خانه / فرهنگ و هنر / فرهنگ / یاد واره شاعر «یک روز بی‌دروغ»
محب بارش یک روز بی‌دروغ
محب بارش یک روز بی‌دروغ

یاد واره شاعر «یک روز بی‌دروغ»

«محب بارش ۶۶ سال زند‌گی کرد و دوران صباوتش را در یکی از پرورشگاه‌های کابل گذشتاند. از او دو مجموعه شعر به نام‌های «یک روز بی‌دروغ» و «زمزمه‌های کاغوش» در زمان زمامداری کمونست‌ها به چاب رسید و بعد از آن دیگر کتابی از او منتشر نشد.

برای اولین بار، بارش به سرود دلخواهش قرصک، فرم بهتر بخشید. او تصنیف «پنجشیر وطن من…» راساخت و بعد از آن، دیگران متوجه ظرفیت این صوت محلی برای موسیقی شدند و به ساختن آهنگ‌هایی به این لحن پرداختند و قرصک پنجشیر را از محدوده صوت‌خوان‌های محلی برون کشیدند.»
«محب بارش مرد عیار و رفیق بود‌. او همواره طرفدار این بود که به نسل جوان فرصت بیشتر داده شود. همواره جوانان را به کتاب خواندن تشویق می‌کرد‌.»
«او صراحت عجیبی در صحبت کردن داشت‌. بی‌باکانه صحبت می‌کرد و از هیچ کسی هم نمی‌‌ترسید. باری در «همایشی» که گرداننده بود، از کرزی که رییس‌جمهور وقت بود تقاضا می‌کند که صحبت کند.‌ کرزی گفته باشد که گرداننده محترم با زبان بیگانه‌ها «همایش» می‌گوید‌. ما «گردهمایی» داریم نه همایش‌. و بارش تاب نیاورده و از پشت تریبون گفته است که جناب رییس‌جمهور ما به زبان پارسی «همایش» داریم و «گردهمایی» به عمل گاو‌های نر گفته می‌شود که گرد گاو‌های ماده می‌گردند و از آن بعد کرزی از او هر جا به نام آدم بی‌‌تربیت، به بدی یاد کرده است.»
«محب بارش به اثر سکتی قبلی درگذشت، ولی هیچ‌گاهی از مریضی خود با کسی نگفت. او سه روز قبل از مرگش به یکی از دوستان هم‌اتاقی‌اش وصیت کرده بود که به رویت این «لیست» کتاب‌ها و دیگر وسایل را که نوشته‌ام، بعد از من به صاحبان‌شان تسلیم کن.»
«بارش استاد توانا و مرد صاحب سخن بود. نسلی که او پرورش داد، علاوه بر درس‌های دانشگاهی، چیز‌های مهم دیگری نیز آموختند که بسیار ارزشمند‌تر از درس‌های د‌انشگاه بود‌.»
پنج‌شنبه، ۲۳ ثور در انجمن قلم، روز یادبود زنده‌یاد محب بارش بود. این حرف‌ها از جانب شاعران و نویسندگان و تعدادی از دوستان محب بارش، در مورد زند‌گی و شخصیت او گفته شد‌.
محب بارش، در زمان حیاتش از هیچ چیز زند‌گی در این کشور دل خوش نداشت‌. از اهالی فرهنگ و ادبیات و دانشگاه گرفته تا سیاست و اجتماع و روابط‌. در مقابل، بسیاری از دوستان نزدیک بارش نیز از او شاکی می‌نمودند.
این درست است که از چند سال به این‌سو، محب بارش با مشکلاتی مواجه بود که گاهی باعث می‌شد با کنش‌هایی، دل دوستان و خانواده‌اش را برنجاند‌. اما دوستانی که امروز در یاد بود او گریه می‌کنند و ادعای رفاقت خالصانه با او دارند و رفتن او را برای خانواده ادبیات و دانشگاه، یک ضایع می‌پندارند‌‌، پیش از این نمی‌دانستند که مرگ سرنوشت محتوم آدم‌ها است و محب بارش به‌دلیل آسیب‌های بیشتری که دارد، زود‌تر از دیگران به کام این نهنگ فرو می‌رود‌؟ بهتر نبود که از این گریستن‌ها و دست به سر زدن‌های بعد از مرگ، می‌کاستند و به دلجویی‌هایی می‌افزودند که محب بارش در وقت حیاتش، به آن‌ها به اندازه نان و آب نیاز داشت‌؟
محب بارش را بیشتر از این‌که مشکلات زند‌گی به سکته مواجه کند‌، نا‌‌سپاسی‌ها و نا‌مهربانی‌هایی به سکته مواجه‌اش کرد که از جانب دوستان مهربان می‌دید و تحمل می‌کرد. با وقاری که داشت‌، این همه اندوده را به قلب حواله می‌کرد‌. تا این‌که آن شیشه کوچک خون از زخم و زهر لبریر شد و ترک خورد.
گاهی برای رهایی از شر نا‌مردی‌ها و ناسپاسی‌ها، هیچ راهی بهتر از به‌زیر خاک رفتن نیست و بارش ۶۶ سال جان کند تا مگر بتواند با زند‌گی کنار بیاید و آخر سر، دریافت که راه رهایی در پهنای زمین یک شایعه است‌. تنها زیر زمین است که ترا به آرامش مطلق می‌رساند و برای این سفر، مردانه کمر بست‌.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*