خانه / فرهنگ و هنر / ترازوی طلایی / از بلخ تا هری; دوشاعر، دو اندیشمند

از بلخ تا هری; دوشاعر، دو اندیشمند

از:مصلح سلجوقی

دو رفیق؛ دو اندیشمند؛ دو شاعر؛ دوپژوهشگر و دو منتقد ادبی اجتماعی. دو استاد ؛ دو ادبیاتی و دو قله‌ی بلند ادبیات پارسی دری. هردو از یک حوزه‌ی تمدنی زبان و ادبیات پارسی دری. دوشخصیت وارسته که همیشه مورد احترام جامعه بودند. دو بزرگمردی که خالق “نردبان آسمان” و “آیینه ها دروغ نمی گویند ” اند. هردو یک مسیر را پی گرفتند و پا برپله گان آسمان ادب پارسی نهادند. (استاد واصف باختری – استاد لطیف ناظمی)

نمیدانم درودی گفت باید یا سرودی خواند
به این بارو، به این جنگل، به این دشت وبه این دریا
به این دریا، به این آیینهء بشکستهء تاریخ….

شصت سال دوست وبیست سال رفیق حجره وگرمابه بودند. چنین دوستی های خود پیام آور وجوه مشترک زیادی می باشد.
به گفته استاد لطیف ناظمی:” باختری جان از من فقط چهار سال بزرگتر بود.”  تفاوت اندک سن ، مشترکات علمی فرهنگی و دانش پژوهی توانسته است دوستی های این دو اندیشمند را مستحکم سازدو فاصله ی مکانی زمانی بین بلخ و هرات را به آنی در نوردد.
دو رفیق یکی در بلخ مشغول خواندن و نوشتن است و دیگری در هرات. اما شعر ودانش دست بدست هم می دهند و حس ششم هر دو شاعر نودست جولان می کندواین دو به هم می شناساندو همین حس دو رفیق شفیق  پراز بار ادبی می سازد. دانشگاهی بودن و با هم بودن خود در کنار استفاده های علمی متقابل، می تواند یکی از دوره های پرخاطرات انسان باشد. استاد لطیف ناظمی دوستی خود با استاد باختری  را چنین می نگارد:
“شصت سال دوستی وبیست سال تمام رفیق حجره وگرمابه، این است فشرده تاریخ آشنایی من وواصف باختری. هر دو در مدرسه بودیم که با‌هم آشنا شدیم. این را او خود در مقدمه نخستین دفتر شعرم نوشته است. او در بلخ می‌آموخت ومن در هرات. او چهار سال از من بزرگ‌تر بود واز این رو زودتر به دانشگاه رفت.”
استاد واصف باختری نیز در اولین دیدار خود با استاد لطیف ناظمی او را درمی یابد و ناظمی جوان را با استعداد سرشار او درک می کند. او در مقدمه‌ی کتاب استاد لطیف ناظمی زیر عنوان ” سایه و مرداب ” در ارتباط به ناظمی جوان چنین می نگارد:

” در بیست و یک سال پیش از این در “مجله‌ی پشتون ژغ”  آن روزگارشعری خواندم از لطیف ناظمی هروی و نامه‌یی که به گرداننده‌ی مجله فرستاده بود، شعری گرانسنگ و نامه‌یی گواه فرهیخته‌گی و آگاهی و به قول اوحدی : چامه، شیرین و دلنشین چون عسل نامه خیرالکلام قل و دل.”
دیدار نخستین به قول روانشاسی اجتماعی خود تاثیر بسزای بر ادامه‌ی دوستی ها دارد.” برایم خوش آیند بود “اولین تفکری که استاد لطیف ناظمی در ارتباط به دیدار استاد باختری داشته است. این اتفاق بسیار مهم وبا ارزش بوده است که توانسته شصت سال دوستی را نگه دارد. شعر می خواندیم، سیگار دود می کردیم وبه بلندی های باغ بالا زیر شاخ های ارغوان شورنخود می خوردیم.

استاد لطیف ناظمی بار ها به توصیف شعر وکلام استاد واصف باختری قلم فرسایی کرده است واز طریق سایت ها ونشریه های ادبی داخل وخارج کشور به نشر رسیده است. از او نوشته‌ی را در ارتباط به استاد واصف باختری که در سایت “فردا” به نشر رسیده است، می خوانیم:

او شاعري است انديشه گرا وجامعه گرا كه سخنش را با تصوير مي آميزد وكاركرد ادبيات را در زنده گي اجتماعي مي جويد ودر بيشترينه شعرهايش، هنر را پاره يي از واقعيت اجتماعي مي نگرد وبه تأثير اجتماعي شعر، وفادارش مي يابيم.”

استاد واصف باختری نیز از دیدار استاد لطیف ناظمی به وجد می آید. ناظمی جوان را پرشور وبا استعداد می یابد. نشریه های زمانش را با شعر ناظمی مزین می بیند. کلام اورا خواه نثر وخواه شعر از زبان اندیشه ورزان جامعه می شنود. او صمیمی وبا صلابت شعر ناظمی را می پذیرد ودر مقدمه‌ی دفتر شعری جناب رازق فانی (دشت آیینه وتصویر) موردی را به شعر ناظمی تخصیص می دهد وچنین می نگارد:

” شعر ناظمی نه تقویم است و نه تاریخ ، اما نقش گام چه روزان و شبان گذشته ‌ی خود در آن می‌نگریم که در هیچ تقویمی نگنجانیده اند و بازتاب رخداد هایی را در آن می‌بینیم که در هیچ تاریخی نوشته نشده است. فری بر ناظمی و شعر او .”

استاد واصف باختری همچون استاد لطیف ناظمی از یازده سالگی شعر سروده است و اشعارهردوشاعر در روزنامه های بلخ و هری به چاپ رسیده است. گرچه این مورد در هرات به امتحان گرفتن شاعری  از استاد لطیف  ناظمی شد، اما استاد لطیف ناظمی از این امتحان به درجه‌ی عالی بیرون رفت  و مهر تاییدشاعری را از انجمن ادبی هرات بدست آورد.

استاد واصف باختری نیز از نوجوانی به شعر و شاعری پرداخت و در هر دور و زمان اندیشه های خویش را با کلام زیبای شعر مزین کرده است. او در کلام خویش از جنگ می گوید، از اشغال کشورش می گوید و از وضع نابسامان مردمش. کلامش تریبون اجتماعی دورانش بوده است. استاد لطیف ناظمی از شعر استاد واصف باختری چنین سخنانی دارد:

شعر واصف در سال هاي بحران و هم در سال هاي اشغال و جنگ، هويت اجتماعي دارد و خرد و عاطفه دو بعد شعر اجتماعي او را مي سازند . گاهي اين بر آن مي چربد وزماني آن بر اين يكي. در سال هاي جواني دلباخته آرمانشهري است كه به بدان دست نمي يابد. امّا، هنوز هم اميدش را از كف نمي دهد؛ هرچند تناوران سنگواره شده اند و چهره ها آيينه هاي تيره مسخ و دست ها دشنه هاي زنگ آگين و نام ها همه گي بنده و بنده زاد و غلام و چشم ها سنگين و خشم ها نازاي و دلقكانِ فرومايه، مردمان را به تصوير نان فريفته اند، امّا ، چتر آبي كاج را به جنگل سبز اميد مي خواند و ستاره ديگري آفتاب مي شود

به باغ قرن گذاري كن
كه چتر آبي كاج ونگين نيلي برگ 
ودست كوچك هر سبزه 
ترا به جنگل سبز اميد فرامي خواند
شهاب زودگذر شد اگر ستارۀ تو 
ستارۀدگري آفتاب خواهد شد
وآفتاب نمي ميرد.

این دو اندیشمند ادیب؛ رفیقانه در کنار هم بودند. همواره بر کار کرد های یکدیگر نوشته اند. این نوشتار ها گاهی دوستانه بوده است وگاهی نیز انتقادی. استاد واصف باختری؛ تکیه زدن لطیف ناظمی جوان را بر کرسی استادی دانشگاه؛ یک حادثه می داند و چنین می نگارد:

“سلام بر مردی که می تواند بوطیقای زمان را بنویسد.

کودکی که در فرهنگ هرات پروریده شده بود از همان آوان دبستانی نوای پیر نیایش را شنوده؛ در حریم سراگردۀ کبیر سلامان و ابسال و سریر آری هفت اورنگ اقالیم معرفت راه یافته با روان سالار ترکان پارسی گوی آشنا شده و از همان آوان دبیرستانی شدن ارثیۀ معنوی سرایان را با سرود و سخن فردوسی، فرخی ، منوچهری، ناصر خسرو، نظامی ، خاقانی، عطار ، مولانا و سعدی و حافظ در آمیخته؛ صورتگری از بهزاد تا مشعل و خط از میر علی و میر عماد تا عطار را در چشمش و چشم دلش تراوش زیبا و خیال انگیز آفریده است و از برابر مدرسه ها یی بار عبور کرده که روز گاری صدای فخرالدین رازیدر رواق شبستان طنین می افگنده.کودکی که در گهوارۀ فرهنگ هرات پرورده شده بود؛ در واپسین سالهای دبیرستان قلم به دست گرفته؛ آفریدن زیبایی کلامی و به تعبیر شاعری امریکایی  سربازان متمرد شده را در صفوف منظم” واگذاشته است؟”

اندیشمند توانای چون استاد واصف باختری به خوبی می دانست که ارج نهادن به شعرا؛ نویسنده‌گان واندیشه ورزان ادب پارسی دری؛ راهیست برای تقویت راهکار های فرهنگی؛ ادبی ودر نهایت ساختن یک جامعه‌ با سطح بالا واندیشه ورزانی توانا با روحیه عالی می باشد.

” باری تکیه زدن دانشمند جوان سال ما بر کرسی استادی دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه کابل حادثه یی بود در تاریخ این دانشکده. هم استاد تازه نفس و نوجوی و نو اندیش در صف چند استاد راستین  دیگر بایستاد و هم پنجره هایی به روی شاگردانی که عطش فرا گرفتن داشتند؛ گشوده شدند تا افقهای نوی را بنگرند و نامهای نوی را بشنوندو با اسلوبهای تازۀ پژوهش ادبی آشنا شوند. باز در همین سال است که دانشور جوان در کنار سرایش و تحقیق و تدریس کار صعب و … و در عین حال دقیق و ظریف به نقد دست می یازد؛ کاری که حتی گاهی  بر دوستان سبکروح نیز گران می آید چه رسد به معاندان گران جان . اما در سخن او صلابتی ، در منطق او قدرتی و داوری او عدالتی متوجه است که غالبا سخنوران و نویسندگان ، نظر ها و قضاوتهای او را پذیرا می شوند.”

منهای چند بزرگمرد و غمخوار ادبیات پارسی دری باید با دریغ و تاثر گفت که ارزش گزاری به کارکرد های نویسندگان و اندیشه ورزان در دهکده‌ی فرهنگی سیاسی افغانستان؛ بسیار اندک بوده و چنان نیز باقی مانده است. کسی به کسی آرزوی پیشرفت ندارد بیشترینه سنگ غرض بر فرق یکدیگر می کوبند. این فرهنگ ناباب از دیریست که در این خطه جای باز کرده است و چنان است که در بعضی از موارد حتا مغرضانه بر یکدیگر می تازند. در همین بهبوهه استاد واصف باختری زبان به تعریف لطیف ناظمی ( جوان هراتی آن زمان ) باز می گشاید و کار کردهایش را می ستاید و بر آن قلم فرسایی می کند.

در شرایطی که همدیگر پذیری سیر افقی خویش را وارونه می پیماید، این دو رفیق اندیشمند به کار کردهای دیگران نیز ارج می گذارند. تلاش بر آن می کنند تا ارزش های جامعه را ارتقاع بخشند. بر شاعران و اندیشمند زمان خویش دست محبت دراز کنند. استاد لطیف ناظمی بیش از صد مقدمه بر اشعار و نوشته های دیگران نوشته اند که همان مقدمه سرخطی برای ادامه‌ی کار آن عزیز شده است.

استاد واصف باختری از جمله کسانی بود که هفتاد سال کار فرهنگی ادبی کرد. شاخه های ادب پارسی دری را به درختانی تنومند مبدل ساخت. شعرش در تراز اول شعر های معاصر پارسی قد برافراشت ونثرش نیز پیشتاز قلم های است که در عصر خودش به پا ایستاده اند.

استاد واصف باختری آدمی چند‌ین بعدی بود. اوشاعربود. او پژوهنده بود. اومترجم بود ومشوق شعر ونثر دیگران در میدان های شعرو نثر پارسی دری.

بعضی از اندیشه ورزان امروزین استاد واصف باختری را یکی از پیشگامان وزن نیمایی می دانند. اما برای استاد واصف باختری این پیشوند بسیار اندک است. اشعار واصف باختری در مقایسه با شعرنیما از سیل وسیال دیگری برخوردار است. درون مایه های شعراو به روایتی از درون مایه های شعر نیما چرب تر می نماید. گرچه شعر معروف به نیمایی هم ریشه در اشعار لیریک فرانسه دارد. گویا نیما هم این وزن را از فرانسه با خود آورده است. او به کمک دوست روزنامه نگارش ژانر فرانسوی را در کنار أنواع شعر با قافیه وردیف ادبیات پارسی دری قرار داده است. اثبات این مطلب که استاد واصف باختری پیرو نیما است، مستلزم روایت های مستندیست که براین گفته صحة گذارد. در بعد دیگر قضیه؛ واصف باختری دفتر شعری ندارد که درآن دفتر تنها اشعار آزاد بدون قافیه وردیف باشد. دفتر های شعر استاد واصف باختری مجموعی از غزل کلاسیک وشعر بدون قافیه وردیف است. پیروی از سبک یا پیروی از پیشگامان ادب پارسی دری مستلزم فکت های است که باید همه به طور شاید وباید بر عنوان خویش تطابق داشته باشد. اما آنچه از نظر می گذرد؛ ژانر های شعر واصف باختری دقیق چیز دیگری است. استاد واصف باختری خود را در غزلسرایی شاگرد حافظ گفته وچنین سروده است:

شاگرد حافظیم ولیکن خلاف او
هرگز نمی کشیم ” ازین ورطه رخت خویش”
ما برگ نو دمیده ومیهن درخت ماست
ماییم سایه پرور شاخ درخت خویش….

استاد واصف باختری غزلسرایان نو آیین شعر پارسی دری را محمود فارانی ولظیف ناظمی معرفی می کند. او غزلهای نو آیین را مدیون فارانی وناظمی می داند وچنین می نگارد:
“در میانۀهای دهۀ چهارم قرن حاضر خورشیدی، محمود فارانی که از پیشگامان تجدد ادبی انگاشته میشد چند غزل به شیوۀ وهنجاری نوآیین سرود وبه نشر سپرد ودرهمین آوان غزلهایی از یک شاعر نزده ـ بیست ساله هراتی که استاد لطیف ناظمی امروز باشد؛ در صفحات ادبی یک دو مجلۀ کابل خوش درخشید بی آن دولت مستعجلی باشند که شادمانه باید گفت آن نهالک ها اکنون به درخت سایه گستر همیشه بهاری تغییر هیأت داده اند در واقع فارانی وناظمی در راهی گام نهاده بودندکه بعد ها این راه وروش به نام نو غزلسرایی شهرت یافت.”

زبان شعر استاد واصف باختری پیچ های دیگری دارد که کمتر می توان شبیه آن را یافت. او از نادره شاعرانیست که تصویر در اشعارش همیشه حرف اول را باخود داشته است. نظام واژگانی شعر استاد واصف باختری رنگی دیگر دارد. از او می خوانیم:

 

پالیزبانان زبون سرزمینهایی که در آنها…

شمشادها وارونه میرویند

ای نسل مارو موریانه از شراب تاک تان سرمست

ای پاسدارمرزهای فصل سرد از گرمی امیدهای یاوه اما پاکتان پیملنهء خورشید در دست

یک بار

قفل از دهان خویش وزگوش گران خویش بردارید

این واپسین پیغام ناطوران تاریخ است…

دو رفیق، دوشاعر در بعد های متعدد فرهنگی، اجتماعی دارای وجوه مشترک ونکته های زیادی بودند که آن دورابا هم پیوند داده وجز دلایلی شده که بر موفقیت هردو شاعر نقش به سزای را بازی کرده است.

هردو شاعر از شهر های پراوازه یی هنر وادب پارسی دری (بلخ وهرات) برخاسته اند.
هردو شاعر از جوانی دل به ادبیات پارسی دری وشعروشاعری سپرده بودند.
هردو شاعر کار خود را از ادبیات سنتی شهر خود آغاز کرده اند.
هردوشاعر از ادبیات سنتی به ادبیات مدرن عبور کردند‌.
هردو به قله‌ی بلند ادبیات پارسی دری دست یازیدند.
هردو شاعر از یازده سالگی به شعر روی آوردند واشعار شان در روزنامه های بلخ وهرات به زینت چاپ مزین شده است.

گرچه هردو شاعر با ادبیات کهن فارسی دری به نفس کشیده آغاز کردند. اما راه را برای رسیدن به ادبیات مدرن چنان آراستند که پیروان شان راحت بدان پرداخته اند. سروده های آهنگین ومطنطن با درون مایه های سیاسی اجتماعی این دو بزرگمرد؛ یاد فرخی وعنصری را در اذهان اندیشمندان جامعه تازه می کند. هرچند هردو انقلابی نوشتند وسیاست های نابجای سیاست بازان زمان خویش را با انگشت قلم کوبیدند وخطرات آن را نیز به جان ودل پذیرفتند. در این مورد از استاد لطیف ناظمی می خوانیم:

“در زندان پل‌چرخی من وباختری در یک اتاق نبودیم. او در اتاق عمومی زندان بود ومن ورهنورد وپروفیسور زهما ودیگران در دهلیز کوته‌قفلی. روزی یکی دو بار که ما را برای دقایقی چند، از آن قفس برای تنفس به هوای آزاد می‌کشاندند، فرصتی بود که با دیگر زندانیان آشنا شوم وباختری در امر این آشنایی مرا یاری می‌رساند. پشت به دیوار بلاک دوم می‌نشستیم‌. دهان‌ها را با شال‌ها وپتو‌ها می‌پوشاندیم تا قراولان زندان نفهمند که با هم صحبت می‌کنیم‌.”

قدرت فکری هردوشاعر از خود آثار پربهای را به جا مانده است. گرچه رنج زندان وهراس از دژخیمان زنداندار توان قوی می طلبد. عزم راسخ این دو بزرگمرد؛ دفاع از کلام خویش ونهراسیدند از مرگ ورنج زندان بوده است. هردو اندیشمند گالیله وار زیر دار رفتند وپرانیک وار سر دار را تجربه کردند.

اندیشه ندارم اگر این دیو سرشتان

با رشته‌ء بیداد بدوزند دهانم

با نالهء خودشعله برافروزم اگر چند

چون شمع بسوزند درین بزم زبانم

هردو شاعر با فراز ونشیب های سیاسی اجتماعی کشور زیسته اند وکلام شان نیز متاثر از آن بوده است. دهه‌ی پنجاه آغاز در گیری های سیاسی کشور بود. درین دوره نیزهردو شاعر به بیت ها وغزل های پرداختند که واژه گان وگزاره های انقلابی بیشتری در خود گنجانید بود. دهه ی پنجاه آغاز رهایی هردو شاعر از غزل های سنتی نیز بوده است. آغاز درونمایه های نو با شعری نو که به گفته‌ی مولانای بزرگ:

رستم از این بیت وغزل ای شه وسلطان ازل

مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

قافیه ومغلطه را گو همه سیلاب ببر

پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا

در سال های نخست زندگی هردو شاعر، شرایط سیاسی اجتماعی چنان بود که باید اندیشه ورزان کشور به تغریض نویسان حکم داران وقت تبدیل می شدند. روند سیاسی نابجای این دو اندیشمند را نیز از نظر روانی می فشارد تاراهی غربت می شوند ودر دل غربت مویه می کنند.

این معضل دامنگیر هردو اندیشمند شده بود که بعد از کشیدن رنج زندان تن به غربت دادند ویکی تاآلمان ودیگری تا امریکا از ظلم دولتداران وقت گریختند.

یکی در پاکستان وبلاخره در امریکا، دیگری در هندوستان ودر نهایت تا آلمان با قلبی سرشار از عشق به وطن وچشمی پرآب در فضای نا متعارفی که اجباری بدان تن داده اند؛ رسیدند.

اگر دوباره ندیدیم؛

اگر نشانی میعاد ما قیامت بود؛

تو با کدامین دوست؛

دوباره‌ قصه‌ی ایام رفته خواهی گفت؟

وبا کدامین دست،

قرار تازه‌ی یک عشق تازه خواهی بست؟

اگر دوباره ندیدیم؛

به دست باد بده چامه های غربت را.

تمام شرح سفرنامه های غربت را….

 

راهکار شعرو کلام هردو شاعر در غربت رنگ وبوی غربت می گیرد. دیدار های این دو رفیق  فاصله هارا در خود می فشاردوسال ها فاصله می افتد. اما روزی فرا می رسد که بلاخره همدیگر را در غربت ملاقات می کنند وبه گفته استاد لطیف ناظمی:

” یک‌دیگر را در آغوش گرفتیم‌. سال‌ها بود که ندیده بودیم. حس کردم که اشک‌هایم روی گونه‌هایم سرازیر می‌شود. دو دستش را روی دو شانه‌ام گذاشت وپرسید:

 چند سال است که یکدیگر را ندیده‌ایم؟

گفتم بیست‌و‌سه سال…

آهی کشید وگفت: لعنت بر مهاجرت، لعنت بر کسانی که ما را آواره ساخته‌اند.”

استاد واصف باختری نشستی را در بزرگداشت از شاعر توانمند جناب رازق فانی در کلیفرنیای آمریکا برگزار می کندو از استاد لطیف ناظمی تقاضای حضور در محفل را دارد. استاد لطیف ناظمی زحمت فاصله ها را به جان می خرد و در آن جلسه از فانی و کار کرد هایش می گوید. او در ارتباط به گفته های استاد واصف باختری در محفل بزرگداشت از جناب رازق فانی چنین می گوید:  

“هنگامی که باختری از فانی می‌گفت، انگار از معشوقش می‌گوید. وقتی شعر فانی را می‌خواند، انگار غزل‌های حافظ را باز‌خوانی می‌کند، عاشقانه وبی‌ریا. آنگاه حس می‌کردم که در کلامش چه صمیمیتی نهفته است. به دوستان خود می‌رسید. همواره از آنان احوال‌جویی می‌کرد. اندوه‌گسار بود. در بیماری ودشواری‌های زنده‌گی دوستانش، در کنار‌شان بود. همدل بود وهمیار دوستان بود.

وچنین بود او.”

گرچه در کشور ما گلزار ادب پارسی دری گلهای فراوانی دارد که هرکدام شان با رنگ وبوی خود به میدان آمده اند. آثاری را از خود بجا مانده اند. اما دو گل مستعد ومتعهد که یکی رخت سفر بست ودیگری در قید حیات است را باید ارج نهاد. زحمات این دو اندیشمند نباید بی قدر بر تاقی نهاده شود وکلام شان در پوش های متعدد باقی بماند.

در کتابی که هر برگ آن خانهء موریانه است

در کتابی که فریاد خاموش افسانه سازش

راز ها گوید از روزگار درازش

با خطی پاکتر از شکرخند دوشیزه های دریا نوشته است

راه یعنی:

رفتن ورفتن وبرنگشتن ….

در سراسر جهان دانشمندان وشاعران همیشه به نقد گرفته شده اند. گه گاهی هم مغرضین دست به توطعه علیه شخصیت های بارز واندیشمند زده اند. دراین گونه موارد همیشه غرض ومرض های شخصی افراد بوده است که آن ها را وامی داشته تا دانشمندان را به نوعی تحقیر کنند وبا آن ها سر مخالفت گیرند. به گفته ی استاد لطیف ناظمی دشمنان استاد واصف باختری دو طایفه بودند:

۱ـ هم‌باوران پیشین وی که چون از آنان روی برتافته بود، علم مخالفت ودشمنی را با او برداشتند ودر هر فرصتی او را نیش می‌زدند. راوا را می‌گویم.

۲ـ دست‌پرورده‌گان خودش که آنان را ساخته بود و بر‌کشیده بود، اینک چون شاگردان ناخلف بر استاد خویش هتک حرمت می‌کنند.

دشمن‌کامی‌ها را می‌خواند ومی‌شنید وخم بر ابرو نمی‌آورد وپیوسته می‌گفت که بگذار هر چه می‌خواهند بگویند، هرچه می‌خواهند بنویسند.

وچنین بود او…”

ده سال سکوت تلخ استاد واصف باختری. بریدن از مخاطبان وتنها زیستن او را؛ کسی از او نپرسید. دلیل کمرنگ شدن کار های ادبی هنری اش را کسی توجه نکرد. اما آنچه می توان به ظن خود از آن برداشت نمود؛ این است که می تواند عدم کم توجهی دهکده‌ی ادبی کشور نسبت به کار کردهای پیشین استاد باشد. استاد واصف باختری در غربت مویه کرد ودر غربت دهان ببست ودر بستر بیماری رنج کشید ونا امیدانه چشم از جهان بست. -روانش شاد – این جاست که باید بدانیم:

افسوس‌!‌ استاد واصف باختری را از دست دادیم. استاد لطیف ناظمی را دردست داریم. پس باید استاد لطیف ناظمی را فراموش نکرده بر دست نگهش داریم که مبادا! پس از رفتن هیچ شعاری وکلامی بردرد نهفته ی مان تسکینی نخواهد شد. آه وافسوس کردن ها، ناله واشک ریختن ها دردی را مداوا نخواهد کرد. وچنان که گفته اند:

تا زنده ایم لطف خود از ما مکن دریغ

بعدازوفات کس به کس احسان نمی کند

 

پاسخی از عزلت

 

یک چند درین بادیه بودیم وگذشتیم

با داس هوس خار درودیم وگذشتیم

تا چشم اجل را دوسه دم خواب رباید

افسانهء بیهوده سرودیم وگذشتیم

چون صاعقه در دفتری فرسوده‌ء هستی

نامی بنوشتیم وزدودیم وگذشتیم

دیباچهء امید به فرجام نپیوست

یک سطر برین صفحه فزودیم وگذشتیم….

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*