حزب دموکراتیک خلق در دههی هشتاد میلادی برای توجیه موجودیت خود یک روایت داشت. این حزب میگفت که یک دولت مترقی است، ایدیولوژی پیشرو دارد و اتحاد شوروی را حامی خود میداند. حکومت حزب دمکراتیک خلق دشمنان مسلحش را «اشرار» خطاب میکرد. کلمهی «اشرار» از دشمنان حکومت حزب دمکراتیک خلق مشروعیتزدایی میکرد و برای این حکومت حد اقل در ذهن کابلنشینها مشروعیت میآفرید. در آن زمان بر مبنای همین روایت، کالاهای رسانهای مثل خبر، گزارش، یادداشت تحلیلی، فیلم مستند، فیلم هنری، موسیقی ، مقالههای مطبوعاتی… تهیه میشد و دستگاه پروپاگندای رژیم برای هر طیفی از مخاطب پیام ویژه بر مبنای روایت حکومت از موجودیت خودش تولید میکرد.
در آن زمان دشمنان حزب دمکراتیک خلق به منابع مالی و تسلیحاتی دسترسی فراوان داشتند. کشورهای غربی، عربی و چین منابع مالی و تسلیحاتی آنان را تأمین میکردند. جنگافزار مؤثر چریکی در اختیار آنان قرار میگرفت و کیسههای پول به دفاتر رهبران تنظیمها سرازیر میشد. در آن زمان چریکهای اسلامگرای مخالف دولت، حمایت اجتماعی گسترده هم داشتند. عقبهی فکری آنان هم از مدرسههای دینی پاکستان و جماعت اسلامی این کشور شروع میشد و تا عربستان و قاهره میرسید. جنبش اخوانالمسملین مصر برای نیروهای اسلامگرای افغانستان در دههی هشتاد، جنگجو فراهم میکرد و آنان را تغذیهی فکری میکرد. افسران و سربازان ارتشهای کشورهای عربی که از شکست کشورهایشان در برابر اسراییل، احساس حقارت و شرمساری میکردند، نیز به صفوف نیروهای چریکی ضد حکومت حزب دموکراتیک خلق پیوسته بودند. همین نیروهای چند ملیتی بعداً القاعده را تشکیل دادند و به امریکا حمله کردند.
اما تنظیمها و چریکهای مخالف حکومت حزب دموکراتیک خلق، به رغم در اختیار داشتن منابع وافر، حمایت مردمی، جنگجویان چند میلیتی و مشروعیت بینالمللی در جنگ رسانهای ناتوان بودند. نویسندهی جزوهی سپاهی گمنام جنرال محمدیوسف که وظیفهاش در دههی هشتاد میلادی در آیاسآی، رهبری بیروی افغان و حمایت لوژستیکی از مقاومت ضد شوروی افغانستان بود، به این نکته اذعان کرده است که مقاومت ضد شوروی و حکومت حزب دموکراتیک خلق، در جنگ تبلیغاتی ناکام بود، دستآوردهای چریکهای ضد شوروی حتا در داخل پاکستان، آن طوری که باید تبلیغ نمیشد. به نوشتهی جنرال یوسف، جنرال اخترعبدالرحمان، رییس وقت آیاسآی زیاد تلاش کرد تا نقص رسانهای جنگ ضد شوروی افغانستان را جبران کند، اما نتوانست.
در حکومت حزب دموکراتیک خلق، شاید دهها فیلم، نمایشنامه، پارچههای موسیقی و رادیودرام در حمایت از نیروهای مسلح دولتی آن زمان تولید شد که نقش عمدهای در انگیزهدهی به نیروهای نظامی حکومت وقت داشت. این کالاهای رسانهای حالا هم در آرشیفهای رادیو تلویزیون افغانستان محفوظ است. تمام این کالاهای رسانهای روایت دولت وقت را به شیوهها و ابزارهای مختلف تبلیغ میکردند و جنگ تبلیغاتی را به پیش میبردند.
اما امروز دولت روایت ساده و قابل فهم از موجودیت خودش به دست نمیدهد. وقتی روایت ساده و قابل فهم از موجودیت دولت در دسترس نباشد، روشن است که حکومت و ساحهی حاکمیت قانون یا جریان ضد ترور، در جنگ رسانهای موفق ظاهر نمیشود. در جنگ رسانهای وقتی میتوانید موفق ظاهر شوید که یک روایت واضح داشته باشید و بتوانید آن را به سادهگی توضیح دهید. دولت افغانستان روایت واضح و قابل فهم که موجودیت و مشروعیتش را توجیه کند، تولید نکرده است. در ۱۷ سال گذشته در این مورد دستآورد چندانی وجود ندارد. حتا بلندپایهگان حکومتی هم نمیدانند که دولت افغانستان بر اساس چه روایتی موجودیتش را توجیه میکند.
نبود روایت واضح از موجودیت دولت و تعریف مشخص از دشمنان آن، رسانههای دولتی، روابط عمومی نهادهای حکومتی و سخنگویان ارشد دولت را سر در گم کرده است. وقتی روایتی وجود نداشته باشد، روابط عمومیها، سازمانهای رسانهای دولتی و سخنگویان، بی نقشهی راه هستند. آنان در چنین وضعیتی با چشم بسته حرکت و فعالیت میکنند. به همین دلیل است که گاهی وزارت دفاع یک چیز میگوید و یک نهاد دیگر چیز دیگر. یا وزارت دفاع، صبح یک موضع میگیرد ولی وزیر دفاع شام در یک سفر ولایتی چیزی میگوید که خلاف موضع وزارتش بود. نبود روایت حتا بینظمی و بیانگیزهگی برای کار به وجود میآورد. سخنگوی وزارت داخله در روز جنگ فراه، عکسهای آرشیفی را به نام عکسهای روز واقعه نشر میکرد. گاهی کار به جایی میکشد که دستگاه رسانهای ارگ که نهاد اصلی قدرت است، عکسهای یک دیدار دیپلوماتیک را دستکاری میکند. این نوع آشفتهگی در فعالیتهای رسانهای و عملیات اطلاعرسانی، بیشتر از آن که به حامیان دولت پیام مثبت بفرستد، به سود گروه طالبان تمام میشود. وقتی در این عصر اطلاعات، عکسی را دستکاری کنید یا عکس آرشیفی را به نام عکس روز واقعه نشر کنید، حتما افشاً میشوید و به دشمنتان زمینهی بیشتر برای تبلیغات میدهید.
واقعیت وحشتناک دیگر که نمیتوان به آن اذعان نکرد این است که طالبان روایت واضح و قابل فهم از جنگشان به دست میدهند. آنان این روایت را میفروشند که یک گروه مذهبی هستند، جنگ برایشان یک تکلیف شرعی است و هدفشان بیرونکردن نیروهای بینالمللی و جامعهی جهانی از افغانستان است، تا امارت مخلوع طالبان اعاده شود. آنان هدف نهایی امارت خود را در صورت پیروزی تطبیق احکام به سلیقه و خواست طالبان اعلام کردهاند. این روایت ساده و قابل فهم، به پروپاگندیستهای طالبان فرصت داده است، تا کالاهای رسانهای مرتبط با این روایت تولید کنند و سخنگویان این گروه بر مبنای همین روایت خودشان را در رسانهها بنمایانند.
در این تردیدی نیست که طالبان یک گروه برانداز است. فکر سیاسی طالبان و نظام اجتماعی مطلوب آنان با تمدن معاصر، حقوق بشر، حقوق زنان و ارزشهای مدرن، بیگانه است. فکر سیاسی و نظام اجتماعی مطلوب طالبان، آنقدر عقبمانده است که هیچ کشوری نمیتواند از آن دفاع کند. حتا برخی از جنرالهای پاکستانی حامی طالبان مثل جنرال مشرف، ایدیولوژی طالبان را جاهلانه میخوانند. روشهای جنگی طالبان ظالمانه و تروریستی است. این گروه برخلاف چریکهای ضد شوروی دههی هشتاد مشروعیت جهانی ندارند. دولت افغانستان، از نظر جهانیان دولتی مشروع است. حمایت جهانی از این دولت در عرف جهانی مشکلی ندارد و تضعیف آن به سود امنیت جهان نیست. اما به رغم این واقعیتها دولت افغانستان نتوانسته است روایتی از موجودیت خودش به دست بدهد که واضح و قابل تشریحکردن باشد و همه به سادهگی آن را بفهمند. بیروایتی دولت سبب شده است که سردرگمی به میان آید و حتا در روز انفجار و حملهی تروریستی در کابل، افکار عمومی به جای این که بر طالبان خشم بگیرد، نهادها و مقامهای دولتی را نشانه میگیرد. حتا مخالفان سرسخت طالبان در شبکههای اجتماعی به یک نحوی، زیر تأثیر جو قرار میگیرند و بدل به پروپاگندیستهای طالبان میشوند.
افغانستان حالا از نعمت رسانههای آزاد برخوردار است، شمار کسانی که از اینترنت استفاده میکنند، حد قل در کلانشهرها بسیار زیاد است. فیسبوک و تویتر شبکههای پر طرفدار اجتماعی در کابل و دیگر ولایات کشور است. اما این همه سیل امکانات و منابع، به دلیل نبود یک روایت قابل فهم از موجودیت دولت، بلااستفاده مانده است.
نویسنده : فردوس
سه شنبه، ۱ جوزا ۱۳۹۷
منبع : هشت صبح