دقیقن به یاد دارم که چندین سال قبل، خبرنامهای از «شورای جهانی کلیساها» را باز کردم و این عنوان را در آن خواندم: «جایی که خدا یک مرد است، مردان خود را خدا میپندارند».
شما صرفن با راهگمکردن یک اسب از مسیرتان بهسوی (مثلن) دمشق منحرف نمیشوید … تا آن زمان اتفاقی خاصی برای من نیفتاده بود و من همچنان در همان راهی که همیشه رفته بودم، گام برمیداشتم؛ اما این عنوان برای من مثل یک وحی بود. باعث شد به یک امر کلیدی پیببرم. با حفظ این ایده، من شروع به راهرفتن در مسیری کردم که از آن زمان تاکنون توقف نکردهام.
سخنان وزیرِ پروتستان، «یودیت وَن اُسدول»، در نشست منطقهیی زنان، که در بوئنوس آیرس برگزار شد، نیز ذیل همین عنوان بود. «کلیساها که خدا را بهعنوان یک مرد تصور و یا معرفی میکنند، باید مسوولیت الحاد و ارتداد ناشی از این تصویر را نیز بر عهده گیرند. چون جایی که خدا یک مرد است، مرد خدا است …».
وقتی که من آن دو جمله را خواندم، احساس کردم به قدیمیترین ریشههای تبعیض، تحقیر، نفرت و خشونت علیه زنان دستیافتهام … از آن زمان من به این موضوع فکر کردهام، و در جستجوی این بودهام که چگونه این ریشههای قدیمی در زمین قرار داده شدهاند.
اگر هر دینی متشکل از تصویر خدایی است که برای هیچکسی، در قالب کلمات، داستانها و تصاویر، قابل مشاهده نبوده است؛ واضح است که دین مسیحی، با ریشههای یهودی، از نمازها، نیایشها، نقاشیها، سرودهای مذهبی، مجسمهها و نمادها -که همهی آنها مردانه استند- استفاده میکند تا خدا را «قابل رویت» بسازد. فقط چند نقل قول محدودِ کتاب مقدس، حاوی نکات جزئی زنانهاند. امروزه زبان مقدس، اصطلاح «خدا، پدر و مادر ما» را ترکیب و ایجاد کرده است … آیا این کافی است؟
با توجه به میراث فرهنگی ما، بهطور قطع میتوان گفت که اگرچه خدا جنس (Sex) ندارد، اما برای هزاران سال، جنسیت (جندر) داشته است: مردانه.
میدانیم که جنس یک ویژگی بیولوژیکی و جنسیت یک ساختار فرهنگی است. به همین دلیل، هرچند خدا در هر دو سیمای مؤنث و مذکر- در فرهنگ یهودی-مسیحی، در کتاب مقدس، در سنتهای مسیحی، کاتولیک، ارتدوکس و یا پروتستان، در دستنوشتههای ۴۰۰۰ ساله، در متون یهودیت، در مسیحیت ۲۰۰۰ ساله، و نیز در اسلام- معرفی شده است؛ خداوند برخوردار از جنسیتی است، که مردانه است. این بدان معنی است که خدا بهعنوان یک مرد تصور شده، اندیشیده شده، درک گردیده، عبادت شده، در قالب سرودهها توصیف شده، ستایش گردیده یا انکار شده است.. پس چگونه میتوان فکر کرد که این شناخت عمومی-فرهنگیِ مردانه از خداوند در طول هزاران سال، عواقبی بر جامعهی انسانی نداشته است؟
از آنجا که جنسیت یک ساختار فرهنگی است، میتوان آن را تغییر نیز داد؛ زیرا هر چیزی که ساخته شده باشد، میتواند ساختارشکنی شود تا بازسازی گردد. من معتقدم آنچه که ما انجام باید دهیم، این است: چهرهی خدا را در سیمای زنانه نیز بازسازی کنیم؛ که کار سادهای نیست، اما پیامدهای آن برای اخلاق و معنویت مهم است.
بهکمک انسانشناسی فرهنگی، اکنون میدانیم که خداوند بار اول بهعنوان یک شخصیت زنانه در ذهن انسان «متولد» شد و ایدهی «خدا» با مفهوم زنانگی متولد و مرتبط شد. در طول هزاران سال، بشریت- که از توانایی زن در بازآفرینش معجزهآسای حیات در بدناش، شگفتزده بود- «خدای مادر» را تکریم و ستایش میکردند، و «تصویر الهی» را در سیمای زن میدیدند. برای هزاران سال، تمامی انسانهای روی زمین دربارهی خدا به عنوان یک مادر فکر میکردند.
چند هزار سال بعد، انقلاب کشاورزی نیاز به ذخیرهکردن دانهها، زمین و حیوانات را با خودش بهمیان آورد… و نیز نیاز به دفاع از اینها را با استفاده از سلاح، مزارع، زمین و دام. در طول این زمان، «خدای مادر» بهتدریج کنار گذاشته شد و خدایانِ مرد و جنگطلب، که اعلان جنگ کردند و خواستار فداکاریهای خونین شدند، رفتهرفته در تمامی تمدنهای روی زمین بهمیان آمدند.
خدایان مرد فرهنگهای دنیای باستانی را تحت تسلط قرار داده و از آن زمان تاکنون در تمامی ادیانی که امروزه میشناسیم، بر سر کار بودهاند. آنها همچنین جایگزین «خدای مادر» در کتاب مقدس شدند و در نهایت «یهوه»، خدای کتاب مقدس، در تصور مردم یهودی پدیدار شد. منشأ آن چیزی که ما آن را «فرهنگ پدرسالارانهی مذهبی» مینامیم، همین است.
در پیکرنگاری (آیکونوگرافیِ) مسیحیت، در تصاویری که از زمان کودکی دیدهایم، خدا یک پیرمرد ریشدار است. او همچنین پادشاهی است با یک تاج و عصای سلطنتی که بر تخت شاهی نشسته است. او یک قاضی غیر قابل استیناف است که دور از دیدگان عمومی تصمیم میگیرد. او همچنین «خدای نظامیان» است. او همیشه یک قدرت مردانه است.
عقاید مسیحیتشناسانه (کریستونولوژیکال) به ما میگویند که این «خدای پدر» یک «پسر» دارد که او نیز «خدا» است، پس او هم یک مرد «شد»، که نشان میدهد ذات پیشین او قبل از انسان«شدن» نیز مردانه بوده است. سومین فرد در این «خانوادهی الهی» روح القدس است. صرفنظر از اینکه کلمهی «روح» در عبری، ماهیت زنانه دارد، نیروی حیاتبخش و آفرینندهی خداوند که همهچیز را بهحرکت درمیآورد و به همه چیز حیات میبخشد، بهما این را میآموزد که آنکه مریم را باردار ساخت، همان روح القدس بود؛ و این ما را به این فکر رهنمون میسازد که «روح» یک اصل مردانهی زندگی است.
حتی در اظهارات مذهبی جدیدتر، معروفتر و آزادانهتر، مانند آنچه در «سرود دهقانان نیکاراگوئه» وجود دارد، خدا یک مرد است. ما برای او بهعنوان یک «صنعتگر، نجار، معمار و جوشکار» سرود میخوانیم. این خداوند هیچ شغلی زنانه، حتی فروشندهی خیابانی، که شغل تودهی مردم هم است، ندارد. و ما او را در حالی «میبینیم» که در پمپاستیشنهای بنزینْ لاستیکهای کامیون را بررسی میکند، در بزرگراهها گشتزنی میکند، در پارکْ کفشها را واکس میزند؛ همیشه کارهای مردانه انجام میدهد. ما او را در حال شستوشو یا پختوپز یا دوخت پارچه، و مهمتر از همه در حال شيردهی (به نوزاد) نمیبینیم. او خدای فقرا است، فقیر و محبوب است، اما… یک مرد است. «خدای الهیات رهاییبخش» همچنان یک «مرد» است.
عیسی مسیح در دین پدر و مادرش بزرگ شد. در یهودیت، خدا همیشه بهعنوان یک مرد تصور میشد. عیسی او را بهعنوان یک «پدر» مهربان به ما معرفی کرد و او را «پدر» (Abba) نامید، نه «مادر» (Imma). با این حال، عیسی با همان نگاهی که به مردان داشت، به زنان نیز مینگریست، که برخلاف دین (پیشین) او بود. پارهای از ارزشهای مربوط به فرهنگ زنانه نیز در اخلاق مسیحی راه یافتهاند: مراقبت، شفقت و ترحم، خشونتپرهیزی، قرابت، همدلی، شهود و فراست، خلاقیت سازنده، و غیره. همچنین در یکی از مثالهای او، نشانهای جالبی آمده است. …عیسی در قیاس با خدا و عملکردهای خدا، زنان را به پیشکسوتان تشبیه کرد.
در «مثل خمیرمایه»، او در مورد آنچه که در «پادشاهی خدا» اتفاق میافتد، سخن گفت: صرفن قطعهای از خمیرمایه تمام خمیر را ور میآورد؛ و این زناناند (نه مردان) که نان میپزند، و این پروسه را فراهم میکنند. او همچنین در مورد خدایی صحبت کرد که از همه فرزندانش مراقبت میکند؛ او خدا را با یک چوپان مقایسه کرد که بهدنبال یک گوسفند گمشدهاش، در میان گلهای صدبرابرش، سرگردان است؛ مهم نیست که بهای آن چه مقدار است. مسیح بلافاصله این مقایسه را «زنانه کرد» و گفت خدا همچنین شبیه یک زن است که مشتاقانه به دنبال یکی از ده سکهی گم شده در انبار جهزیهاش است…
مخاطبانش باید این مقایسهها را تکاندهنده یافته باشند، چون آنان در فرهنگ مذهبیای بزرگ شده بودند که در آن خدا دارای جنسیت مردانه بود و زنان در جشنها و مراسم مذهبی و نمادها کاملن مورد تبعیض قرار گرفته بودند. عیسی مسیح زمانی که احساسات شادی خدا با احساسات شبانی که گوسفند، و زنی که سکهی گمشدهاش را مییابند، مقایسه کرد، درواقع تصور انسان از خدا را گسترش داد؛ او دربارهی خدایی که هیچکس ندیده بود، اما در سیمای هم زنان و هم مردان، تجسم مییافت، صحبت میکرد.
با این حال، در دین مسیحی ما، چه نسخهی کاتولیک یا پروتستانِ آن، ما باید بپذیریم- و شاید چشممان را بر این واقعیت بستهایم- که ما بیش از عیسی مسیح، پیروان «پولس مقدس»، حواری مسیح، بودهایم. تناقضهایی که بین پولس و عیسی وجود دارند، بسیار زیاد اند و بهما آموزش داده نشده است که آنها را در ذهنمان داشته باشیم. درحالیکه عیسی مسیح زنان را تکریم میکرد، پولس به آنها دستور داد ساکت باشند و اظهار داشت که «رأس» یک زن، یک مرد است، و بعدن بر اساس افسانهی آدم و حوا تصریح کرد: «اول مرد بهدنیا آمد، و سپس زن از مرد متولد شد».
پولس حتی تا آنجا پیش رفت که گفت زنان تنها «بهواسطهی مادری» میتوانند خودشان را نجات دهند. تصویری مردانه از خدا، که پولس تقویت کرده است، تصویر یک خدای خشمناک با طرحی رستگاری ستمگرانه نیز است که در آن پسرش، «آدم ثانی»، باید با مشقت و نهایتن مرگ، به آن دست یابد… چه زمانی ما از تکرار این گفته در محافل مذهبی و مکانهای عبادی، که تمام آنچه را که پولس گفته است «سخن خدا» است، بس خواهیم کرد؟
تا که آن روز میآید (که امیدوارم خواهد آمد)، ما باید بهطور جدی در مورد اینکه عواقب ناشی از داشتن تصویر مردانه از خدا- که تا آنجا عمیقن در اذهان ما ریشه دوانده که با آن زندگی میکنیم، بدون اینکه حتی فکری در موردشان کنیم- چقدر خطرناک است، تأمل کنیم.
آیا آشکارترین نتیجهی قیاسی تصور خدا بهعنوان یک مرد، این نیست که مردان نیز خود را بهعنوان خدایان تصور کنند؟ و همچنین اگر خدا بهعنوان مردی تصور شود که دستور میدهد، و قوانین و احکام خودش را مقرر میکند، مردان- که خود را بهعنوان خدایان تصور میکنند- نیز دستور نخواهند داد، و قوانین و احکام خودشان را ایجاد نخواهند کرد؟ آیا اینْ قدیمیترین و پنهانیترین دلیلی نیست که تفوق و سیادت مردان، و بهتبع آن نابرابری میان مردان و زنان، را توجیه میکند و مشروعیت میبخشید؟ آیا یک بیان عمیقن پنهانی برای توجیه تبعیض و خشونت مردان علیه زنان در همینجا نهفته نیست؟ آیا همهی ما، مردان و زنان، از پیامدهای این مسأله، که ریشهاش تا حد زیادی پنهان مانده و برای مدت طولانی دستنخورده باقیمانده است، غفلت نکردهایم؟
کل فرهنگ مسیحی ما از تصویر یک خدای مردانه ساخته شده است که انسان را از بالا و خارج از طبیعت خلق میکند. «خدای مادر» همهی موجودات زنده- انسانها، حیوانات و گیاهان- را گردهم آورد؛ چون همهی آنها مخلوقات (او) هستند. نتیجهی عدم تعادل تاریخی، که «خدای پدر» را جانشین «خدای مادر» کرد، میان مردانگی و زنانگی درگیری و تضاد خلق کرد، و سپس این تضاد به تصور انسانها از خدا منتقل شد، بر چگونگی بنای جهان بهواسطهی ما و نحوهی زندگی ما در این جهان تأثیر گذاشته است.
منبع: هاوانا نیوز
نویسنده: ماریا لوپز ویگیل
برگردان: اخگر رهنورد