خانه / فرهنگ و هنر / ترازوی طلایی / عوامل تاثير گذاري زبان تازي ( عربي ) بر زبان فارسي ( دري )

عوامل تاثير گذاري زبان تازي ( عربي ) بر زبان فارسي ( دري )

ز دانـا بپـــرســــــــید پــس دادگـــــــــــر کـه فــــرهـــنگ بهـــتر بود یا گـــهـــــر

چــــنین داد پاســـــخ بدو رهـــنـــمـــون کــه فـــرهـنگ باشــد ز گـــوهـــر فزون

کـــــه فــــرهــــــنگ آرایش جــــــان بـود ز گـــوهــــر ســخــن گـفتن آسـان بود

گهر بی هنر زار و خـوار است و سست بـه فــــرهــــنگ باشــد روان تنـدرست

دُر دانــش از گــــنـــج نـامــــی‌تــر است هـــمـــان نــزد دانـا گــــرامــی‌تـر است

ســــخــــن مـــاند از مــا هــمــی یادگار تــــو بـا گــــنـــــج، دانـش برابر مـــــدار

نوشته : از  مصلح صلجوقی

قسمت چهارم

تاريخ و زبان، دو دست آورد بزرگ انساني است كه هويت انسان با اين دو اصل به خود تعريف پيدا مي كند . زبان كه بزرگترين عامل ارتباطي وهويتي درميان بشراست ،تخصصي است كه از ابتداى خلقت انسان، بدون هیچ تلاش و يا آموزشي صوري و رسمي در وجود انسان وجود داشته است . شايد زبان در مرحله ي كه اولين گام هايش را ناشيانه برمي داشت جواب گوي تفكرات همان دوران خويش بوده باشد اما با به پيش رفتن جوامع بشري و آمدن تمدن هاي بزرگ شرقي و غربي؛ زبان نتوانسته خود را پا به پاي تفكرات انساني به پيش بكشد . روي همين اصل است كه دانشمندان معتقدند، فكر انسان در حركت پيچيده ي دروني خود چنان است كه اين حركت دروني به مراتب پيچيده تر از توانايي هاي زباني است. بنابر اين زبان از رساندن تمام معاني فكري در گفتار و نوشتار عاجز است . زبان با تمام رشد و گسترشي كه داشته ، نتوانسته تا بحال تمام خواستگاه هاي مخاطب خود را اكمال كند. دوديگر مقدار واژه گاني زبان كمتر از آن است كه بتواند تمام تفكرات انسان را بر كاغذ كشد وچنين است كه واژه ها توانايي رسانده معاني را ندارند.

اثبات در باره ي زبان و پيدايي زبان و همچنان پيدايي خط كار بسياردشواري است . موارد زيادي در اين بحث وجود دارد كه با اختلاف نظر هاي زيادي برمي خوريم كه زحمات زيادي براي به حقيقت رسيدن مطلب، سرراه پژوهشگر قرار مي دهد. زبانهابا تاثيرات مختلف از موقعيت هاي جغرافي و قبيله يي براي بوجود آوردن آواها خوداستفاده نموده وبعد در مسير تاريخ به پيش تازيده اند. از ارتباط هاي داخلي و خارجي خويش آگاهانه و غير آگاهانه به رشد خود پرداخته اند . بسا زبانهاكه در مسير تاريخ به طور قطع عوض شده اند و زبان هاي تاثير گذار بر زبان تاثير پذير تاثيرات خود را گذاشته است .
انسان تلاشگر براي اصول موارد زنده گي خود هميشه بر آن بوده است تا سهولت هاي را براي پيش برد امور زنده گي خويش دريابد وخواسته ها و تفكرات خويش را به ديگران تا حد توان انتقال دهد . اين كه گويش هاي انسان اوليه چگونه بوده است را مي توان تا حدودي حدس زد و به همان حدسيات اكتفا كرد . اما روند رشد زبان و بعد ها پيدايي خط و چگونگي آن را پژوهشگران آگاه و بي طرف مي توانند مبرهن سازند. درباره ي پيدايي خط و بويژه خط و زبان فارسي ( دري ) نوشته هاي زيادي را بر مي خوريم كه بسا مغرضانه و بسا مخلصانه است كه ازروند تكاملي اصلي زبان گاهي بسياردور است و به ساده گي نمي شود به آن تكيه زد .
نوشتن اين كه زبان چنين به دنيا آمده است و چنان به رشد رسيده است و زمان و جاي پيدايي آن چنين و چنان بوده است را نمي توان بدون استناد و يا تحليل هاي همه جانبه به ساده گي قبول كرد . محققين زيادي در اين بحث اشتراك نموده و كتاب هاي زيادي را از خود بجا گذاشته اند. نتيجه آن به طور قطع تا به حال مورد قبول بسياري از دانشمندان و زبان شناسان قرار نگرفته است . اين كه بررسي هاي دانشمندان ما تا بحال مورد قبول تام قرار نگرفته است ، نويسنده هاي زياد ديگري را داريم كه هنوز پيرامون تاريخ و چگونه گي زبان مي كوشند تا گفار خويش را مستدل تر بر كرسي قبول جامعه بنشانند.
بعضي از دانشمندان زبان شناس بر اين باورند كه زبان وخط پارسي (دري ) توانسته است با آمدن زبان عربي و تاثير پذيري از آن به عمر خويش ادامه دهد . اين جمع چنين مي پندارند كه زبان فارسي تا آن زمان زبان زنده ي نبوده است و داشته هاي امروزي زبان فارسي ( دري ) را مديون زبان عربي مي پندارند . من در مقاله ي پيشينم به تاريخ پيدايي زبان تازي (عربي) با استناد از نوشته هاي زبان شناسان عرب پرداخته ام كه ميتواند اين گفته را بطور كل منتفي سازد .
در مورد پيدايي زبان پارسي نيز به دو نوع پژوهش بر مي خوريم كه هر دو نوع آن براي پذيرفته شدن مشكلات خود را دارا مي باشد .
مورد اول آن اين است كه زبان پارسي زباني نه چندان قوي و با پيشينه مجهول در ايران قديم و بويژه خراسان قديم وجود داشته است كه اهالي اين مرزو بوم بدان مي گفته و مي نوشته اند.(١)
مورد دوم آن اين است كه زبان پارسي مربوط به مردم پارس مي باشد و در همين محيط زبان و فرهنگ فارسي تشكيل و تحول يافته است . سپس اين زبان توانسته است از نواحي جنوب غربي ايران قديم به شرق ايران قديم( خراسان قديم) و ديگر نواحي آن عرض وجود كند . اين نظريه به تحليل نام فارس و معرفي آن مي پردازد و فارس ها را قومي گوشه نشين و حاشيه نشين معرفي مي كند و از واژه ي فارس چنين استدلالي را استنباط مي كند .
به معناي نشستن و اقامت كردن.Sa به معناي حاشيه و Par
نظريه پردازان اين نظريه، معتقد اند كه فارس ها ي باستان در جنوب غربي ايران تاريخي سكونت كردند و ساكنان بومي اين محدوده؛ قوم هاي غير ايراني و غير هندو اروپايي بوده اندو باور بر اين دارند كه در همين محيط زبان و فرهنگ فارسي ( دري ) پيدا و رشد نموده است كه در ديگر نواحي منطقه ي ايران قديم عرض وجود نموده ، گسترش يافته است .(٢)
تقسیم بندی هاي زباني نيز بر محور مشتركي نمي چرخد و زبان شناسان هركدام پيدايي زبان هاي ايران قديم را به خواست و نوع خود بررسي نموده و چنان است كه با تكيه به نظريات و نوشته هاي زبان شناسان اروپاي چون ويل دورانت و يا زبان شناسان و ادبياتيان روسي چون پوشكين ، تولستوي ، ماكسيم گورگي و ديگران مي زنند .
محترم احمد علي كهزاد شاعر و نويسنده ي پرتلاش و بنام افغانستان ریشه ی زبان پارسی را چنین می شناسد :
“پهلوا)پرثوه (پرثوی که به اساس تبدل حروف و تبدل صوت کلمات) پهلوی(گرديده است.چون آثار زبان پهلوی واقعی و ادب آن تا اين اواخر مجهول بود، معمولاً درکتب ادبی اين اسم و صفت را در مورد زبان ساسانی ها و ادبيات آن که بيشتر حاوی ترجمه کتب اوستائی بود و آن هم غالباً بعد از عصرساسانی در قرون اوليه هجری تحرير شده بود، نسبت می دادند.
مدققين اروپائی صفت پهلوی را برای زبان اصلی آن تخصيص داده و زبان ساسانی ها را محض(پارسيک) می خوانند. به هر حال ملتفت بايد بود که صفت پهلوی که از نقطه نظر ادب تا اين اواخر فقط در مورد زبان ساسانی و بيشتر در مورد ترجمه کتب اوستائی استعمال می شد، زبان پهلوی انکشاف نموده و زبان و ادب پهلوی دو شق و دو مرحله پيدا کرده است. يکی ادب و زبان پهلوی پارتی که آن را پهلوی شمالی نيزگويند و ديگری زبان و ادب پهلوی ساسانی که به پهلوی جنوب معروف است و قسمت زياد آثار آن که عجالتاً شواهدی از آن در دست است نه در عصر ساسانی بلکه در قرون اوليه هجری نوشته شده است. پس قراری که متذکر شديم اساساً ميان )پهلوی پارتی) و)پهلوی ساسانی(ازروی منشأ زبان و مبدأ ظهور فرق است. به اين معنی که پهلوی پارتی يا )پرثوی) اصلاً زبان خراسان بوده و پهلوی ساسانی به فارس تعلق دارد. علاوه بر اين آنچه که بيشتر از نقطه نظر تطور ادبی زبانها اهميت دارد و بعدها ما را به پيدايش زبان و ادب دری در خراسان افغانستان کمک ميکند، فهميدن اختلاف ريشه اين دو پهلوی است.پرثوی يا پهلوی خراسانی پيوستگی با زند يا اوستای باختری دارد، حال آنکه پهلوی ساسانی لهجه ای از فرس قديم است که يکی از ديگری درآن ناحيه زائيده شده است.شبهه ای نيست که ميان پرثوی خراسانی و پهلوی ساسانی در طی چندين قرن ارتباط باهمی فعل و انفعال ادبی به عمل آمد و زبان پرثوی که با تشکيل دولت پارت حيثيت زبان رسمی به خود گرفت، با بيجا شدن مرکز سلطنتی پارتی از خراسان غربی به خاکهای فارس درحصص شمالی و مرکزی اين مملکت نشر شد و بر زبان ساسانيان تاثيرزياد افگنده و بالاخره در دورۀ تعالی ساسانيان در اثر تفسير و تعبيری که به ادب پارتی بستند شکل و قيافۀ آن را طوری عوض کردند که برای يافتن آن تبحر دانشمندان جديد اروپا در کار شد.”٤. (ادامه دارد )

١:
دكتور ذبيح الله صفا ، تاريخ ادبيات ايران ، جلد اول
حيدر ژبل ، تاريخ ادبيات افغانستان
دكتورعبدالحی حبیبی ، تاریخ افغانستان قبل از اسلام
٢/. Ronald Kant١ , Old Parsian
٣/ ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد ١ ، ترجمه فارسی
٤/ احمد علی کهزاد ، ادبیات افغانستان

فرهنگستان

۲۳ جون ۲۰۱۷

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*