کابل/۲۰قوس/فرهنگستان
در دره ها و جلگه های پر برف و سبز کوه های هندوکش دهکده هایست که مردمانش زندگی سادهای دارند. در میان آدم های این جلگهها رسم بسیار دیرینه به نام «باران کوچه» وجود دارد که در این نوشته کوتاه روایت میکنم.
در فصل های بهار و خزان در دامنه های هندوکش باران شدید می بارد. این بارانها روز یاهم هفتهها دوام میکند، آنقدر می بارد که گاهی مال ها، حیوان های خانگی، زمین های نزدیک دریا و حتا آدم ها را با خود می برد.
در چنین روز های بارانی وقتی باران کمی آرام تر می بارد؛ نوجوانان و کودکان که راه رفتن را خوب بلد باشند، در خانهای کلان ترین (سالمندترین) زن های دهکده جمع می شوند. این زن سالمند که همه او را بیبی میخوانند در راس همه کارها قرار دارد و به گروه جوانها و نیمچه جوانها دستور های لازم را می دهد.
گروه نخست از همه به در تمام خانه های دهکده میروند. کاسهای مسی که با خود دارند را می دهند تا پر از آرد شود و از صاحب خانه میخواهند تا در حد توان چوب خشک برایشان بدهد. همه آرد ها و چوب ها را از تک تک خانه ها جمع میکنند. پس از آن تمام آردها و چوبهای جمعآوری شده را یکجا کرده و پیش بیبی می برند. بیبی جای مناسب را انتخاب کرده و دستور میدهد که دیگر ابزار لازم برای پخت و پز را آماده کنند. همه چیز که آماده شد بی بی آرد را خمیر میکند و بلافاصله از آن نان ویژهای به نام «نان فتیری» پخته میکند. بوی نان فتری در تمام محله می پیچد. قرص های زیاد نان را در یک ظرف گلی به نام «تغاره» گذاشته و بیبی آن را به سر خود گذاشته و به سوی دریا و یا دامنه کوه حرکت می کند. گروه جوانان به دنبال او به آواز بلند، صدا میکشد « باران قرا نمی کنه» این آواز ویژه به شکل دسته جمعی خوانده می شود و ناله گونه است. طوری که بیبی تک تک بیت ها را میخواند و بعد گروه یک بیت را مدام تکرار میکنند. با پیچیدن آواز بلند و دسته جمعی، جوانان دیگر هم در طول راه به گروه میپیوندد. راهپیمایی با آواز خواندن به صدای بلند در هوای نیمه باران تا نزدیک دریا و به ندرت تا دامنه کوه ادامه می یابد.
گروه شامل دختران و پسران نوجوان میشود که همه با شور و هیجان راه را میپیمایند و شور زندگی و امید در چشمان آن ها موج میزند. وقتی گروه به نقطه مورد نظر بیبی می رسد، همه حلقه بزرگ می سازند. بی بی در میان حلقه قرار میگیرد. بیبی دست ها خود را به سوی آسمان بلند میکند و چند دعا به زبان محلی میخواند. پس از آن اعتراض گونه ظرف گلی را به سنگ می زند تا بشکند و پارچه پارچه فرو ریزد وبیبی نان های فتری را در میان گروه تقسیم میکند. در راه بازگشت همه چنان شادی و سرخوشی میکنند که گویا دعا های شان پذیرفته شد و دیگر باران نمی بارد.
به دهکده که بر میگردند باقی نان های فتری را گروه میان مردم بخش میکنند. طوری که نان زیاد و چوب باقی مانده را نخست از همه به خانه فقیرترین های ساکن قریه میبرند. همین گونه به دیگران هم به اساس میزان ناداری شان تقسیم میکنند، پس از آن نوبت سالمندان قریه و در نهایت به مردم عادی بخش میشود. در جریان این رسم مردان بیشتر در خانه میماند و در آخر مردان قریه پس از خوردن نان گرم در یکجا جمع میشوند و دسته جمعی به قبولی نذر، دعا میکنند. اگر فردای آن روز آفتابی شد، مردم همه خوشحال می شوند و اگر نشد هم خوشحال اند؛ چرا که این رسم سبب نزدیکی بیشتر آنها شده و از احوال دیگر بیش خبر می شوند، بر علاوه شنیدن آواز، مزه نان گرم و در نهایت شور و خوشحالی کودکان شان به آنها خوشی و شادی میبخشد.
نویسنده: سلیمان پاریس