باری محمدحنیف اتمر، مشاور امنیت ملی ریاست جهموری به خبرنگاران گفت که اگر نخبگان سیاسی افغانستان اتفاق و اتحاد خود را حفظ کنند، جامعهی جهانی با افغانستان میماند. منظور او این بود که افتراق قومی و سیاست هویتی، وضعیتی میآفریند که دیگر جهان نتواند به افغانستان کمک کند. همین موضوع را امرالله صالح، رییس پیشین امنیت ملی، در صفحهاش نگاشته و آورده است که دیپلوماتهای غربی با سیاست هویتی هیچ جریان هویتطلب بیرون و درون حکومتی همسویی ندارند و آن را به ضرر رابطهی افغانستان و جهان میدانند، ولی با جود آن هم دیده میشود که تبارگرایی به ایدیولوژی نخبگان سیاسی و دولتمردان افغانستان ارتقا یافته است. برای ارگ تنها چیزی که در شرایط کنونی اهمیت دارد، تقویت وجههی قومی رییس جمهور است تا او در انتخابات آینده رای بیاورد.
جامعهی جهانی تجربهی سیاست هویتی را در بالکان و یوگوسلاوی سابق دارد. پس از فروپاشی اتحاد شوروی و به تاریخ پیوستن مارکسیزم روسی، موجی از هویتخواهی در کشورهای متحد اتحاد شوروی سابق ظهور کرد. افغانستان هم از این موج بینصیب نماند. حکومت داکتر نجیب در خطوط قومی تجزیه شد و جنگ ادامه یافت. در بالکان و یوگوسلاوی سابق، نیروهای سیاسی هویتطلب هر کدام خواستار کشورهای مستقل شدند. یوگوسلاوی سابق بر مبنای خطوط قومی تجزیه شد. گروههای قومی بزرگتر صاحب کشورهای مستقل شدند، ولی در درون این قلمروهای تجزیه شده هم اقلیتهایی وجود داشتند که خواستار کشور مستقل بودند. مثلاً کوسوو که بخشی از صربستان بود و جمعیت آن را آلبانیتبارها تشکیل میدادند، نمیخواست که جزو صربستان باشد. مونتینگرو هم نخواست که بخشی از حکومت فدرال صربستان باشد. جالب این بود که در ایالت کوسوو هم یک اقلیت صرب زندگی میکند که نمیخواهند جزو کوسوو باشند.
اروپا تمام دههی نود را با مشکل یوگوسلاوی درگیر بود. باری ایالات متحده در زمان حکومت بیل کلنتون هم مجبور شد صربستان را بمباردمان کند. صربستان اقلیت آلبانیتبار کوسوو را مورد تبعیض سیستماتیک قرار میداد و اتحادیهی اروپا و ایالات متحده میخواستند که آن وضعیت پایان یابد. بالاخره صربها کوسوو را ترک کردند و نیروهای بینالمللی به رهبری ناتو در آنجا مستقر شدند. پیش از آن اتحادیهی اروپا شاهد قتل عامهای بوسینا هم بود. شماری از جنرالهای صرب که دستور این قتل عامها را داده بودند، بعداً بازداشت و محاکمه شدند.
اروپا، ایالات متحده و در مجموع جامعهی جهانی با توجه به تجربهی یوگوسلاوی و صربستان سیاست هویتی و قومی را شری میدانند که باید مدیریت شود. در این تردیدی نیست که هویتخواهی بالکانی با آنچه که در افغانستان جریان دارد، متفاوت است. در افغانستان درجهی همبستگی اجتماعی بیشتر از بالکان دههی نود است. در بالکان نخبگان سیاسیای که خود را به هویتهای تباری منسوب میکردند، همه خواستار کشورهای مستقل بودند، اما در افغانستان هیچ نیروی سیاسی مسلط در هیچ گوشهی کشور علم تجزیه را بلند نکرده است. همهی نیروهای سیاسی افغانستان به یکپارچگی سیاسی و فیزیکی کشور باور دارند و حتا به آن فخر میکنند. نخبگان سیاسی افغانستان که تقریباً همه قومی میاندیشند، بیشتر در پی سلطه و نفوذ هستند. قومگرایی تنها روایتی است که به کمک آن میتوانند مشروعیت بخرند، در صحنهی سیاسی مسلط شوند و رایدهندگانشان را بسیج کنند. از آن جایی که در این دیار سرشماری واقعی صورت نگرفته است، نخبگان اقوام مختلف شمار جمعیت قومشان را به دلایل سیاسی بیشتر از دیگر اقوام نشان میدهند.
اما با وجود تفاوتهای بنیادین بالکان با افغانستان، جامعهی جهانی همواره نگران بالکانی شدن یا شبه بالکانی شدن افغانستان است. تجربهی دههی هفتاد کابل هم نشان میدهد که قومی شدن بیشتر فضا و سیاست در نهایت به خونریزی منجر میشود. شاید به همین دلیل بود که دیپلوماتهای غربی در سالهای اول پس از طالبان از شکلگیری یک دولت متمرکز و تفویض صلاحیتهای بیشتر به شخص رییس جمهور حمایت کردند. این نظر بعدها تعدیل شد و دیپلوماتهای ارشد غربی مثل جان کری، وزیر خارجهی پیشین امریکا، به این نتیجه رسیدند که وجود یک صدراعظم در نظام و تفویض صلاحیت به ولایتها به انسجام اجتماعی و سیاسی افغانستان کمک بیشتری میکند. شاید به همین دلیل بود که جامعهی جهانی از تشکیل ریاست اجرایی حمایت کرد.
امروز هم جامعهی جهانی طرفدار دولتی است که پایههای سیاسی و اجتماعی آن بسیار وسیع باشد تا بر مشکلات ناامنی و دولتسازی فایق آید، اما با وجود تمام اینها، دیده میشود که ارگ بر طبل قومیت میکوبد. ارگ دیگر به تفاهم سیاسی و نظم پس از بن عقیده ندارد. کسانی که با رییس جمهور سروکار دارند میگویند او معتقد است که در افغانستان یک اکثریت مطلق قومی وجود دارد و این اکثریت رییس جمهور را در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی میرساند. از نظر رییس جمهور غنی دیگر نیازی به تفاهم سیاسی نیست. نزدیکان رییس جمهور به آمار ثبت نام رایدهندگان در ولایتهای جنوبی و شرقی اشاره میکنند که بیشتر از ولایات شمالی است، اما سیاستمداران حوزهی شمال، صحت این آمار را قبول ندارند. آنان میگویند که کمیسیون مستقل انتخابات به فرمایش ارگ آمار مناطق مشخص را دستکاری میکند تا در انتخابات ریاست جمهوری از آن استفاده کند.
ارگ از گفتوگوی شفاف با سیاستمداران مخالفش امتناع میکند. دیده میشود که ارگ دیگر به گفتوگو باور ندارد. اساس فکر سیاسی ارگ این است که نمایندهی اکثریت مطلق یک قوم است و این امر به رییس جمهور پشتوانهی لازم سیاسی میدهد و دیگر نیازی به تفاهم با نیروهای سیاسی ندارد. این همان چیزی است که جامعهی جهانی و مردم افغانستان از آن هراس دارند، اگر بین نخبگان سیاسی اقوام مختلف روی مسایل استراتژیک مربوط به انتخابات، پارلمان و حکومت آینده تفاهم نشود، بحران سیاسی به شدت رنگ هویتی و قومی پیدا میکند و میدان به دست سیاستمداران هویتطلبی میافتد که به خونریزی برای تحقق آرمانهای قومی باور دارند. هنوز هم تا برگزاری انتخابات پارلمانی و شوراهای ولسوالیها فرصت است. سیاستمداران حتا فرصت آن را دارند که در پایان انتخابات پارلمانی و شورایهای ولسوالیها روی تعدیل قانون اساسی و نحوهی مدیریت انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۹ به تفاهم برسند. اگر به تفاهم نرسند، وضعیت خطرناکی شکل میگیرد.
در سال ۲۰۱۴ اوضاع به پیچیدگی امروز نبود. در آن زمان تفاهم جهانی و منطقهای روی افغانستان به صورت کامل برهم نخورده بود. در آن سال حامد کرزی نخواست موافقتنامهی امنیتی با ایالات متحده را امضا کند. ایشان در تلاش بود تا یکی از نیروهای سیاسی در داخل و یکی از قدرتهای منطقه را با خود همراه کند، اما نه در منطقه کسی با کرزی همسویی نشان داد، نه در داخل. به همین دلیل کار جان کری برای مدیریت بحران انتخابات سال ۲۰۱۴ زیاد سخت نبود، اما امروز وضعیت خیلی پیچیده است، هیچ تضمینی وجود ندارد که در فردای انتخابات سال ۲۰۱۹ قدرتهای منطقهای از آن به سود خود استفاده نکنند. برای جلوگیری از نفوذ مخرب کشورهای خارجی هم که شده، باید ارگ باید با مجموع نخبگان سیاسی به توافق برسد. جامعهی جهانی از آجندای قومی هیچ تیمی حمایت نخواهد کرد.
نویسنده : فردوس
منبع : هشت صبح