به مناسبت هفتاد و یکمین زاد روز هنرمند فقید احمد ظاهر
من با تجربهای که دارم، باورمندم که احمد ظاهر – دست کم برای ما – میتواند بیشتر از تنها آوازخوان باشد. شنیدنِ بهترِ بیشتر آهنگهای احمد ظاهر و رجوع به متنهای اصلی شعرها، میتواند نوجوانان را برخلاف امروز، به درستنوشتن و درستخواندن علاقهمند کند. او با دانشی که – به جز در چند مورد- در خواندن شعرها در میان آهنگهایش دارد، میتواند آموزگار بسیار خوب خواندن شعر برای نوجوانان باشد. در روزگاری که مواد درسی مکاتب و دانشگاه ما، به ما چیزی نمیتواند بیاموزاند، شوق شنیدن بهتر احمد ظاهر و فهمیدن شعرهایی که او میخواند، میتواند نوجوانان را چند پله باسواد بسازد.
***
۱۳۸۰، طالبان در آستانهی سقوط قطعی بودند. هر چند کندز نسبت به دیگر شهرهای افغانستان، تا دیرترین زمان ممکن در کنترول طالبان باقی مانده بود، ولی چند روز بعد، تازه «آزادی شنیدن» حاکم شده بود. یک بایسکلسوار اجازه یافته بود وقتی برای خود میخواست آهنگ بخواند، از «زنگ» بایسکلاش به حیث آلهی موسیقی استفاده کند! در کمال تعجب همهگان، طالبان و ترانههای لشمشان ناپدید شده بودند و «جیپِ بیسرپوشی»، جای کراچیهای اسبی را در راه باغ شرکت – شهر کندز گرفته بود. رانندهی جیپ که بعدها دانستم پیش از ورود طالبان مکتب را تمام کرده بود، گاهی از احمد ظاهر و گاهی هم از ساربان «فیته»ای را به «تیپ» موترش میگذاشت و میشنیدیم. جیپ چوکیای جز جای راننده و پهلوی خودش، نداشت و سواریهایش گاهی بیشتر از ۲۰ نفر بود. در روی آهنهای بالایی جیپ هفت نفر مینشستند و با وجود جادهی خام و صدای خشن جیپ پترولی روسی، وقتی صدای احمد ظاهر بلند میشد، که «بریده باد پای من اگر رود به خانهاش…» یا «تو گل ناز همه» یا «کاش ای تنها امید زندهگی» همه خاموش میماندند و میشنیدند. اکثر علاقه و خاموشی مخاطبان عامی که حالاها شاید آهنگهای دمبورهای فیروز کندزی را بشنوند، تنها از جدید بودن فضای «آزادی شنیدن» بود، اما پس از این جیپسواریها، دیگر من شیفتهی احمد شده بودم.
۱۳۸۱ مکتبها باز شدند و شور و هیجان بیشتر از پیش بود. دیگر روی سر کودکان ده ساله دستارهای چندصد ساله نمیدیدیم. من هم که از مدرسهخوانی دلم گرفته بود، آزمون تثبیت سویه دادم و به صنف هفتم لیسهی شیرخان شهر کندز پذیرفته شدم. فاصلهی مکتب با خانهی ما که در روستا بود، بیشتر از ۷ کیلومتر بود و آن جیپی که جای کراچیهای اسبی را گرفته بود را اگر من همواره سوار میشدم، پولی برای کتابچه و قلم خوب برای من نمیماند، اما اگر سوار نمیشدم و پیاده میآمدم، میتوانستم پولی را که مادرم برای کرایهی مکتب میداد، هم کتابچههای بهتر و هم در کنارش، کتابی و یا «فیته»ای از احمد ظاهر بخرم.
این احمد ظاهر بود که مرا وا داشت بیشتر شعر بخوانم، بیشتر از فضای همسان با فضایی که او به من ارایه کرده بود، لذت ببرم و بیشتر دنبال چطوری بودن یک شعر و خواندن شعرهای خوب بگردم.
علاقه به احمد ظاهر و شنیدن آهنگهای او با شعرهای بزرگان ادب فارسی بود که سواد فارسی یکی از همصنفیهای دیگرم را نسبت به دیگران بهتر ساخته بود.
به خانه آوردن آهنگهای احمد ظاهر آن زمان پسندیده نبود. با آن هم من یک «تیپ» کوچک، کمی بزرگتر از یک کست خریده بودم و حد اقل هر دو هفته بعد، یکی از فیتهها/کستهای دیگر احمد ظاهر را میخریدم و با آن تیپ، که دو تا باتری قلمی میخورد، احمد ظاهر میشنیدم. اکثر فیتهها به جز چند آهنگ تازه یافته برای من، همان آهنگهایی را داشتند پسانترها داشتم، ولی برای همان دو آهنگی که نداشتم، نیز باید یک فیته را میخریدم.
در سالهای اول سقوط طالبان پخش موسیقی در شهرها، شیریخ فروشیها و هوتلها بسیار با شکوهتر از امروز بود. کستفروشیها معمولاً آهنگهای احمد ظاهر، ساربان، ظاهر هویدا و استاد مهوش را نشر میکردند و در شیریخ فروشیها یا فلمهای هندی نیمهقدیم پخش میشد یا آهنگهای احمد ظاهر با عکسهایی از او.
وقتی به سوی مکتب میرفتیم، اگر ناگاه در نزدیکی یک کستفروشی، آهنگی از احمد ظاهر که کمتر شنیده بودیم، نشر میشد، میایستادیم، میشنیدیم، میشنیدم تا تمام میشد و اگر دوباره آهنگ دیگری به دلمان نشر میشد، باز هم ایستاد میماندیم و میشنیدیم و بعد سوی مکتب میرفتیم.
این شوق و این اشتیاق، در میان بسیاری از دوستان من وجود داشت و امروز هم که میبینم، دوستانی از من که از دل احمد ظاهر میشنیدند، سواد خواندن و نوشتنشان به مراتب بالاتر از دیگران است. این گروه از دوستان من با برداشت بهتر از دیگر دوستان میتوانند کتابی و یا متنی بخوانند.
امروز برخی از کسانی که از دانشگاه فارغ میشوند، میبینیم که در نوشتن و خواندن، مشکلهای کلانی دارند. من باورم این است که اگر بهتر گوش بدهیم و بهتر بشنویم و بعد شعرها را از منبع اصلی آن بخوانیم، بیشک که درستتر و بهتر میخوانیم و میفهمیم.
به این ترتیب، احمد ظاهر تنها آوازخوانی نیست که برای جوانان بخواند، او با خواندن شماری از خوبترین شعرهای بزرگان شعر فارسی، میتواند دروازهای باشد برای ورود نوجوانان به دنیای دانستن بهتر خواندن متن، شعر و نوشتن متن و آموختن سواد بهتر. بهتر است این اهمیت کارهای خوب احمد ظاهر را نیز در روزگاری که ما از نادرستنوشتن و نادرستخواندن در میان جوانان رنج میبریم، جدی بگیریم.
«ز درس محبت، به جز نام جانان
به چیزی نگردد زبان در دهانم»
چهارشنبه ۲۴ جوزا ۱۳۹۶
نویسنده : نورالعین
منبع : هشت صبح