خانه / سیاست / تحلیل ها و دیدگاه ها / توافق با حكمتيار : يك گذر هله كى

توافق با حكمتيار : يك گذر هله كى

توافق با حكمتيار : يك گذر هله كى

آميخته ى عجوبه ى “حكومت وحدت ملى” كه در پيآمد يك سازشِ ناجايز پايان شرم آورِ دور دوم انتخابات اخير رياست جمهورى را رقم زد، هنوز از روز زايش خويش آبستن يك ماجرا و يك آبرو ريزى نوبتى در سلسله ى “دولتدارى” ايليت “جهادى” به شمار ميرفت كه سالِ ” بدشگونش” از بهار” نا ميمونش” بر همه گان اظهر من الشمس بود. “حاكميتِ” رنگ باخته ى “وحدت ملى” نه ميتوانست و نه ميتواند بيشتر و بهتر از چيزى باشد كه در امروز جلوه نمايى ميكند. باريك انديشان بازار پرهياهوى سياست هاى پر خم و چمِ افغانى از لحظه ى دستخط توافقنامه ميان دو طرف متخاصمِ انتخاباتِ رياست جمهورى و پيمان تقسيم برابر حاكميت خداداد بين خويش، تولد اين ناخجسته را راهى به سوى بن بست و تشنج قلمداد كردند. تجربه نشان داد كه ادامه ى پيامد سهامى سازى حاكميت هيچ نويدى براى ثبات و آرامش در چانته نه داشته، فرآيندِ برگشتِ آرامش و مدنى سازى را به كجراه ميبرد.

يكى از پيش زمينه هاى لنگش در ساختار “حكومت وحدت ملى” را در زيان رسيدن به نقش و جايگاه جمعيت اسلامى پس از انتخابات اخير رياست جمهورى در اهرم قدرت بايد جستجو كرد. “جمعيتى ها”، از فرداى فروپاشى حاكميت داكتر نجيب الله در ٨ ثور سال ١٣٧١ تا روزگار ما به مثابه ى يگانه پيروزمند كارزار “جهاد”، قدرت دولتى را در انحصار خويش درآورده و با برگه ى “مقاومت” عليه طالبان و خوشخدمتى به ولينعمتان امريكايى خويش برگزيده گى يگانه ى نيرو هاى ناتو و امريكا را كمايى كردند. كنفرانسِ نامرادِ بن تمام كليد هاى دولتدارى پس از طالبان را سخاوتمندانه به “جمعيتى ها” سپرد. تسلط بدون قيد و شرط جمعيت اسلامى بالاى قدرت و معنويت جامعه سبب شد تا در سايه ى حمايت غرب و امريكا سائر نيروهاى سياسى، منجمله “برادران جهادى” را از عرشه به دور انداخته، يكه تازى و خودسرى در دولتدارى را پيشه كنند. تمام آنچه در امروز پايه هاى دولتدارى و يگانه گى كشور را بار بار به چالش ميكشاند و زمينه هاى غلبه بر جنگ را مى دزدد، از جويبارِ ناخوشنودى رهبران جمعيت اسلامى نسبت به سهم شان در اهرم قدرت آب ميخورد. بيگمان، نيت و سليقه ى كفه ى ديگر حاكميت و پشت پا زدن به پيمان هاى دست يافته، توسنِ وحشىِ شهوتِ قدرت و ثروت را در رده هاى نازپرورده گان “جمعيتى” به تازيانه مى بندد.

دوسال سپرى شده از عمر ناخجسته ى “حكومت وحدت ملى”، منجمله نشان داد كه “جمعيتى ها” براى گسترش سهم شان در حكومت سهامى، با دامن زدن به چالشهاى قومى حتى يگانه گى افغانستان را چندين بار ناشيانه و سبكسرانه زير پرسش بردند. موعظه ى حاكميت غير متمركز، آزمايشِ پارچه ساختن افغانستان در عمامه ى عوامفريبِ فدراليزم، ندا هاى جدا سازى قومها به “خودى” و “بيگانه”، شناخت بدون قيد و شرط خط ديورند، حمله بالاى نام، هويت و سربلندى هاى كشور در گفتمان شناسنامه هاى برقى، مشتعل ساختن تصادم ميان پشتونها و غير پشتونها، پرخاش روى واژه ها و مقوله هاى فارسى و پشتو چون “پوهنتون” و “دانشگاه” و سرى از پرسمانهاى از همين طول و عرض، جامعه ى جنگ زده ى افغانستان را با آشوب ها و بغاوت هاى زيانبخش رو به رو ساخت. عربده گى هاى روز هاى پس از انتخابات رياست جمهورى، شليك هاى شبانه در شهر، اشغال خيمه ى جرگه ها و برانداختن سبكسرانه ى تصوير رئيس جمهور كرزى و نصب خودسرانه ى فوتوى عبدالله عبدالله، اعلام انقلاب نارنجى، هوشدارِ ايجاد حكومت موازى، تهديد به اشغال ارگ، نامگذارى لجوجانه ى جاده ها و چهار راه هاى شهر به نام قهرمانان خيالى، به راه اندازى همايش هاى تحريك آميز زير پوشش جامعه ى مدنى، ترويج فرهنگ ولگردى و كارد بازى، دفن دوباره ى فسيل هاى “سقاوى ها” و آخرين نبرد رئيس شوراى اجرائيه با رئيس جمهور و تعيين مكرر ضرب الاجل به آدرس دولت و ده ها موردى از همين قبيله، شيوه و رفتارِ روزمره ى آنانى را ميساخته است كه از سهم موجود خويش در غصب قدرت و “غنيمت” ناراض اند. در سايه ى چنين ناروا ها و به بركتِ رفتارِ خردستيزِ “جمعيتى ها”، جامعه درگيرِ پديده هاى ناشايستِ خودسرى و داكوگرى گرديده و فرهنگ خشونت، باغى گرى و قانون گريزى بر روزمره گى هاى كشور چيره شد.

چنين پيشه و كردارِ “جمعيتى ها”، بيگمان، دولتمردان را براى چاره سازى و بيرون رفت از بن بست جارى تا دروازه هاى توافق با حزب اسلامى حكمتيار كشاند تا به اينگونه توازن در ترازوى دولتدارى را به شيوه ى خويش تأمين كرده باشند. هرگاه در يكى از كفه هاى اين توافق دستيابى به صلح و ثبات در اجنداى روز قرار داده شده است، در كفه ى ديگر اين سازش برچيدنِ گليم انحصار قدرت توسط “جمعيتى ها” و مهارِ حركتهاى جدايى طلبانه و مركز گريز آنها چربى ميكند. افغانستان در مرحله ى پيچيده ى گذار از “جهادى گرى” به مدنى انديشى و نيز دورِ جديد آزمونِ دشوار و سرنوشت ساز با پاكستان قرار گرفته است. هر حركتِ ثبات ستيز و تجزيه خواهانه، به ويژه در اهرم قدرت، پيآمد هاى ناگوار و خونبار براى سرنوشت كشور در بر دارد. رهبران جمعيت اسلامى طى دوران يادشده عادت كرده اند كه ناگزيرى هاى دولت را به نفع خواست هاى كوچك تنظيمى- سمتى خويش به كار بسته و منافع سراسرى وطنى را به خاطر حفظ قدرت و ثروتهاى ناجايز خويش هر دم زير پا نمايند.

از اين ديدگاه، وصلت حزب اسلامى با “حكومت وحدت ملى” بايد ميان سهمداران دولت سهامى موجود توازن در تناسب نيرو هاى شامل دولت سهامى را تأمين نموده و جلو خيزشهاى جدايى طلبانه و مركز گريز را سد سازد. در تحليل نهايى، هرگاه بپذيريم كه ثبات در اهرم قدرت نخستين كليدِ غلبه بر جنگ و دستيابى به صلح و آرامش در كشور است، وصلتِ “حكومت وحدت ملى” با حزب اسلامى را ميتوان گامِ آغازين در اين راستا قلمداد نمود.

نویسنده : غرزی لایق

۰۵٫۱۰٫۲۰۱۶

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*