خانه / فرهنگ و هنر / ترازوی طلایی / بارق شفیعی؛ مرگ و میراث یک شاعر انقلابی

بارق شفیعی؛ مرگ و میراث یک شاعر انقلابی

نوشته ی از کاوه جبران

مرگ برای شاعران انقلابی دوبار اتفاق می‌افتد: نخست آن‌جا که از شعر به ایدئولوژی می‌رسند، دوم آن‌گاه که سرخورده از گذشته، سر به دامن سنت و تحجر می‌گذارند.

دستِ کم تجربۀ امتزاج انقلابی‌گری و شاعرانه‌گی در ادبیات ما همین‌گونه بوده است. این مرگ ولی برای شاعری هم‌چون بارق شفیعی به اعتبار ایدئولوژی‌اش که هرگز از آن نبرید، فقط یک بار رخ داد.

همان‌جا که از شعر به آن رسید اما به اعتبار شعرش، پیوسته مرد و هرگز نوبتی در کار نیامد.

اکنون وقتی پایان کار شاعر به شکل فزیکی نیز فرا می‌رسد، حسب معمول سکوت بدرقه‌کنندۀ جنازه‌اش می‌شود؛ حتی اگر قسمتی از آن، برخاسته از کاهلی و بی‌اعتنایی روزمره جامعه ادبی افغانستان باشد، بخش دیگرش قطعاً از مرگ تدریجی شاعرانه‌گی اوست که از پنجاه سال پیش آغاز شده بود.

اما کار و کارنامۀ امثال بارق را با سکوت نمی‌شود ارزش‌یابی کرد، و لو که ایدئولوژی‌اش رو به زوال گذاشته و شاعرانه‌گی‌اش از دیربازی فرو مرده باشد. او هم‌چنان صفحاتی از تاریخ ادبیات را به دلایلی به خود اختصاص داده است.

پیشگام شعر نیمایی و ایدئولوژیک
هنوز بر سر این که نخستین شعر نیمایی‌ را در افغانستان چه کسی سروده، جدال است.

تاریخ‌های ادبیات از خلیل‌الله خلیلی با یگانه کارش در دهۀ ۲۰ خورشیدی، به عنوان نخستین سرایندۀ شعر نیمایی‌ یاد می‌کنند.

تأکید یوسف آیینه اما این‌که، پیش از شعرهای منجمد و دل‌فروشی او، هرگز شعری در وزن نیمایی سروده نشده است. از این دو گذشته، نام بارق شفیعی در کنار رضا مایل هروی، ضیاء قاری‌زاده، سلیمان لایق و چند تای دیگر همواره به عنوان نخستین کسانی که شعر فارسی افغانستان را متحول کرده‌اند، آمده است.

یوسف آیینه در گفت‌وگویی، مشخصاً از این چهار نفر به عنوان کسانی که پس از او به اسلوب نیما دست یافته اند، نام می‌برد.

از دهۀ چهل به بعد، فصل زودرس و ایدئولوژیک کار بارق شفیعی آغاز می‌شود و تا دهۀ شصت و حتا بعد از آن ادامه می‌یابد”
شعر نیمایی در افغانستان عمدتاً از دهۀ ۳۰ خورشیدی آغاز می‌شود. نخستین نمونه‌های فارسی و پشتوی آن، در مجموعه به نام نوی شعرونه (شعرهای نو) در سال ۱۳۴۱ منتشر شده که نمونه‌هایی از نخستین کارهای بارق شفیعی نیز در آن آمده است.

درست یک سال بعد، ستاک، نخستین مجموعۀ شعر نیمایی و غیرنیمایی او به چاپ می‌رسد و به این ترتیب، نخستین اثر مستقل شعر نیمایی به نام بارق شفیعی ثبت شده است.

قدیمی‌ترین شعر نیمایی او نیز در این مجموعه، متعلق به سال ۱۳۳۵ است. حالا اگر به اعتبار تقدم کار آیینه و خلیلی، بارق شفیعی جزو دومین گروه نیمایی‌سرایان شعر فارسی در افغانستان شمرده شود؛ در به خدمت گرفتن شعر برای ایدئولوژی قطعاً جزو نخستین‌هاست.

او بیش و پیش از هر کس دیگر از هم‌دوره‌هایش شعر را وسیلۀ بیان ایدئولوژی قرار داده است. بررسی سیر تطور کارنامۀ شاعری او این نکته را به وضوح نشان می‌دهد.

شعار و شاعرانه‌‌گی

با استناد به ۶ دفتر برجا مانده از بارق شفیعی، کارنامۀ او را می‌توان به سه دورۀ مشخص تقسیم کرد:

دهۀ سی و مجموعۀ ستاک (۱۳۴۲) که درخشان‌ترین کارهایش در همان‌ دوره و در همان کتاب گرد آمده است. شعر بارق در این دوره هنوز به تشخص و هویت خاصی نرسیده است اما نویدبخش استعدادی سرشار و فهمی متفاوت از شعر است. باری خودش در همان دهه جایی گفته بود: “حال شاعر باید با تحول زمانی بیامیزد و شعرش آیینۀ تمام‌نمای آن باشد.”
یا در شعری در آغاز دهۀ چهل می‌گوید:

شاعر آن است که گر فکر نوی یافته است

جامه‌یی در خور اندام به آن بافته است

نه به عاریه لباس

شاهد آراسته است

که اگر باز ستانند بماند عریان

این درک و دریافت از شعر و نمونه‌هایی که بر مبنای آن، در ستاک ارائه می‌شود، در روزگاری که کثیری از شاعران به دنبال امثال خلیلی و قاری عبدالله می‌دویدند، ستایش‌برانگیز است.

ستاک‌ درافتادن هوشمندانۀ یک شاعر بیست‌وچند ساله با عروض، در دل یک وضعیت ادبی محافظه‌کار است. جدای از نیمایی‌ها، بازیگوشی‌های بارق با عروض نیز، در دیگر قالب‌های سنتی قابل تأمل می‌نماید.

زبان اما هنوز خام‌ و چند دست است. چهارپاره‌ها اکثراً نوعی رمانتسیسم توللی‌وار را بیان می‌کنند. غزل‌ها از تازگی فضا که در نیمایی‌هایش پیداست، بهره‌یی نبرده‌اند و کماکان دنباله‌رو زبان مسلط است.

تنها شعرهای نیمایی سعی بارق را بر خلق فضاها و زبان تازه‌یی نشان می‌دهند و بیش از پیش بر سویۀ اجتماعی کار او تأکید دارند.

اما این سعی، در شعر پایدار نمی‌‌ماند. انقلابی که می‌توانست در شعر بارق اتفاق بیفتد، از ادبیات به اجتماع و سیاست می‌کشد و شعرش در همان حال باقی می‌ماند.

از دهۀ چهل به بعد، فصل زودرس و ایدئولوژیک کار بارق شفیعی آغاز می‌شود و تا دهۀ شصت و حتی بعد از آن ادامه می‌یابد. شفیعی در این دوره در کنار شماری دیگر، شاعر رسمی نظام است. او با استفاده از موقف رسمی و روابط سیاسی‌اش ۴ دفتر دیگر شعرش را منتشر می‌کند. شهر حماسه (۱۳۵۸)، دوران‌ساز (۱۳۵۹)، شیپور انقلاب (۱۳۶۵) و میلاد انقلاب (۱۳۶۶).

از این میان مجموعۀ دوران‌ساز او منتخبی از شعرهای قدیمی‌ست که به زبان سریلیک منتشر شده است و هم‌چنین میلاد انقلاب، گزینه‌یی از دفترهای پیشین اوست.

شعر او در این دوره هم‌چون اسم کتا‌ب‌هایش تا سطح نظم‌های انقلابی تقلیل یافته است. آن تعهد اجتماعی‌‌‌‌ییکه صورت شاعرانه و لطیف‌ترش در ستاک پیدا بود، به شعارهای سطحی و رجزخوانی‌های انقلابی تبدیل شده است.

شفیعی در همۀ این کتاب‌ها، یک‌تنه ارگان نشراتی حزب و ایدئولوژی خویش است. برای تولد لینن جشن می‌گیرد. جوانان را برای دفاع از انقلاب بسیج می‌کند، از رابطۀ کابل و مسکو می‌سراید، علیه نظام های پیشاکمونیستی شعار می‌دهد و کمترین کاری که می‌کند نوشتن شعر است. حجم عظیمی از محتوای این کتاب‌ها نظم‌های اجتماعی و انقلابی اند.

حتی عاشقانه‌های خام‌دستانه‌یی که در ستاک دیده می‌شد، از این کتاب‌ها غایب اند. تشخیص حزبی شفیعی فربه‌تر از آن است که عاشقانه‌یی از او منتشر شود. البته به این معنی نه که در تمام این دوره‌ها هیچ عاشقانه‌یی نسروده باشد. بارق، عاشقانه‌های این دهه‌ها را با همان خامی اولیه، بیست و چند سال بعد پرده‌برداری می‌کند.

شعر بارق شفیعی پس از دهۀ هفتاد تنها می‌تواند به کمک آخرین دفتر منتشرناشدۀ او، در ژرفای یک گرداب بررسی شود. مگر این‌که اثر دیگری داشته باشد. این مجموعه شامل ۵۸ شعر منتشرناشدۀ او میان سال‌های ۱۳۳۰-۱۳۸۹ است.
شیپور انقلاب نیز در سال ۱۳۶۵ منتشر شد
بخش بزرگی از آن غزل‌ها و عاشقانه‌های اوست که در سال‌های سیاست‌ورزی او اقبال چاپ نیافته‌اند. شعرهای پس از دهۀ هفتاد اما به لحاظ سبکی و زبانی تغییر چندانی نکرده‌اند. تنها جای شعارها را مقداری شاعرانه‌گی گرفته و محتوا نیز از موضع «انسان نوین» عقب نشسته و بیشتر بر مناسبت‌ها و شرح حال شاعر متمرکز شده است. این دفتر نیز گزینه‌یی از شعرهای منتشرناشدۀ اوست و به حتم شماری از شعرهای او هنوز در دسترس نیستند که باید بررسی شوند اما شک دارم که فصل جدیدی از شاعرانه‌گی بارق را فراروی ما بگشاید.

بارق و ترانه‌سرایی

از بارق شفیعی حدود ۴۰ ترانه بر جا مانده است. شماری از آهنگ‌های استاد حفیظ خیال، سلیم سرمست، آرمان، احمدظاهر، ساربان، ناشناس، خانم ژیلا، محمد رفیع (آوازخوان هندی) و… بر مبنای همین ترانه‌ها ساخته شده‌اند. شیوۀ کار شفیعی نشان می‌دهد که او از پنجاه سال پیش ترانه‌ را بیان متفاوتی از شعر می‌دانسته است. بیانی که اکنون در موسیقی افغانستان کمتر دیده می‌شود و ترانه‌سرایی شغلی‌ست کاملاً فراموش‌شده.

شماری از ترانه‌های او هنوز هم در خاطرۀ جمعی مردم باقی‌ست اما شاید کسی کمتر بیندیشد که سرایندۀ ترانه‌هایی هم‌چون «ای وطن، ای وطن گلشن خاورزمین!»، «ای کارگر ای نیروی بالندۀ جاوید»، «تا دل شده مهمان تو ای چهره‌گلابی»، «امشب که مستم، با تو هستم، می‌پرستم» و… کسی جز بارق شفیعی باشد.

نویسنده : کاوه جبران

منبع :بی بی سی

۰۱٫۰۳٫۲۰۱۷

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*