خانه / خانواده / جوانان / مشکلات جوانان افغانستان در سطوح مختلف

مشکلات جوانان افغانستان در سطوح مختلف

بحث جوانان و مشکلات آن ها، در افغانستان به زودی مسخ شد و به ابتذال گرایید که مقصر اصلی بعضی از رسانه های تصویری بود که این بحث را جدی نگرفتند و خواستند که از آن برنامه تفریحی بسازند. به شکل علمی هیچ گاهی مشکلات جوانان به بحث و بررسی گذاشته نشده است. از طرفی، این نوشته هم ادعای علمی بود را به هیچ صورت ندارد؛ اما امیدوارم که آغازی باشد برای بحث های جدی و دقیق تر در این مورد.
قشر جوانان زیر فشار اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی … قرار می گیرند و با انواع از مشکل رو برو می شوند، می توان آن را در چند سطح غیر متجانس به شکل کوتاه و کلی نگرانه مورد ارزیابی قرار داد:

فقر
ازدواج
بیکاری
نبود فرصت تحصیلی
جامعه پذیری/فرهنگ پذیری
پدر سالاری
نبود آزادی
فقر
فقر یکی از عوامل است که برای جوانان مشکل خلق کرده است و جوانان ما با آن دست و پنچه نرم می کنند. افغانستان یک جامعه توسعه نیافته و فقیر است که اکثر خانواده ها در آن در زیر خط فقر زنده گی می کنند و از سوی اکثر خانواده در افغانستان خانواده های گسترده اند و خانواده های هسته ای در اقلیت قرار دارند. سنتی بودن افغانستان نیز یکی از عوامل است که خانواده ها اکثراً خانواده های گسترده اند و از سوی نبود امنیت فزیکی، روانی و اقتصادی سبب استحکام خانواده های گسترده در کانون فرهنگی ِ سنتی-دینی شده است؛ اکنون اکثر جوانان فقیر در واقع وارثان همین خانواده های فقیر و گسترده اند که با مشکلات جدی دست در گریبان اند. جوانان در خانواده های گسترده و دارای نظم سلسله مراتبی و فقیر با مشکلات عدیده ی دوبرو اند از جمله مساله ازدواج، حق انتخاب در ازدواج و مصارف هنگفت آن با موانع فرهنگی در آن بخش.
ازدواج
ازدواج یکی از مسایل است که جوانان به خاطر فقر و سنت های حاکم دچار مشکل می شوند. مشکل ازدواج نیز به عوامل بسته گی دارد که ذکر خواهند شد. حق انتخاب، و نبود مصارف گزاف و محیط مناسب برای گزینش درست، آماده گی روحی و جسمی و امکانات مادی از جمله چیزهای است که تشکیل نهاد خانواده را تسهیل می کند؛ چیزهای که در افغانستان وجود ندارد ونبودشان برای جوانان مشکل آفرین شده است.
بیکاری
نبود فرصت های شغلی یکی دیگر از مشکلات است که برای جوانان مشکل ایجاد کرده است. نبود شغل چیزی است که اکنون جامعه افغانستان را در کام بحران فروبرده است و افغانستان در آستانه ی دور تازه ی از مهاجرت های شهروندانش قرار گرفته است. در این شرایط، جوانان اکثراً به دلیل فقر و بیکاری راهی خارج می شوند و کشورشان را ترک می کنند.
از یک طرف فرصت های شغلی ایجاد نشده است واز سوی دیگر نیروی انسانی کنونی افغانستان در شرایط بدی از نظر مهارت های جدید و مهارت های که پاسخ گوی نیازمندی های امروزی است، قرار دارند. می توان این مهارت ها را مهارت های قابل عرضه یاMarketable Skills نامید که معمولاً در دنیای امروز وشرایط جدید افغانسان ضمانتی برای دریافت فرصت های شغلی است. این مهارت ها را می توان درکل شامل تخصص در ریشته های مختلف، زبان انگلیسی و دانش کمپیوتر – مطابق واقعیت ها شغلی امروز– دانست که در بازار کار دارای نقش به شدت حمایتی است و وجود آن ها از جمله بدیهیات به شمار می رود. بنابر این، برای اکثر جوانان که به صورت سنتی می توانند کار کنند و از مهارت های مدرن محروم اند، فرصت شغلی وجود ندارد.
نبود فرصت تحصیلی
مراد از تحصیل چیست؟ مراد از تحصیل همان تحصل اکادمیک به منظور متخصص شدن در یک بخش است. مشکل جوانان در این قسمت پیچیده است؛ تعداد زیادی از جوانان در شرایط نزیسته اند که باید درس می خواندند، بنابر این از تحصیل محروم شده اند و بسیاری از جوانان سواد خواندن و نوشتن هم ندارند. این دسته از جوانان از همان اول به دلیل فقر( اکثراً به دلیل فقر و تنگدستی) نتوانسته اند که مکتب بروند و یا هم در محیط زنده گی شان اصلاً مکتب وجود نداشته است. این دسته از جوانان از مهارت های مدرن برای دریافت شغل محروم است و از طرف دیگر، مهارت های سنتی در حال از بین رفتن اند و آدم های مسلح با مهارت های مدرن و بَروز، فرصت های شغلی را اشغال می کنند. و دسته ی فاقد مهارت های لازم، مسلماً بی کار می مانند که در وضعیت رهیدن به سرخورده گی ممتد قرار می گیرند.
تعداد از جوانان که توانسته اند مکتب بروند، اکنون نمی تواند که ادامه تحصیل بدهند؛ این فرصت برای شان مهیا نیست. دانشگاه های افغانستان علاوه بر آن که در سطح درسی بدی قرار دارند، در آن ها صرفاً تا مقطع لسانس تدریس می شود و بعد از آن فرصت برای اکثریت وجود ندارد که در دانشگاه های دیگر درس بخوانند. بنابراین، آن ها به کارگران و کارمندان( که حکم کارگر را دارد) تبدیل شده اند که باید هر روز CV شان را به جاهای مختلف برای کار ببرد که اکثراً مایوس وسرخورده می شوند.
جامعه پذیری/فرهنگ پذیری
البته جامعه پذیری اصطلاح جامعه شناختی است و فرهنگ پذیری اصطلاح انسان شناختی؛ اما فی العجاله در این جا به شکل مترادف استفاده می شوند.
جوانان در دو شرایط متفاوت در زیر فشار جامعه پذیری قرار می گیرد. یکی در وضعیتی که از سوی جامعه و فرهنگ آبایی و وطنی اش ملزم به این است که هنجارهای معین و قراردادی را بپذیرند و مطابق آن کردار و رفتار داشته باشند. این الزام در حالی است که طبقه جوان در قرارداد و خلق این هنجارنماها و ارزش نماها، سهم نداشته اند؛ این ها چیزهایی اند که از قبل آماده بوده اند و یک جوان “باید” آن ها را قبول کند. چون شخصیت اش و انسانیت اش در گرو این هنجارنماها است و مبنتی بر آن ها تعریف می شود. در غیر این صورت یک جوان منحرف خوانده خواهد شد. پس باید جامعه و فرهنگ را که در جغرافیان آن زنده گی می کند، بپذیرد و مطابق آن خودش را تعریف کند.
وضعیتی دومی این است که جوانان بیرون از جغرافیایی فرهنگی آبایی و وطنی اش با الگوها و نمودهای فرهنگی وارزشی “دیگر” آشنا می شوند وناگزیر با آن ها نیز در تعامل می شوند. این تعامل در بسیاری از حالات در تناقض با پارادایم فرهنگی و هنجاری جامعه مادر، قرار می گیرد که آشفته گی های هویتی را پدید می آورد. در شرایط کنونی این خیلی طبیعی هم هست. یکی از عوامل بحران هویت در قشر جوانان را می توان همین دوگانگی فرهنگی بر اساس تقسیم بندی (البته بامسامحه) جغرافیای فرهنگی بیرونی و جغرافیای درونی دانست که جوانان را در یک وضعیت جامعه پذیری و فرهنگ پذیری پادوکسی کال قرار می دهد.
پدرسالاری
جوامع سنتی و توسعه نیافته مثل افغانستان اکثراً بیشتر می تواند پدرسالار باشند. روحیه و روش جوانان با آن رویه های که پدرسالاری تعریف می کنند، در تناقض قرار می گیرد. بنابر این جوانان در فرایند جامعه پذیری، دست به مقاومت در برابر رویه ها و الگوهای پدرسالاری می زنند که متقابلاً برای جوانان نیز مشکل آفرین است و بر روحیه و رفتار آن ها تاثیر می گذارد. پدرسالاری در سطح خانواده، جامعه و دولت می تواند بررسی شود که در تمام این سطوح جوانان با آن دمساز نیستند و برای شان مشکل آفرین می شود.

عدم آزادی
یکی دیگر از مشکلات جوانان عدم آزادی های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … است که در اکثر جوامع می تواند وجود داشته باشد و اما در افغانستان این مشکل حادتر است. حس آزادی خواهی در جهان امروز افزایش پیدا کرده به عنوان یک حق مسلم مطرح است و هر کسی می خواهد که آزادی داشته باشد و در زیر الزامات مختلف، زنده گی نکند. جوانان نیز با آشنا شدن با فرهنگ های مختلف و اندیشه های مختلف دارای حس آزادی خواهی افزون تر می شوند که در صورت تامین نشدن، به بحران اجتماعی تبدیل می شود. انگیزه مهاجرت ها علاوه بر مشکل اقتصادی، به مشکلات مثل نبود آزادی های مدنی و سیاسی مربوط است که جوانان اکثراً به لحاظ روانی، عاطفی و سیاسی اقناع نمی شوند. بنابراین فشار اجتماعی و فرهنگی پدید می آید که برای جوانان مشکل ایجاد می کند.
نتیجه
عوامل که از آن ها نام برده شد، می توانند مشکلات جوانان را نیز درپرتو آن ها ارزیابی کرد. این مسایل که ذکر شدند، باهم دیگر در رابطه اند. هرچند مساله فقر، ازدواج، بیکاری و نبود فرصت تحصیلی مسایل اند که از همه می توانند متبارز تر باشد. اما مسایل دیگر مثل جامعه پذیری/فرهنگ پذیری، پدرسالاری و نبود آزادی نیز از جمله مسایل حاد و مهم در جامعه شناسی جوانان اند که جوانان در برابر آن ها حساس اند و در ضن کنش های جوانان در ارتباط با آن ها سنجش وتعریف می شود؛ چیزی که برای جوانان مشکل آفرین و دردسر است.
واما اندیشیدن در مورد این مسایل در افغانستان، نشان می دهد که جوانان در بند مشکلات مضاعف و محرومیت مضاعف زنده گی می کنند که مسلماً دارای پیامدهای خطر ناک خواهد بود؛ چون نظریات ناظر بر این موضوع وجود دارد که خشونت و خشونت گرایی، خشونت های تکلیف گرا و دست آموز و … ناشی از محرومیت های جوانان است که این محرومیت ها می توانند در سطوح مختلف و در عرصه های مختلف – از جمله ناقص بودن سیستم آموزشی و محروم بودن از حق تحصیل – وجود داشته باشد که مشکلات مختلف اجتماعی را سبب شوند.

عباس فراسو

کانون توسعه و تعاون افغانستان

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*