ماری نتوانست به فرزندانش هم دسترسی پیدا کند».

فرزندان نقطه‌ی مشترک و موضوع مهم داستان‌های زندگی زنانی است که برای تغییر مبارزه کردند. در زمان تحقیق درباره‌ی این داستان‌ها، لنن یک کودک نوپا داشت و دوباره باردار شده بود، «و این باعث می‌شد از لحاظ عاطفی شدیداً متأثر شوم! دانستن این‌که ازدست‌دادن فرزندان‌شان هزینه‌ی مبارزه‌شان بود…». لنن درباره‌ی آنی بسانت[۱۸] به من می‌گوید که در ۱۸۷۷، وقتی خودش را به‌دلیل ارائه‌ی اطلاعات پیشگیری از بارداری به زنان متاهل محکوم کردند، دخترش را از او گرفتند؛ گفته بودند بسانت فردی مناسب برای بزرگ‌کردن دخترش نیست. لنن همچنین از الیزا[۱۹]، خواهر مری وُلستون‌کرافت[۲۰] یاد می‌کند که در ۱۷۸۳ صاحب فرزند شد. «وقتی مری نزد الیزا آمد، متوجه شد که خواهرش از آنچه احتمالاً افسردگی پس از زایمان بود، رنج می‌برد. الیزا از شوهرش، که او را به بدرفتاری جنسی و جسمی متهم می‌کرد، می‌ترسید». مری، خواهرش را با خود برد، اما حق نداشت دخترش را، که قبل از یک‌سالگی درگذشت، با خود ببرد. ولستون‌کرافت معتقد بود که پدرش نوزاد عمداً به او بی‌توجهی کرد تا از همسرش انتقام گرفته باشد.

بر دیدگاه مری ولستون کرافت در مورد ازدواج گذاشت.

«این ماجرا تأثیر گسترده و ژرفی بر دیدگاه ولستون‌کرافت درباره‌ی ازدواج گذاشت و پس از آن رساله‌های بسیار تأثیرگذاری در زمینه‌های برابری جنسیتی و ازدواج و آنچه او «حق الهی شوهران» می‌خواند، نوشت. پس، این‌ها داستان‌های پیشرفت [زنان] از مسیر رنج است». اما موارد دیگری نیز وجود دارند که افراد راه خودشان را رفتند. مثل ویتا سکویل-وست[۲۱]، که ازدواج باز داشت، و الیزابت گرت اندرسون[۲۲] که با همسرش توافق کرد ازدواج‌شان مانع زندگی شغلی‌اش نمی‌شود. سرانجام، الیزابت گرت اندرسون به اولین جراح زن در انگلستان و یکی از اولین سیاستمداران زن تبدیل شد و همیشه کنترل پول‌اش را در دست داشت. و لوسی استون[۲۳] که در پایان قرن نوزدهم، با نامزدش در مراسم عروسی‌شان در محراب کلیسا برخاستند و علیه ازدواج سنتی سخنرانی کردند. «استون با مبدل‌سازی[۲۴]، این ایده که هویت زن فقط باید در ذیل هویت شوهرش قرار داده شود و این‌که که زن [پس از ازدواج] دیگر از نظر قانونی وجودی جدا از وجود مرد ندارد، مبارزه کرد. این مبارزه، الهام‌بخش نیست؟»

آیا هنوز پیشرفت به‌سوی برابری جنسیتی در ازدواج ادامه دارد؟ لنن به نشانه‌ی تأیید سرش را تکان می‌دهد، اما محتاطانه. «ما از جهات مختلف به برابری در ازدواج نزدیک‌تر شده‌ایم. اما یکی از چیزهایی که دریافته‌ام، این است که این پیشرفت، امری اجتناب‌ناپذیر نیست». لنن می‌گوید نزدیک‌ترشدن به برابری در ازدواج، منوط به تلاش‌های لوسی استون‌های امروزی است؛ «فعالانی که قاطعانه مبارزه کرده‌اند و علی‌رغم مقاومت شدید و دامنه‌دار در راستای تغییر ازدواج تلاش کرده‌اند». آیا لنن در حال حاضر مقاومتی در برابر این تغییر می‌بیند؟ هو می‌کشد: «آره! در مورد جنبش TradWife شنیده‌ای؟» این‌ها زنانی مدرن‌اند (معمولاً سفیدپوست و متعلق به طبقه‌ی متوسط) که برای رسیدگی به فرزندان، شوهر و خانه‌شان در خانه می‌مانند و اغلب فعالیت‌های خانگی مثل نظافت و پخت‌وپزشان را در شبکه‌های اجتماعی پخش و نشر می‌کنند. «آن‌ها می‌گویند این سبک سنتی همسری است، مطلوب است و زندگی باید این‌گونه باشد. این زنان، با این ایده‌ی بسیار کوته‌فکرانه‌شان که به‌هیچ‌وجه بازتاب تاریخ ازدواج نیست، درواقع با پدیده‌هایی مثل سفیدبرترپنداری و سایر عناصر ظلمانی سیاست در بریتانیا و ایالات متحده ارتباط نزدیک دارند».

ایده‌ی خانه‌داری، پس از جنگ جهانی دوم در دهه‌ی ۱۹۵۰ از کارزارهای بازاریابی که هدف‌شان بیرون‌راندن زنان از محل کار و بازگشت‌شان به خانه‌ها بود، ناشی شد. «این ایده، ایده‌ای بسیار ساختگی است، مثل فرشته‌ی خانه‌ی عصر ویکتوریا[۲۵]. بیشتر زنان در عصر ویکتوریا کار می‌کردند و در سراسر امپراتوری، زنان رنگین‌پوست مطابق هیچ یک از این دیدگاه‌ها زندگی نمی‌کردند. بنابراین، آن‌ها [زنان طرفدار جنبش tradwife] از عدم آگاهی از این تاریخ سود می‌برند و می‌گویند این روش، روش سنتی [خانه‌داری] است».

پیام کلیدی کتاب لنن این است: هیچ روش سنتی برای همسربودن وجود ندارد و اگر وجود داشته باشد، مطلوب نیست. لنن نتیجه می‌گیرد که سنت آخرین دفاعِ از امر دفاع‌ناپذیر است.

یکی از جالب‌ترین چیزهایی که با کاوش در لجن ازدواج کشف می‌کنیم، این است که چگونه این ارزیابی‌های دقیق، پوچ‌بودن حفظ قوانین مبتنی بر افکار قدیمی جنس و جنسیت را آشکار می‌کند. لنن به یاد می‌آورد که وقتی کار جدیدی را شروع کرده بود، با زنی آشنا شد و «با شنیدن نام خانوادگی‌شان، یکی دیگر از همکاران صدا سر داد: «اوه، ازدواج کرده‌ای؟» زن به آرامی گفت: «نه، طلاق گرفته‌ام»». لنن می‌گوید: «دیدن آن صحنه سخت بود. اما به نظرم، نوشتن بخشی از کتاب که مربوط به زنانی می‌شود که [پس از ازدواج] از نام خانوادگی‌شان دست می‌کشند، ساده‌ترین بخش کار بود، چون احساسات شدیدی نسبت به آن دارم: ۹۰ درصد از زنانی که امروزه در بریتانیا ازدواج می‌کنند، هنوز از نام‌شان دست می‌کشند. خیلی زیاد است، درست؟ و من فکر نمی‌کنم که این ۹۰ درصد واقعاً این انتخاب را از روی حساب و کتاب انجام می‌دهند. این روش، روش ازدواج زنان در بسیاری از نقاط دیگر دنیا نیست. حتی در گذشته هم، زنان قدرتمندی که نام‌های خانوادگی پرآوازه‌ای داشتند، هنگام ازدواج از آن‌ها دست نمی‌کشیدند».

تغییر نام خانوادگی پیامدهای عملی دارد -این‌که اگر شما با نام خانوادگی شوهرتان اعتبار شغلی خلق کرده باشید، در صورت طلاق چه می‌کنید- اما برای بسیاری از زنان، که احساس می‌کنند با این کار از بخشی از هویت‌شان دست می‌کشند، پیامدهای اگزیستانسیال (وجودی) هم دارد. وقتی لنن درباره‌ی این موضوع سخن می‌زند، این ایده ناگهان قدیمی و احمقانه به نظر می‌رسد، مثل دندان‌های سیاه‌شده[۲۶] یا مته‌کاری[۲۷].

لنن، با نگاهی به تاریخ ازدواج، درباره‌ی آینده‌ی آن هم فکر کرده است. می‌گوید: «جنسیت، بهترین معیار برای تعیین نقش در زندگی ما نیست. با این‌حال، ما هنوز این کار را به‌وفور انجام می‌دهیم». جشن‌های عروسی را زنان برنامه‌ریزی می‌کنند، تا آن‌جا که ۱۴ قسمت از سریال «به عروس نگو[۲۸]» در این زمینه وجود دارد: نمایشی که تأکید می‌کند چقدر مضحک است وقتی مردان به‌جای زنان این مسؤولیت را بر عهده می‌گیرند. با این‌حال، از مردان انتظار می‌رود که خواستگاری کنند. زنان فقط در روز آخر سال کبیسه[۲۹] می‌توانند به دوست‌پسرشان پیشنهاد ازدواج بدهند. «نقش فعال همچنان بر عهده‌ی مرد است، خواه موقع راه‌رفتن در راه‌رو کلیسا یا ارائه‌ی سخنرانی، اما این نقش فعال مردان با بسیاری از ارزش‌های قرن ۲۱ ما سازگار نیست». جشن‌های عروسی تجملی و مصرف‌گرایانه‌ی بزرگ با تزئینات پلاستیکی و لباس‌هایی که افراد فقط یک بار می‌پوشند، نیز با ارزش‌های قرن ما سازگار نیستند. «و هرچه ازدواج‌های همجنس‌گرایانه بیشتر شود -به‌ویژه وقتی نسل‌های جوان‌تر، دوگانه‌های جنسیتی را بیشتر در هویت‌های خودشان به چالش بکشند و افراد بیشتری به‌عنوان عروس یا داماد شناخته نشوند- بیشتر نقش‌های جنسیتی را به چالش می‌کشد».

اما مشکلات عمیق‌تر و جدی‌تری نیز هستند که باید به آن‌ها پرداخته شود. هنوز زنان و کودکان در بریتانیا همه ساله مجبور به ازدواج می‌شوند. «خشونت خانوادگی، قتل‌های ناموسی و رسم و رواج‌های واقعاً غم‌انگیز دیگر هنوز وجود دارند». وقتی لنن مشغول نوشتن کتاب‌اش بود، افغانستان دوباره به دست طالبان سقوط می‌کرد و حکم «رو در برابر وید[۳۰]» در آمریکا لغو شد. «این احساس سنگین را داشتم. آن‌قدر که من می‌خواهم آینده عادلانه‌تر، منصفانه‌تر، مهربان‌تر، انعطاف‌پذیرتر، و بیشتر از پیش بازتاب تنوع شیوه‌های ازدواج در گذشته باشد، این اتفاق خودبه‌خود نخواهد افتاد. به همین دلیل نگریستن به تاریخ این چیزها بسیار مهم است، زیرا تنها با درک تاریخ است که می‌توانیم آینده را واقعاً به چالش بکشیم».

آیا لنن برای این پرسش که چرا می‌خواست ازدواج کند، پاسخی یافت؟ لبخند می‌زند و آماده است تا دلایل ازدواج‌اش را بر شمارد: «خب، چیزهای عملی: من می‌خواستم بچه‌دار شوم و [ازدواج باعث می‌شد] خانم‌ام آشکارا به‌عنوان والد مشترک فرزندان‌مان شناخته شود. پای نوستالژی هم در میان بود. پدر و مادرم ازدواج کردند، من در کودکی دیزنی[۳۱] را تماشا می‌کردم، رمان‌های جین آستن[۳۲] را خیلی دوست داشتم…». آه می‌کشد. «بعد، این تعبیر هم وجود دارد که ازدواج امری عاشقانه است. ما عاشق می‌شویم و می‌خواهیم به همه نشان دهیم که این رابطه متفاوت است. بیانیه‌ای است که خطاب به جهان صادر می‌کنیم». سپس، شانه‌هایش را بالا می‌اندازد، اندکی گوسفندوار.

گرچه داستان‌هایی که لنن از آن‌ها پرده برداشته است، اغلب تکان‌دهنده‌اند و زندگی‌هایی را روایت می‌کنند که با انتظارات جامعه و سنت‌ها آسیب دیده‌اند، حس رهایی و فرصتی برای تفکر درباره‌ی ماهیت عشق نیز وجود دارد: برای اولین‌بار در تاریخ ما انسان‌ها، ازدواج برای اکثر مردم امری اختیاری است و دیگر لازم نیست که معرِّف ما باشد. ما می‌توانیم انتخاب کنیم که ازدواج کنیم یا نه، و اگر ازدواج کردیم، می‌توانیم انتخاب کنیم که زندگی مشترک ما چگونه باشد. می‌توانیم انتخاب کنیم که توهمات گذشته را به چالش بکشیم، یا به داستان‌های افسانه‌ای متمایل شویم. لنن اطمینان می‌دهد که ازدواج ممکن است هر چیزی باشد که ما بخواهیم از آن بسازیم.

نویسنده: اِوا وایزمن
برگردان: اخگر رهنورد

منبع: گاردین

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*