کابل/۱۸ثور/فرهنگستان
در دانشگاه مردانه و طالبانی دختران دانشجو چون پرندهییست که میخواهد پرواز را بیآموزد، اما چگونه میتواند در قفسی که طالب برایش ساخته است پرواز کند.
بهار(نام مستعار) دانشجوی رشته عکاسی دانشگاه کابل روایت میکند که تاریخ هفتم حوت دانشگاه ها شروع شد، با قوانین جدا بودن صنوف دختران و پسران، رعایت حجاب اسلامی و منع عکس و فلم برداری از صحن دانشگاه دختران معمولا حجابهای دراز میپوشند، تا آخرین امید شان از آنها گرفته نشود. روز سومی که دانشگاه رفتم، پالتویی بالاتر از زانو با شلوار آبی آسمانی پوشیده بودم. به دروازه خاله ایستادم کرد و اجازهی ورود نداد. بعد از کمی گفتگو، و با تاکید فراوان که فردا اینطوری نیایی، توانستم داخل دانشگاه شوم. کاری از دست مان بر نمیآمد. در حد صحبت همصنفی هایم را گفتم که من یک مصاحبه میکنم و در مورد مشکلات مان میگویم، شما از من فلم بگیرید. گفتند تو دیوانه شدی. ایلای ما کو گفتم کاش میشد اعتراض میکردیم. گفتند که تو خودت قصد دانشگاه آمدن نداری، میخواهی مارا هم اخراج کنند. وقتی استاد مان این را شنید شب اش پیام گذاشت چرا امروز آن حرفها را گفتی؟ جواب دادم: شوخی کردم استاد. گفت: لطفا کاری نکو که من منفک شوم. گفت اگر کاری کنی، من منفک میشوم، دوستایت اخراج میشوند خودت هم که میفهمی. میبرند ات.درسهای دو روز آخر هفته را کمکرده ایم و در بقیهی روزهای هفته جاداده ایم تا هم وقت و هم کرایهی موتر مان مصرف نشود. شبی که با استاد صحبت مان شد، نمیدانستم فردا درس نداریم. فردایش دانشگاه رفتم و دیدم همصنفی هایم نیستند. وقتی استاد را دیدم و گفت که امروز رخصت هستیم، میخواستم حداحافظی کنم و خانه بیایم. ولی استاد تاکید کد که لطفا از اینجا مستقیم خانه برو. نمیدانم چرا ای حرف را برایم گفت. برگشتم و گفتم من یک انسان بالغ و بزرگ و یک دانشجوی دانشگاه هستم. فکر میکنم نیازی نیست شما تذکر بدهید؛ باید کجا بروم و نروم. گفت کار هایی میکنی که به صلاح نیست و ممکن است شری درست کند.
طبق تقسیم اوقات، به روان عادی مثل سمسترهای قبلی، بقیهی استادان مان با ما درس دارند ولی حضوری، فقط یک استاد زن و یک استاد مرد، که سن اش حدود ۵۰ سال است، مارا درس میدهد. یکبار پرسیدم که چرا استادانی که اسم شان در تقسیماوقات است سر صنف نمیآیند، گفتند که اسم آنها را فقط بخاطر تقسیم اوقات آنجا نوشته اند. در صورتیکه یکی از استادانی که اسمشان در تقسیم اوقات درسی نوشته شده است، فعلا پاکستان است. بسیاری از استادان رفته اند و فعلا فرصت خوبیست برای تازه بهدوران رسیدههایی که عقدهی ریاست داشتند تا با ده دختری که میخواهند درسهای شان را ادامه بدهند، ریاست کنند. روزانه وقتی درس میخوانیم، استاد مراقب است تا عمل ضد دولت یا سخنی که بر علیه دولت یا طالبان باشد، از کسی سر نزند. ضمن تاکید اینکه مراقب حرفهای تان باشید، درس را شروع میکنیم و با تاکیدهای فراوان بخاطر اینکه کسی حرفی بر علیه طالبان نزند، درس را ادامه میدهیم.
امشب تقسیم اوقات امتحانی را برای مان فرستادند. مطابق تقسیم اوقات، سر از تاریخ اول حمل، امتحانات مان شروع میشود. چون در فرهنگ طالبانی، چیزی بنام نوروز، و تعطیلات عیدی وجود ندارد و ما نیز حق تفریح را نداریم. مطابق تقسیم اوقات، بازهم استادانی که باید از ما امتحان بگیرند، نه مارا درس دادند و نه قرار است از ما امتحان بگیرند. دوباره همان خانم وهمان آقای سنبالا از ما امتحان خواهد گرفت.
در صفحهی درسی مان، آمر دیپارتمنت، بخاطر تاکید نوشته است که حجاب حتمی است و کسانی که دارای حجاب اسلامی نباشند، اجازه ورود، و اجازهی اشتراک در جلسهی امتحان را نخواهد داشت. یک دانشجوی برای اینکه بتواند امتحانش را خوب بدهد و حتا اگر بخواهد در آینده، موفقیتی بیآورد، اول باید خودش باشد، باید نترسد از اینکه ممکن تخلفی از او سر بزند و روان طالبان ناآرام شود و او اخراج شوند. باید روحش شاد باشد، بخندد تا بتواند چیزی را بفهمد و روی پارچهی امتحانش بنویسد. میخواهم کمی در مورد مشکلات تحصیل خودم و بسیاری از همصنفی هایم بنویسم. من عکاسی میخانم و باید در امتحان چند مضمون درسی ام، پروژه ببرم.چهار مضمون درسی ام را باید برعلاوهی امتحان کتبی، عکس ببرم. برای اینکه در امتحان نمرهی خوبی بگیرم، باید عکسهای خوبی نیز گرفته باشم. ولی در داخل دانشگاه، اجازهی عکس گرفتن نداریم. و اگر مارا در حین عکسبرداری از هرچیزی ببینند، به جان مان میآیند و تلفن مان را میگیرند و نمیتوانم تصور کنم ممکن است چهبلایی سر دانشجو بیچاره بیآید. در بیرون از دانشگاه نیز اجازهی عکس برداری حتا با تلفن مان را نیز نداریم. چون نیروهای امارت همیشه در حال گشتزدن هستند و محال است مارا نبیند. حرف از عکسگرفتن با کمره را که اصلا نمیشود زد چون کمرهی عکاسی برای اینها حکم نارنجک را دارد. فرض کنید نارنجک را دست یک دختر در روی سرک یا حیاط دانشگاه ببیند… این دانشجو، چطور میتواند در دانشگاه پروژههایش را تکمیل کند و نمرهی مکمل بگیرند. بعد میآیند و سر صنف ها میگویند که ما که دانشگاه را باز کردیم. پس چرا شاگردانتان سر صنف ها نمیآید. یکبار از خود بپرسند که وقتی دختری که روح لطیفش مثل گل است، چطور میتواند در دانشگاهی بیاید که قاتل برادر و پدر و همسر و مادر و صدها عزیزش، حالا رئیس و محافظ دانشگاه شده است.
زهرا ماندگار-فرهنگستان