از موضعگیریهای زلمی خلیلزاد نمایندهی ویژهی امریکا برای پایان جنگ افغانستان و طالبان پیدا است که هنوز اختلافهای جدی پا بر جا است. زلمی خلیلزاد نوشت که تا روی همهی مسایل توافق نشود، توافق پایان جنگ به دست نمیآید. او نوشت که مذاکرهی بینالافغانی و آتشبس فراگیر دو موضوعی است که حتماً باید روی آن توافق شود. طالبان هم گفتهاند که در مورد آتشبس و مذاکره با حکومت افغانستان با زلمی خلیلزاد به توافق نرسیدهاند، اما هم خلیلزاد و هم طالبان از پیشرفت در مذاکرات و ادامهی گفتوگوها سخن گفتهاند. برای طالبان پیشرفت در مذاکره به معنای تعهد امریکاییها برای خروج نظامیانشان از افغانستان است. طالبان بارها گفتهاند که تا ایالات متحده تعهد ندهد که نظامیانش را از افغانستان بیرون میکند، با این کشور، روی هیچ موضوعی توافق نخواهند کرد. آنان پیوسته میگویند که مذاکره با دولت افغانستان «قدم بعدی» است. به نظر میرسد که زلمی خلیلزاد و هیات مذاکرهکنندهی امریکایی به طالبان وعده کردهاند که امریکا یک جدول زمانی خروج نظامیانش از افغانستان را اعلام میکند و در بدل آن باید طالبان به آتشبس و مذاکرهی بینالافغانی تعهد بدهند.
سوالهای مهم دیگری هم در مورد ماموریت آقای خلیلزاد و نقشهی راه او وجود دارد. اگر امریکا در بدل توافق طالبان با آتشبس سراسری جدولی را برای خروج نظامیانش اعلام کند، در صورت تکمیل روند خروج نیروهای امریکایی، چه تضمینی وجود دارد که آتشبس دوام کند؟ طالبان قبلاً هم اشاراتی رسانده بودند که برای امریکاییها «فرصت» میدهند تا نیروهای نظامیشان را بیرون کنند.
به نظر میرسد که ایالات متحده حاضر است به طالبان امتیاز اعلام یک جدول زمانی خروج نظامی را بدهد و در مقابل از طالبان میخواهد آتشبس سراسری و «مذاکرهی بینالافغانی» را قبول کنند. تا هنوز در مورد این مسایل توضیح جدی از سوی دوطرف داده نشده است. حکومت افغانستان هم تا هنوز موضع روشن در مورد مذاکرات شش روزهی خلیلزاد با طالبان نگرفته است. به نظر میرسد که آقای خلیلزاد میخواهد طالبان با حکومت افغانستان روی یک نقشهی راه برای آینده و ختم جنگ مذاکره کنند و امریکا در مقابل این اقدام طالبان، یک جدول زمانی برای خروج اعلام خواهد کرد. این که طالبان با حکومت افغانستان در مورد چه نوع نقشهی راهی به توافق میرسند، زیاد برای آقای خلیلزاد و دولت امریکا مهم نیست. مهم این است که طالبان با نمایندهگان حکومت افغانستان روی یک نقشهی راه مذاکره کنند. تا هنوز طالبان به مذاکره با حکومت افغانستان و آتشبس سراسری توافق نکردهاند. اگر طالبان با مذاکره با حکومت افغانستان موافقت نکنند، پایان جنگ تحقق نخواهد یافت و کل دیپلوماسی آقای خلیلزاد به بنبست خواهد رسید.
سوالهای مهم دیگری هم در مورد ماموریت آقای خلیلزاد و نقشهی راه او وجود دارد. اگر امریکا در بدل توافق طالبان با آتشبس سراسری جدولی را برای خروج نظامیانش اعلام کند، در صورت تکمیل روند خروج نیروهای امریکایی، چه تضمینی وجود دارد که آتشبس دوام کند؟ طالبان قبلاً هم اشاراتی رسانده بودند که برای امریکاییها «فرصت» میدهند تا نیروهای نظامیشان را بیرون کنند. شاید منظور آنان از «فرصت» موافقت با آتشبس باشد ولی با تکمیل روند خروج نیروهای امریکایی، اگر طالبان با حکومت افغانستان روی یک نقشهی راه برای آینده به توافق نرسند، چه تضمینی وجود دارد که آتشبس دوام کند؟ حتا رایان کراکر سفیر پیشین ایالات متحده در افغانستان نگران تکرار سناریوی ویتنام در افغانستان است. پس از امضای توافق پایان جنگ بین ایالات متحده، شورشیان چپی ویتنام جنوبی، حکومت ویتنام جنوبی و دولت ویتنام شمالی، در سال ۱۹۷۳، آتشبس موقتی در آنجا شکل گرفت و پس از تکمیل روند خروج نیروهای امریکایی دوباره جنگ بین شورشیان ویتنام جنوبی و حکومت آن کشور شروع شد. چه تضمینی وجود دارد که آن سناریو در اینجا تکرار نشود؟ حدس منطقی این است که طالبان تلاش دارند، یک جدول زمانی خروج را به جانب امریکا تحمیل کنند و پس از پایان روند خروج نیروهای امریکایی، به جنگ و حملههای تهاجمی ادامه دهند.
نکتهی دیگری که در نوشتههای آقای خلیلزاد و اعلامیههای رسمی دولت امریکا، مبهم است، اصطلاح «مذاکرات بینالافغانی» است. با آن که آقای خلیلزاد به مذاکرهی طالبان با حکومت افغانستان تاکید دارد و میگوید که این موضوع بدیل ندارد، اما اصطلاح « مذاکرات بینالافغانی» زیاد رسا نیست. بسیاریها از «مذاکرات بینالافغانی» وضعیتی را تعبیر میکنند که در سال ۲۰۰۱ منجر به نشست بن شد. در آن زمان حکومت طالبان تازه سقوط کرده بود و افغانستان دولت مشروع و شناخته شده نداشت و به همین دلیل بود که گروههای قومی و سیاسی عمده و پرنفوذ در بن گرد آمدند تا روی یک نقشهی راه برای تشکیل دولت در افغانستان به توافق برسند. در آن زمان به چانهزنی در بن اصطلاح «مذاکرات بینالافغانی» به کار میرفت. اما امروز افغانستان حکومتی دارد که بر مبنای قواعد بینالمللی یک دولت مشروع است و همهی کشورهای جهان و سازمانهای بینالمللی آن را به رسمیت میشناسند. نیروهای امنیتی افغانستان برای دفاع از کیان همین دولت قربانی میدهند و مشروعیت آن را بیشتر مردم افغانستان و نیروهای سیاسی عمده قبول دارند. بنا بر این، جا دارد که از اصطلاح «مذاکرات بینالافغانی» استفاده نشود و به جای آن، بر لزوم مذاکره با حکومت افغانستان تاکید شود. حکومت، نهاد مشروع افغانستان است و از بیشتر مردم این جمهوری و نیروهای سیاسی آن نمایندهگی کرده میتواند.
نکتهی دیگری که در دیپلوماسی پایان جنگ مبهم است، نقش قدرتهای مثل روسیه، هند و دیگر همسایههای افغانستان است. ایالات متحده با پاکستان و امیرنشینهای عربی به سراغ طالبان میرود و قدرتهای دیگر منطقهای مثل ایران و روسیه هم به طور جداگانه با طالبان مذاکره میکنند. تا هنوز آقای خلیلزاد یک سفر به مسکو انجام داده است. در نشست بن ایران و روسیه با زلمی خلیلزاد، جمیز دابنس و لخضر ابراهیمی همکاری کردند، اما در حال حاضر نشانهای دیده نشده است که بر اساس آن حکم کنیم که مجموع قدرتهای جهانی و منطقهای آجندای واحدی را دنبال میکنند.
دولت افغانستان و حتا افغانستان کارشناسان امریکایی مثل بارنت روبین به این باور اند که پایان جنگ در افغانستان زمانی تحقق مییابد که کل قدرتهای جهانی و منطقهای آجندای واحدی را در افغانستان دنبال کنند، اشتراک منافعشان را شناسایی کنند و با همدیگر دست همکاری بدهند. در اواخر قرن ۱۹ و شروع قرن بیست هم قدرتهای بزرگ آن زمان، روی افغانستان به اتفاق نظر رسیده بودند. در آن زمان علاوه بر عوامل ثباتبخش درونی مثل مشروعیت سنتی و فراگیر خاندان حکمران کابل، اتفاق نظر قدرتهای بزرگ آن زمان هم عامل مهم ثبات در افغانستان بود. در پایان قرن بیست، علاوه بر تغییر معیارهای مشروعیت سیاسی در داخل، اتفاق نظر قدرتهای بزرگ در مورد افغانستان نیز از بین رفت و به همین دلیل اثری از ثبات امنیتی در این کشور نماند. حالا هم بدون شکلگیری یک اجماع حداقلی میان قدرتهای بزرگ احتمال به بنبست خوردن دیپلوماسی پایان جنگ میرود.
نویسنده : فردوس – دوشنبه، ۸ دلو ۱۳۹۷
هشت صبح